به گزارش خبرگزاری دانا، درگذشته ای نه چندان دور، زن و مرد حتی با وجود سخت ترین مسایل، به زندگی زناشویی ادامه می دادند و اگر طلاقی هم رخ می داد، دلایل موجهی مانند اعتیاد، عدم تعهد اخلاقی و مالی داشت.
در زمان کنونی، با نیم نگاهی به اطراف، می توان به تعدد افراد طلاق گرفته حتی در کمترین روزهای مشترک برخورد کرد که با اندک دست انداز زندگی، تاب تحمل از کف داده و در راهروهای دادگاه سرگردان شده اند؛ افرادی که نه تنها بزهکار یا معتاد نیستند، بلکه دارای تحصیلات، شغل مناسب و در مواردی از جایگاه اجتماعی خوبی برخوردار هستند.
آمار اعلام شده از سوی سازمان ثبت احوال در حوزه ازدواج و طلاق، از افزایش نرخ طلاق و کاهش ازدواج در سال 96 نسبت سال های پیش از آن حکایت دارد. بنابر این آمار و ارقام، تعداد ازدواج های ثبت شده نسبت به سال 1395، حدود 8 درصد (51 هزار مورد) کاهش داشته، در حالی که تعداد طلاق ها به حدود 175 هزار مورد رسیده است. به این ترتیب نسبت طلاق ها به ازدواج های ثبت شده در یک سال 29 درصد اعلام شده که بالاترین آمار در تاریخ ثبت احوال ایران از سال 1344 است.
ضرورت بررسی چرایی سیر صعودی طلاق آن هم در دورانی که افراد با شناخت نسبی زیر یک سقف می روند،گروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های خبری را برآن داشت تا در گفت و گو با «حسن بهرامنی» روانشناس و مشاور خانواده به تحلیل و تبیین این چالش اجتماعی بپردازد.
**طلاق، محصول سردی روابط
طلاق و جدایی، نقطه انتهایی یک رابطه فکری، ذهنی، روانی و جسمی است، جدایی که به دلیل نبود مهارت های ارتباطی ضروری میان زن و مرد برای حل مشکلات و ناتوانی در انتقال احساسات به طرف مقابل، خودنمایی می کند. در همین زمینه بهرامنی در گفت و گو با ایرنا، طلاق را به دو دسته طلاق عاطفی و طلاق فیزیکی طبقه بندی کرد و گفت: طلاق عاطفی- روانی زمانی شکل می گیردکه زن و مرد از نظر احساسی به نقطه ای می رسند که دیگر نمی توانند همدیگر را پوشش دهند یا نیازها و خواسته های ذهنی و عاطفی یکدیگر را ارضا و تکمیل کنند به این ترتیب پا به مرحله طلاق یا جدایی می گذارند.
«طلاق فیزیکی هم ماحصل نقطه ای از زندگی زناشویی است که طرفین تحمل حضور همدیگر را هم ندارند و با کوچکترین بهانه، ضرب و جرح صورت می گیرد.»
**گسستگی روانی، ماحصل طلاق و جدایی
طلاق آخرین و درعین حال نامطلوبترین راه حل برای پایان دادن به اختلافات زناشویی است که زندگی مشترک را ناممکن ساخته و زوج ها را همچون آلیس، در سرزمین ناهمواره روحی روانی و عاطفی رها می کند.
موضوعی که بهرامنی آن را آشفتگی ذهنی معرفی کرد و گفت: بسیاری با این تصور که با طلاق گرفتن به ثبات و آرامش می رسند پا در این وادی قرار می دهند اما سرابی است که فارغ از جنسیت زوجین، آشفتگی روانی به همراه دارد. در واقع از زمانی که فرد به فرایند طلاق وارد می شود باید خود را برای چالش های ذهنی -روانی شدید آماده کند تا به تنگنای سقوط و افسردگی دچار نشود.
**روند صعودی آمار طلاق در کشور
در میانه آماری که از افزایش طلاق و کاهش ازدواج حکایت دارد، برخی دیدگاه ها رد پای تغییر سبک های ازدواج، چگونگی آشنایی زوجین و انتخاب همسر و قرار گرفتن جامعه در شرایط گذار بین شکل سنتی و مدرن ازدواج را در واکاوی علل و زمینه های طلاق جستجو می کنند
بهرامنی با اشاره به این موضوع افزود: پیش از این، ازدواج ها بر اساس سنت و انتخاب والدین صورت می گرفت و گاه زوجین تا لحظه پیوند، همدیگر را ملاقات نمی کردند. با این اوصاف دوام و قوام زندگی محکم تر و استوار تر بود و اگر موردی ازطلاق مشاهده می شد دلیل محکم و طاقت فرسایی در پس آن نهفته بود. حال آن که امروزه، بنابر آمارهای منتشر شده، با وجود تحصیلات دختر و پسر و آشنایی های بلند مدت پیش از ازدواج، طلاق روندی صعودی گرفته است.
از نگاه این روانشناس، یکی از دلایل جدایی، افزایش سن ازدواج است به این معنا که دختر و پسر وقتی با سن بالاتری ازدواج می کنند انعطاف پذیری کمتری نسبت به هم دارند چرا که شکل گیری شخصیتی آنان اتفاق افتاده و پذیرفتن تغییر برای آنان کار سخت و دشواری است به همین دلیل در کوچکترین مسایل با هم کنار نمی آیند. از طرفی انعطاف پذیری را در تغییر دادن فرد مقابل با میل شخصی خود مطابق می بینند در حالی که معنای واقعی انعطاف پذیری، پذیرش بی قید و شرط طرف مقابل است.
«اوج گیری و غلبه احساسات بر عقلانیت هم عامل دیگر تشدید طلاق های امروزی است. به این معنا که دختر و پسر قبل از ازدواج چشم را بسته و بر اساس عواطف و احساسات و تفاهم های سطحی با هم ازدواج می کنند و به محض ورود به زیر سقف مشترک، عقل و منطق را وسط می کشند و با نگاهی عقلانی و ریزبینانه به موضوعات توجه می کنند و همین امر گسست زودهنگام زندگی را در بردارد.»
**سونامی توقعات در زندگی زوجین
نقش معیشت و اقتصاد در تغییر بافت زندگی را نباید فراموش کرد، موضوعی که عامل افزایش توقعات اقتصادی و در هم تنیده شدن آرامش زندگی زناشویی می شود. به باور بهرامنی، هنگامی که معیارهای اقتصادی و تمول مالی و تامین بودن خانه، ماشین و شغل مناسب در ازدواج نسل جوان، ملاک قرار می گیردد، این زندگی با برآورده نشدن کمترین توقع، به ورطه تلخ جدایی کشیده می شود.
به عنوان مثال، دختر یا پسری که چشمداشت به ثروت پدری طرف مقابل دارند و با این تصور که وقتی وارد این زندگی شوند، تامین مالی هستند، به محض ورود و مشاهده واقعیت، خیلی زود دچار گسستگی و ناآرامی می شوند.
از طرف دیگر، وضعیت معیشت خانه پدری، دختر و پسر را با این تصور که آرزوهای برباد رفته خانه پدری را در زندگی مشترک جدید می یابند، به این عرصه می کشاند، اما چون نمی توانند در زندگی مستقل خود به این باور برسند دچار مشکل می شوند. در واقع ازدواج به قصد شفا از عقده ها و تله های روانی و نه رشد و ارتقا شخصیتی، عامل گسستگی و جدایی می شود.
** کم رنگ شدن نقش ریش سفیدان در صلح زناشویی
در دورانی نه چندان دور، بازار ریش سفیدان و مشاوره آنان به همگان داغ بود و کوچکترین دلنگرانی و دلخوری را با بهترین راه حل درمان می کردند، اما با تغییر شرایط زندگی، شور و مشورت بزرگان و ریش سفیدان هم دگرگون شد و از دایره گسترده به بسته تغییر ماهیت داد.
بهرامنی با اشاره به این امر، آن را یکی دیگر از عوامل تشدید طلاق در جامعه عنوان کرد و گفت: شکل خانواده ها ازگسترده به خانواده هسته ای تغییر پیدا کرده است. زمانی خانواده گسترده داشتیم و اگر دختر و پسری دچار مشکل می شدند افراد ریش سفید با تجربه، مشکلات را در نقاط اولیه پیدا کرده و حل می کردند. درحالی که در خانواده های هسته ای امروز، چنین ویژگی کمتر به چشم می خورد.
افزون بر این تمکن مالی و امنیت اقتصادی دختر و پسر هم باعث شده علاوه بر این که سخن و تجربه بزرگان را نپذیرند، وابستگی های عاطفی محکمی با همدیگر برقرار نکنند.
به گفته این روانشناس، این عدم وابستگی را باید در نداشتن مهارت زندگی دختر و پسر جست و جو کرد. نداشتن مهارت ارتباطی، کنترل خشم، تاب آوری، کنترل استرس که باعث شده در اولین قدم آخرین تصمیم را بگیرند.
** قوانین مشترک؛ دوام زندگی مشترک
دختر و پسر تا زمانی که در خانه پدری روزگار می گذرانند، زیر سایه والدین کم و کاستی ها را برطرف می کنند، اما باید دانست زندگی زناشویی به مثابه ایجاد نظامی نوپا است که هیچ چیزی ندارد و باید برای توسعه و رشد آن با تمام قدرت تلاش شود؛ نظامی نیازمند قانون و چارچوبی قوی که تمام روابط ها، سیاست ها و استدلال ها را در آن تعریف شده باشد.
به این معنا که در نظام حاکم بر زندگی زوجین قوانینی نگاشته شود که همه اعضا در نوشتن آن دخالت و نقش داشته باشند تا لازم الاجرا شود. چرا که اگر قوانین یک زندگی مشترک را فقط مرد یا فقط زن بنویسد طرف مقابل خود را ملزم به رعایت این قانون نمی کند.
با تمام این اوصاف، سیستم های فرهنگی متولی در حوزه خانواده هم این امکان را دارند که با نمایش دنیای واقعی پس از طلاق و آموزش مهارت های زندگی، زوج ها را در جهت دهی به زندگی راهنمایی و هدایت کنند.
در زمان کنونی، با نیم نگاهی به اطراف، می توان به تعدد افراد طلاق گرفته حتی در کمترین روزهای مشترک برخورد کرد که با اندک دست انداز زندگی، تاب تحمل از کف داده و در راهروهای دادگاه سرگردان شده اند؛ افرادی که نه تنها بزهکار یا معتاد نیستند، بلکه دارای تحصیلات، شغل مناسب و در مواردی از جایگاه اجتماعی خوبی برخوردار هستند.
آمار اعلام شده از سوی سازمان ثبت احوال در حوزه ازدواج و طلاق، از افزایش نرخ طلاق و کاهش ازدواج در سال 96 نسبت سال های پیش از آن حکایت دارد. بنابر این آمار و ارقام، تعداد ازدواج های ثبت شده نسبت به سال 1395، حدود 8 درصد (51 هزار مورد) کاهش داشته، در حالی که تعداد طلاق ها به حدود 175 هزار مورد رسیده است. به این ترتیب نسبت طلاق ها به ازدواج های ثبت شده در یک سال 29 درصد اعلام شده که بالاترین آمار در تاریخ ثبت احوال ایران از سال 1344 است.
ضرورت بررسی چرایی سیر صعودی طلاق آن هم در دورانی که افراد با شناخت نسبی زیر یک سقف می روند،گروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های خبری را برآن داشت تا در گفت و گو با «حسن بهرامنی» روانشناس و مشاور خانواده به تحلیل و تبیین این چالش اجتماعی بپردازد.
**طلاق، محصول سردی روابط
طلاق و جدایی، نقطه انتهایی یک رابطه فکری، ذهنی، روانی و جسمی است، جدایی که به دلیل نبود مهارت های ارتباطی ضروری میان زن و مرد برای حل مشکلات و ناتوانی در انتقال احساسات به طرف مقابل، خودنمایی می کند. در همین زمینه بهرامنی در گفت و گو با ایرنا، طلاق را به دو دسته طلاق عاطفی و طلاق فیزیکی طبقه بندی کرد و گفت: طلاق عاطفی- روانی زمانی شکل می گیردکه زن و مرد از نظر احساسی به نقطه ای می رسند که دیگر نمی توانند همدیگر را پوشش دهند یا نیازها و خواسته های ذهنی و عاطفی یکدیگر را ارضا و تکمیل کنند به این ترتیب پا به مرحله طلاق یا جدایی می گذارند.
«طلاق فیزیکی هم ماحصل نقطه ای از زندگی زناشویی است که طرفین تحمل حضور همدیگر را هم ندارند و با کوچکترین بهانه، ضرب و جرح صورت می گیرد.»
**گسستگی روانی، ماحصل طلاق و جدایی
طلاق آخرین و درعین حال نامطلوبترین راه حل برای پایان دادن به اختلافات زناشویی است که زندگی مشترک را ناممکن ساخته و زوج ها را همچون آلیس، در سرزمین ناهمواره روحی روانی و عاطفی رها می کند.
موضوعی که بهرامنی آن را آشفتگی ذهنی معرفی کرد و گفت: بسیاری با این تصور که با طلاق گرفتن به ثبات و آرامش می رسند پا در این وادی قرار می دهند اما سرابی است که فارغ از جنسیت زوجین، آشفتگی روانی به همراه دارد. در واقع از زمانی که فرد به فرایند طلاق وارد می شود باید خود را برای چالش های ذهنی -روانی شدید آماده کند تا به تنگنای سقوط و افسردگی دچار نشود.
**روند صعودی آمار طلاق در کشور
در میانه آماری که از افزایش طلاق و کاهش ازدواج حکایت دارد، برخی دیدگاه ها رد پای تغییر سبک های ازدواج، چگونگی آشنایی زوجین و انتخاب همسر و قرار گرفتن جامعه در شرایط گذار بین شکل سنتی و مدرن ازدواج را در واکاوی علل و زمینه های طلاق جستجو می کنند
بهرامنی با اشاره به این موضوع افزود: پیش از این، ازدواج ها بر اساس سنت و انتخاب والدین صورت می گرفت و گاه زوجین تا لحظه پیوند، همدیگر را ملاقات نمی کردند. با این اوصاف دوام و قوام زندگی محکم تر و استوار تر بود و اگر موردی ازطلاق مشاهده می شد دلیل محکم و طاقت فرسایی در پس آن نهفته بود. حال آن که امروزه، بنابر آمارهای منتشر شده، با وجود تحصیلات دختر و پسر و آشنایی های بلند مدت پیش از ازدواج، طلاق روندی صعودی گرفته است.
از نگاه این روانشناس، یکی از دلایل جدایی، افزایش سن ازدواج است به این معنا که دختر و پسر وقتی با سن بالاتری ازدواج می کنند انعطاف پذیری کمتری نسبت به هم دارند چرا که شکل گیری شخصیتی آنان اتفاق افتاده و پذیرفتن تغییر برای آنان کار سخت و دشواری است به همین دلیل در کوچکترین مسایل با هم کنار نمی آیند. از طرفی انعطاف پذیری را در تغییر دادن فرد مقابل با میل شخصی خود مطابق می بینند در حالی که معنای واقعی انعطاف پذیری، پذیرش بی قید و شرط طرف مقابل است.
«اوج گیری و غلبه احساسات بر عقلانیت هم عامل دیگر تشدید طلاق های امروزی است. به این معنا که دختر و پسر قبل از ازدواج چشم را بسته و بر اساس عواطف و احساسات و تفاهم های سطحی با هم ازدواج می کنند و به محض ورود به زیر سقف مشترک، عقل و منطق را وسط می کشند و با نگاهی عقلانی و ریزبینانه به موضوعات توجه می کنند و همین امر گسست زودهنگام زندگی را در بردارد.»
**سونامی توقعات در زندگی زوجین
نقش معیشت و اقتصاد در تغییر بافت زندگی را نباید فراموش کرد، موضوعی که عامل افزایش توقعات اقتصادی و در هم تنیده شدن آرامش زندگی زناشویی می شود. به باور بهرامنی، هنگامی که معیارهای اقتصادی و تمول مالی و تامین بودن خانه، ماشین و شغل مناسب در ازدواج نسل جوان، ملاک قرار می گیردد، این زندگی با برآورده نشدن کمترین توقع، به ورطه تلخ جدایی کشیده می شود.
به عنوان مثال، دختر یا پسری که چشمداشت به ثروت پدری طرف مقابل دارند و با این تصور که وقتی وارد این زندگی شوند، تامین مالی هستند، به محض ورود و مشاهده واقعیت، خیلی زود دچار گسستگی و ناآرامی می شوند.
از طرف دیگر، وضعیت معیشت خانه پدری، دختر و پسر را با این تصور که آرزوهای برباد رفته خانه پدری را در زندگی مشترک جدید می یابند، به این عرصه می کشاند، اما چون نمی توانند در زندگی مستقل خود به این باور برسند دچار مشکل می شوند. در واقع ازدواج به قصد شفا از عقده ها و تله های روانی و نه رشد و ارتقا شخصیتی، عامل گسستگی و جدایی می شود.
** کم رنگ شدن نقش ریش سفیدان در صلح زناشویی
در دورانی نه چندان دور، بازار ریش سفیدان و مشاوره آنان به همگان داغ بود و کوچکترین دلنگرانی و دلخوری را با بهترین راه حل درمان می کردند، اما با تغییر شرایط زندگی، شور و مشورت بزرگان و ریش سفیدان هم دگرگون شد و از دایره گسترده به بسته تغییر ماهیت داد.
بهرامنی با اشاره به این امر، آن را یکی دیگر از عوامل تشدید طلاق در جامعه عنوان کرد و گفت: شکل خانواده ها ازگسترده به خانواده هسته ای تغییر پیدا کرده است. زمانی خانواده گسترده داشتیم و اگر دختر و پسری دچار مشکل می شدند افراد ریش سفید با تجربه، مشکلات را در نقاط اولیه پیدا کرده و حل می کردند. درحالی که در خانواده های هسته ای امروز، چنین ویژگی کمتر به چشم می خورد.
افزون بر این تمکن مالی و امنیت اقتصادی دختر و پسر هم باعث شده علاوه بر این که سخن و تجربه بزرگان را نپذیرند، وابستگی های عاطفی محکمی با همدیگر برقرار نکنند.
به گفته این روانشناس، این عدم وابستگی را باید در نداشتن مهارت زندگی دختر و پسر جست و جو کرد. نداشتن مهارت ارتباطی، کنترل خشم، تاب آوری، کنترل استرس که باعث شده در اولین قدم آخرین تصمیم را بگیرند.
** قوانین مشترک؛ دوام زندگی مشترک
دختر و پسر تا زمانی که در خانه پدری روزگار می گذرانند، زیر سایه والدین کم و کاستی ها را برطرف می کنند، اما باید دانست زندگی زناشویی به مثابه ایجاد نظامی نوپا است که هیچ چیزی ندارد و باید برای توسعه و رشد آن با تمام قدرت تلاش شود؛ نظامی نیازمند قانون و چارچوبی قوی که تمام روابط ها، سیاست ها و استدلال ها را در آن تعریف شده باشد.
به این معنا که در نظام حاکم بر زندگی زوجین قوانینی نگاشته شود که همه اعضا در نوشتن آن دخالت و نقش داشته باشند تا لازم الاجرا شود. چرا که اگر قوانین یک زندگی مشترک را فقط مرد یا فقط زن بنویسد طرف مقابل خود را ملزم به رعایت این قانون نمی کند.
با تمام این اوصاف، سیستم های فرهنگی متولی در حوزه خانواده هم این امکان را دارند که با نمایش دنیای واقعی پس از طلاق و آموزش مهارت های زندگی، زوج ها را در جهت دهی به زندگی راهنمایی و هدایت کنند.