یادداشتی از دکتر محمد رضا برزویی
بحران کرونا امروز یک بحران فراگیر جهانی شده است؛ ولی در میان صدها کشوری که با این بحران درگیر شده اند، ایران تنها کشوری است که در کنار جنگ با کرونا با یک «جنگ ترکیبی» تمام عیار هم دست و پنجه نرم می کند که اسلحه اصلی این جنگ، «رسانه ها» شده اند. افکار عمومی در ایران به صورت ۲۴ ساعته با انبوهی از نامههای «محرمانه» جعلی، ویدئوهای دروغین از مشاهدات پرستاران و کادرهای پزشکی، تحلیلهای بی اساس، انتقادات مغرضانه از کیفیت عملکرد مسئولان، شایعات پی در پی در مورد استعفای مقامات، آمارهای کذب و فضاسازیهای دهها رسانه خارجنشین، لاینقطع بمباران میشود.
جنگ ترکیبی یا هیبریدی از اقسام نسل چهارم جنگ هاست. این نسل از جنگهای نوین؛ دارای ابزارها، چینش ها و مدیریت خاصی است که در آن به جای اینکه جسم و بدن انسان ها ترور شود؛ فکر و ذهن و اعتقادات و باورهای آنها مورد هجمه واقع میشود تا در نهایت باورهای جدید دیگری را به افکار عمومی تلقین و تزریق نمایند.
کارگزاران اصلی این نوع جنگ در بحران کرونا و با تمرکز بر ایران، در تلاش هستند با تزریق اخبار و اطلاعات جعلی، ترسیم یک فضای غیر واقعی، ایجاد توقعات ناسازگار با نظر کارشناسان و تشدید بی اعتمادی میان ملت و ارگانهای ذیربط دولتی عملاً کارآمدی مقامات مسئول در مدیریت بحران را به حداقل برسانند که این مساله همراه سازی مردم برای اجرای دستورالعمل ها و توصیه های مختلف دینی، بهداشتی و امنیتی را به شدت دشوار کرده است.
رسانه های بیگانه با بزرگنمایی بیش از حد این بحران، عامل اصلی ایجاد «هراس اجتماعی» در میان مردم ایران شده اند که این موضوع، «امنیت اجتماعی» و «سلامت روانی» افکار عمومی را نشانه گرفته است. رسانه های فارسی زبان بیگانه همچون بی بی سی فارسی به دنبال استفاده از تکنیک ارتباطی «دایه مهربان تر از مادر» در برنامه های خود رفته اند که با زبانی احساسی و لحنی ریاست طلبانه و دستوری به مخاطب اینگونه القاء می کند که بیشتر از او می داند و بیش از او در مورد منافع و سلامتش حساسیت دارد.
تکنیک غالب این روزهای رسانه های معاند، تکنیک «احساسات بیشتر، تفکر کمتر» است که برای فریب مخاطبان ایرانی شان استفاده می کنند. توجه زیاد به احساسات باعث می شود که مخاطب نتواند واقعیات را با تفکر انتقادی و عینی درک کند. احساساتی شدن بیش از حد مخاطبان، بخش منطقی مغز را متوقف می کند که در اکثر موارد به تحریف و تغییر واقعیت منجر می شود.
در واقع رسانه ها با «جنگ روانی» خود می توانند افکار و باورهای مردم را تغییر دهند که این کار منجر به تغییر رفتارهای آنها نیز می شود. برای درک بهتر این مساله، سایت «قدرت ذهن» یک داستان واقعی را مطرح کرده است که قابل توجه و تامل است:
مایکل در سال ۱۹۶۱ دانشجوی پزشکی در یکی از شهرهای مرکزی استرالیا بود. او برای انجام یک تحقیق دانشجویی چند روزی به سیدنی سفرکرد. بعد از اتمام تحقیقاتش، وقتی که می خواست به شهر خود برگردد متوجه شد که برای خرید بلیط پول کافی ندارد. بنابراین تصمیم گرفت که به صورت مخفیانه سوار قطار شود. منتظر شد و دقیقاً در لحظه حرکت قطار داخل یکی از واگنهای باری پرید و بدون معطلی درب واگن را بست تا کسی از حضورش باخبر نشود. بعد از حرکت قطار و بعد از اینکه چشمهایش به تاریکی داخل واگن عادت کرد متوجه شد که داخل یکی از سردخانه های مخصوص حمل گوشت قرار دارد. ترس تمام وجودش را فرا گرفت. هرچه سعی کرد نتوانست در را باز کند و صدای فریادش را هم کسی نمی شنید. کمی فکر کرد و بعد تصمیم خود را گرفت. او دیگر مجاب شده بود که در این واگن خواهد مرد. بنابراین از آنجا که یک دانشجوی پزشکی بود تصمیم گرفت به عنوان آخرین کار زندگیش گامی در راه پیشرفت علم پزشکی بردارد و مراحل یخ زدگی یک انسان را تا جایی که توان داشت بنویسد. چند ساعت بعد وقتی کارگران راه آهن درب واگن سردخانه را باز کردند با جسد پسری جوان در حالی که کاملاً منجمد و بی جان بود مواجه شدند. همگی از این اتفاق کاملاً در شگفت بودند چون در تمام این مدت سردخانه خاموش بوده و دمای داخل آن ۱۵ درجه بالای صفر بوده است. بعد هم که نوشته های او توسط دانشمندن مطالعه شد همگی با کمال تعجب متوجه شدند که این جوان در دمای ۱۵درجه بالای صفر تمام مراحل یخ زدگی را دقیقاً تجربه کرده است!
فضایی که این روزها رسانه های معاند در افکار عمومی ایران ایجاد کرده اند، همانند داستان دانشجوی پزشکی استرالیایی است، بگونه ای که مردم ایران در واگن کرونا که از قضا خاموش هم هست، گرفتار شده و در حال منجمد شدن هستند. بحران کرونا بیش از آنکه سلامت جسمانی ما را به خطر بیندازد، سلامت روانی جامعه ما را مورد هجوم قرار داده است و ما در واگن کرونا، از ترس مرگ، اسیر مرگ می شویم.
یکی از راهبردهای دفاعی ما در مقابل این جنگ رسانه ای همه جانبه غرب، می تواند «آموزش سواد رسانه ای» باشد؛ چرا که سواد رسانه ای به دنبال قدرتمند کردن شهروندان و تغییر دادن ارتباط غیرفعالانه آنان با رسانه و تبدیل آنها به ارتباط گرانی فعال و پویا است. در واقع سواد رسانهای به دنبال آن است که مخاطب در برابر رسانه ها منفعل نباشد، بلکه هوشمندانه، فعالانه و نقادانه در برابر محتوای رسانه عمل کند. بنابراین در سواد رسانهای تاکید می شود که هر چیزی که از رسانه ها می شنویم، نباید بپذیریم. به عنوان مثال یکی از مهارتهای سواد رسانهای این است که به صورت خودکار، نگرش انتقادی درباره خبرها یا تبلیغات رسانهای داشته باشیم. این عمل، کار سادهای نیست ولی لازمهاش این است به خبری که برایمان مهم است و احتمال میدهیم صحیح نباشد، به دیده تردید بنگریم و اطلاعاتمان را از منابع مختلف و البته موثق تکمیل کنیم.
سواد رسانه ای مردم ما را قادر می سازد تا با شیوه ها، دستورالعمل ها و ساختار فرهنگ رسانه ای بیشتر آشنایی پیدا کنند و آن را مورد چالش قرار دهند و به راحتی اسیر پیام های رسانه ای دشمنان خود نشوند. با توجه به آنکه مردم ما امروز در عصر اطلاعات و ارتباطات و در یک محیط شبکه ای و رسانه ای زندگی می کنند، ضرورت دارد تا با کسب مهارت ها و تکنیک های جدید، تعامل موثرتر و عمیق تری با لایه های مختلف پیام های رسانه ای داشته باشند و مهارت های ارتباطی و فهم رسانه ای خود را در استفاده صحیح تر از رسانه ها ارتقاء بدهند.
لاسول یکی از اندیشمندان و پیشتازان حوزه ارتباطات در سال ۱۹۴۸، یک مدل ۵ مرحله ای برای «ارتباطات موثر» نام برده که به نظر می رسد این مدل در قالب ۵ سئوال اصلی می تواند در آموزش سواد رسانه ای نیز نقش آفرین باشد که این سئوالات عبارتند از:
۱- چه کسی این پیام را خلق کرده است؟ (چه کسی؟)
۲- از چه تکنیک هایی برای جلب توجه من استفاده شده است؟ (چگونه؟)
۳- چطور افراد مختلف این پیام را به صورت متفاوت از من درک می کنند؟ (برای چه کسی؟)
۴- چه افکار، عقاید و باورهایی در این پیام ارائه شده و یا از آن پیام حذف شده است؟ (با چه محتوایی؟)
۵- چرا این پیام برای من فرستاده شده است؟ نیت و انگیزه فرستنده چه بوده است؟ (چرا؟)
مع الوصف در جهت مقابله با این جنگ ترکیبی، نیاز است که مردم ایران از طریق رسانه های جمعی و حتی شبکه های اجتماعی حاضر، حداقل های «سواد رسانه ای» را آموزش ببینند و با توجه کامل و تمرکز بر سئوالات ۵ گانه فوق؛ بتوانند اخبار درست، دقیق و منسجم مربوط به بحران کرونا را تشخیص دهند تا اسیر جنگ روانی رسانه های بیگانه و معاند نگردند و بتوانند با شناخت کامل در مقابل این پیام های رسانه ای، مقاومت کنند.