عضو هیات علمی دانشگاه تهران:
به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) دکتر علیرضا صدرا دکترای اندیشه سیاسی و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، در گفت وگو با روزنامه ایران درباره مفهوم بلوغ سیاسی و نسبت آن با انقلاب اسلامی سخن گفت که متن کامل آن در زیر می آید:
برای ورود به بحثمان در ابتدا بفرمایید پدیده «بلوغ سیاسی» در شاکله اندیشه سیاسی چه تعریفی دارد؟ و معمولا چه جوامعی به این حد از رشد سیاسی و فکری میرسند؟
بلوغ سیاسی در حقیقت رشد توامان در حوزه «فکر سیاسی» و «روابط سیاسی» و «رفتار سیاسی» است. زمانیکه یک جامعه بتواند به صورت خردمندانه با پرهیز از خشونت و به دور از راههای قهرآمیز مسایل خود را حلوفصل و تصمیمگیری کند و به راهحلهای لازم برای تعالی و توسعه برسد قاعدتا میگوییم به بلوغ سیاسی رسیده است. ضمن اینکه، اصولا بلوغسیاسی و بلوغاجتماعی در ابعاد مختلف قابل بررسی است، به گونهای که معمولا جامعهای که رشدیافته است امکان توسعه در حوزههای دیگر را دارد و متقابلا نیز بدون رشد در حوزههای یاد شده نمیتوان امید داشت که جامعهای به بلوغسیاسی دستیابد.
جامعهای که دارای بلوغسیاسی است میتواند مسایل اش را بهنحو صحیحی شناسایی و حل کند. جامعه رشدیافته سعی میکند فرصتها و تهدیدها را شناسایی کرده و از آنها استفاده کند، حال ممکن است این تهدیدات طبیعی باشند و ممکن است فرصتها و تهدیدهای انسانی باشند اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، داخلی، خارجی، منطقهای یا جهانی. اما در هر صورت، این «تهدیدهای سوزنده» باید به «فرصتهای سازنده» تبدیل شوند تا مدعی شویم که از بلوغ سیاسی برخورداریم.
بلوغ سیاسی میتواند یک جنبه «اجتماعی» و یک بعد «فردی» داشتهباشد. میخواهیم بدانیم در بعد فردی کسی که از بلوغ سیاسی برخوردار است صاحب چه مشی زیستی و منش رفتاری است؟
فردی به این بلوغ دست خواهد یافت که تعادل روحی و فکری یعنی کنش و روشی داشته باشد که اصطلاحاً او را عاقل و بالغ و رشید بدانیم، یعنی نه بر منش افراط نشسته باشد و نه بر مشی تفریط گام بردارد که این رویه به نسبت کل جامعه هدف، تشکیل اجتماعی را خواهدداد که میتواند در لوای این ویژگیها به پدیدهای با عنوان بلوغسیاسی دست یابند.
«توسعهسیاسی» در یک جامعه چقدر تابعی از بلوغ سیاسی شهروندان آن است؟
در بحث توسعه سیاسی دو دیدگاه وجود دارد؛ یک نگاه ماتریالیستی است که بلوغسیاسی در این جوامع صرف مشارکت صوری و ظاهری در عرصهسیاسی و به اصطلاح در حد شهروندی و شهروندسازی مطرح میشود. نگاه دیگر، نگرشی فراتر از این پدیده دارد؛ یعنی انسانسازی که شهروندسازی را نیز در بر دارد.
شاهدیم برخی کشورها و دولتها که ادعای بلوغسیاسی دارند بدترین دیکتاتوریها را گاه با شعارهایی چون آزادی و دموکراسی و با ادعای نیل به بلوغ سیاسی مرتکب میشوند. بهطوری که بدترین ابزار ضد حقوقبشری، شکنجه یا گازهای شیمیایی و کشتار دستهجمعی تا تهدیدات و حتی تهاجمات اتمی را درممالکی میبینیم که ادعای بلوغ سیاسی میکنند اما عمل آنها با واقعیت منافات و فاصله زیادی دارد. از جمله آنها میتوان به اقدامات سیطره جویانه امریکا و برخی کشورهای غربی در اشغال عراق حتی با ابزاری کردن نهادهای بینالمللی و جهانی همچون سازمان ملل و حتی بویژه شورای امنیت و شکلگیری زندان مخوفی چون ابوغریب و گوانتانامو اشاره کرد. آنان به اسم بلوغ سیاسی دیکتاتوری را رواج دادند. بنابراین میخواهم نتیجه بگیرم که یک بلوغسیاسی حقیقی، یقینی و واقعی داریم که انسانی و متعالی است و یک بلوغسیاسی ظاهری و پنداری یا توهمی است که نباید با بلوغ سیاسی به معنای راستین آن خلط شده و مغالطه شود.
برای اینکه جامعهای به این حد از رشدیافتگی سیاسی- اجتماعی برسد از چه نهادهایی باید این امر را انتظار داشت؟
«رســــانهها» و نهــــادهایی همچــون «سازمانمللمتحد» این ظرفیت و رسالت را داشته و این ادعا را نیز دارند. البته مشروط بر اینکه ابزار مدعیان دروغین بلوغ سیاسی نشوند. چنانکه امروزه غالب رسانههای جهانی و ترکیب سازمان ملل و از جمله شورای امنیت و حق «وتو» که به صورت تبعیضآمیز و عملا از رسوبات الیگارشیهای ضددموکراتیک پیشین بوده و برای برخی اعضای ویژهخواه وجود دارد نمیتواند این سازمان را به سمت بلوغ سیاسی واقعی رهنمون سازد. فارغ از این بحثها، میتوان گفت مجمععمومی سازمانملل این ظرفیت را دارد که نوعی آگاهی و قدرت تحلیل درستتر را نسبت به مسایل سیاسی و همچنین کمک در نیل به بلوغ سیاسی را در سطح بینالمللی مطرح کند. هرچند که متاسفانه به اسم سازمان ملل و مجمع عمومی و شورای امنیت همچنان بسیاری از اقدامات مغایر با اصول سیاسی که مانع و مخل بلوغ سیاسی بوده جریان میگیرد که جای تامل دارد.
موارد یاد شده بُعد بینالمللی موضوع را بررسی میکند، به نظرتان در سطح جامعه ایران کدام دسته از ارگانها یا نهادها مسئول هستند تا این بلوغ را از منظر سیاسی در میان مردم ایجاد کنند؟ در این میان نهادهای دولتی اثرگذاری بیشتری دارند یا نهادهای خصوصی؟
ما در جامعه سه نوع نهاد داریم نهادهای دولتی، عمومی و مردمی یا مدنی. ظاهر امر این است که هرچقدر نهادهای مدنی قویتر باشند بلوغ سیاسی بیشتر میشود.
در این میان تشکلهای سیاسی امثال انجمنها و مجامعسیاسی همانند حزب یکی از راهکارهای ایجاد بلوغ سیاسی است. در جامعه ما نهادهای مدنی در توسعه بلوغسیاسی میتوانند اثر بسزایی داشته باشند هرچند که نهادهای دولتی در این بین باید نقش هدایتگری و هماهنگسازی را ایفا کنند.
فکر میکنید «بلوغ سیاسی» یک جامعه چقدر با «سطح امیدواری» در آن جامعه نسبت دارد؟ در واقع، بلوغسیاسی چقدر یک جامعه را امیدوار میکند؟
اصل اولیه در شکلگیری بلوغسیاسی «امید» است، جامعه مایوس نمیتواند جامعه پیشرفتهای باشد و اگر حرکتی هم داشته باشد واپسگرا میشود. امید یعنی انتظار و تلاش برای شکل دادن آیندهای بهتر از حال، ایجاد امید در جامعه امکان منجر شدن به هر نوع تحول و توسعه از جمله تحول در حوزه سیاست را فراهم میکند. اگر جامعه نسبت به خودش، دولتاش، نظاماش و آیندهاش امیدوار نباشد در این صورت چنین جامعهای «خودزنی و خودتخریبی» میکند و دچار ایستایی میشود که این ویژگیها ضدبلوغسیاسی است. امید، مولد نیرو و موتور محرکه «کارآمدی» است.
جامعه ایران امروز، در این زمینه چه حد و اندازهای دارد؟
قبل از پاسخ به این پرسش، لازم میدانم به این مساله اشاره کنم که مردم ایران، مردمی تاریخساز و تمدنساز بودهاند و در طول تاریخ فراز و فرود زیادی داشتند و پیشتاز تاسیس دولت و بلکه مخترع دولت در تاریخ محسوب میشوند.
حکمت جاویدان شرقی و ایرانی که جامع عقلانیت و اعتدال، دیانت و تعالی و سیاست و توسعه بوده، برترین نماد هویت ما است. ایرانیان علاوه بر اینکه توانستند توسعه را در جامعه خود ایجاد کنند تمدنساز نیز بودند. در نتیجه ایران هرگز کشوری درونگرا نبود بلکه شاهراه فکری و سیاسی منطقهای، بینالمللی و جهانی محسوب شده و همچنان میشود و بعد از ورود اسلام به ایران این روند تایید و تغذیه بیشتری شد.
آسیب این پیشینه قوی، حکومت استبدادی سلطنتی مطلقه یعنی خودرایی، خودمحوری و گاه خودکامگی شخصی، خانوادگی و خاندانی ملوکی و موروثی بوده است. شاید موقعیت راهبردی، گستردگی و تنوع اقلیمی و سرزمینی و حتی قومی موجب این ناهنجاری خرد ستیزانه ایرانیان بوده باشد.
اما بعد از انقلاب اسلامی شکل این روند تغییر کرد، حکومتها در گذشته تاریخ این سرزمین با شمشیر جابهجا میشد و در خاندانها به صورت موروثی جایگزینی سران و کارگزاران سیاسی انجام میشد اما بعد از ظهور انقلاب اسلامی در ایران این روند به کل تغییر کرد.
انقلاب اسلامی ایران را میتوان نتیجه بلوغسیاسی جامعهایرانی خواند؟
در طول تاریخ ایران اینچنین انقلاب سیاسی و نمونه نظام مردمسالاری اسلامی را نداشتیم که مردم خود دولت را جابهجا کنند؛ اما در انقلاباسلامی این مسأله رخ داد. با شعارهای حکمتآمیز حرکتآفرین «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» که برترین شالوده خردورزی و نماد بلوغ بدیع این ملت بوده مناسبات استبدادی و سلطنتی مطلقه جای خود را به حاکمیت علمی، دینی و قانونی مردمی یعنی «مردم داری» داد.
وقوع انقلاباسلامی با انتخاب آگاهانه مردم و در واقع اوج بلوغسیاسی آنان اتفاق افتاد. امروز نیز باید بر اساس همین مبنا حرکت کرد و همواره باید مردم را اعم از «مردمداری» و «مردممداری» ملاک قرار داد. این، از سویی بروز و برآیند بلوغ سیاسی ملت ایران بود و از دیگر سوی به ارتقای آن کمک میکند. بویژه با زمینهسازیهای مشارکت و حاکمیتمردم بر سرنوشت خویش و با رفع موانع خردورزی؛ بهرهوری و اثربخشی سیاسی را میتوان فراهم کرد.