نجمه پرنیان، خبرگزاری دانا، دوستی که برایم این دو کلمه را در پیامش نوشت ، از آن آدم هایی بود که نمی شد روی حرفشان حرف زد. اهل مجادله نبود زیاد. شاید این خاصیت آدم های پخته در عشق باشد که اهل مجادله نیستند. وگرنه حتما برایش می نوشتم : مشکل من چه ربطی به مولانا خوندن داره؟ ننوشتم. حرفش را زده بود. چند بار دیگر که در جواب سوالات مختلف گفت : مثنوی بخون ، ترغیب شدم نرم افزار مثنوی معنوی را روی گوشی ام بریزم و بخوانم ... هیچ وقت "مثنوی خوان" خوبی نشدم ولی خواندنش ناخودآگاه خیلی از سوالات آدم را به نرمی جواب می دهد. چشم باز می کنی و می بینی با یک تمثیل زیبا قانع شده ای. حکایت طوطی و بقال را همه مان خوب به خاطر داریم. همان وقت بود که شاید قانع شدیم که :
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نبشتن شیر و شیر
بعضی وقت ها هم خواندن مثنوی سخت می شود. مثل زندگی خود مولانا و آن غیبت های صغری و کبرای شمس ... استاد معنوی مولانا که نقل است با یک جمله در سر راه ، مولانا را از بحث و درس و قیل و قال به عرفان و عشق کشاند. آن وقت ها یادم می افتد که رهبر از قول خود مثنوی معنوی در گفتگویی با شهید مطهری فرموده اند : مثنوی معنوی اصول اصول اصول دین است. شهید مطهری هم گفته اند : من هم عقیده ام همین است. در سختی مثنوی و معنوی همین جمله ی رهبر بس ! سهل و ممتنع را درباره ی سروده های سعدی می گویند ولی مولانا هم گاهی سهل و ممتنع می شود...
مثنوی ، خوبی اش آن است که قصه ی همیشه ی روزگار ماست. شاید علت آن است که جان مولوی با قرآن عجین شده و آن چه از این جان نورانی شده با قرآن بر می آید ، ماندگار است. این کتاب حجیم که در آن مباحث اخلاقی و عرفانی با زبان تمثیل بیان شده ، آهسته آهسته روحیات انسان را عوض می کند. مولوی در این کتاب اخلاق را زیر بنای عرفان قرار داده است. مثلا وقتی می گوید :
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان مطهر از دغل
این معنا را به ذهن متبادر می کند که راستی و درستی اخلاقی ، راه را برای رسیدن به اخلاص حقیقی باز می کند .
چیزی که دل آدم را هنگام خواندن اشعار مولوی مثل نوازش باران ، نوازش می دهد و زیبایی اشعار را بیشتر نشان می دهد آهنگ و توازن فوق العاده ی این اشعار است. جوری که به خاطر سپردن این اشعار را بسیار راحت می کند و به همین علت است که بسیاری از مصرع های اشعار مولوی ضرب المثل شده اند. از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است. دوست دارم آخر متن شما را مهمان کنم به شعری زیبا از مثنوی که بیت اولش بسیار معروف است :
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ کًه طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا