۱. سه نکته ترجیعبند پندهای آن پیر
دانا بود، #درس بخوانید، باتقوا باشید و انقلابی بمانید.
.
۲. بر خودسازی، تهجد و نماز شب
تاکید ویژهای داشت و پبوسته میفرمود، اگر الان که جوان هستید مقابله با نفس را
تمرین کردید، فردا که کارهای شدید به خلقالله ستم روا نمیدارید.
.
۳. بر مناعتطبع و استغنای آقایان
اهل علم، پای میفشرد و میگفت: "نماز و منبر و تبلیغ را مشروط به اخذ حقالسعی
ندانید، ممکن است بگوئید تو با ماشین ضدگلوله میآیی و میروی از حالِ ما چه میدانی؟
من هم که از شکم مادرم با ضدگلوله بیرون نیامدهام. قبل از انقلاب ساکن میدان امام
حسین بودم، درس و بحثم مدرسهی مروی بود و نمازم مسجد جلیلی، گاهی پیش میآمد
دوقران برای تهیه بلیط اتوبوس نداشتم، پیاده میرفتم اما به کسی رو نمیزدم".
.
۴. خدابیامرز، هرگز تکالیف_سیاسی را
مجوز هتک حیثیت افراد نمیدانست، به گاهی داوری و بیان نظر در مورد مخالفان جناحی
خود، آشکارا میکوشید از جادهی حق و انصاف منحرف نشود، رشد و #تعالی_انقلاب را
وظیفهی اساسی میشمرد. از این روی بیش از هرچیز به وحدت نیروهای انقلاب حول
#مبانی_امام و #آرمانهای_رهبری توصیه مینمود و از هر اقدامی که نفعش عاید دشمنان
گردد -گرچه از طرف جریان انقلابی باشد پیگیری شود- نهی میکرد.
.
۵. بزرگترین عامل مشکلات کشور و
نظام را، #انانیت و #خودخواهی میدانست و از خودگذشتگی بهپای مصالح جمعی و آرمانهای
الهی را در عمل به همگان آموخت.
.
۶. شاکلهی اخلاقی و معنوی شخصیت
او، طیفی وسیعی از ارادتمندان را برایش رقم زده بود که در یک سرش حجاریان و بهزاد
نبوی ایستاده بودند و سر دیگرش آقاتهرانی و علمالهدی.
.
۷. فرهنگ و اجتماع را پایه و ریشه
میدانست و قدرت و حاکمیت را ابزار و وسیلهی تحقق آرمانهای جامعهی نبوی، سمتهای
دولتی را از روی تکلیف میپذیرفت و طلبگی و معلمی را با شوق و رغبت.
میفرمود: " من در این
انقلاب مزهی همه سمتها را چشیدهام، آن موقع که نخستوزیر بودم چون رئیسجمهور
نداشتیم، بهجای رییسجمهور امضاء میکردم ولی همه اینها، برادرها، اگر در
"راه" نباشد ارزشی ندارد، الان هم یک طلبهام و به این طلبگی چه در
مدرسهی مروی و چه در دانشگاه امام صادق افتخار میکنم".
.
۸. #حلاوت و گرمای منحصربهفرد کلام
او دو علت داشت، اول آنکه بیش از حرف، در عمل صالح و #پارسا مینمود و دیگر آنکه
میانهی کلام را گاه به مزاحی آمیخته با صمیمت، پیوند میداد.
.
۹. شاید "#مربی" بیش از
هر وصفی، بتواند بازنمای فکر و منش او باشد، تا میتوانست، میکوشید شاگردپرور
باشد، از همینروی #استاد_اخلاق بود ولی "مرید" نداشت، چراکه انسانسازی
بدون آزادی فکر و عمل، معنا ندارد.
.
۱۰. بهرغم ناخوشیهای جسمی، گاهی تا
یک ساعت بعد از اتمام درس، جلوسش بر کرسی معلمی را ادامه میداد تا پاسخگوی
شاگردانی باشد که با شوق و انگیزه بعد از درس دورش جمع میشدند تا اغلب از عمل و
نگاه او و جریان سیاسی تابعش انتقاد کنند، طلبهی جوان با شور و حرارت، او را به
اتخاذ مواضع اصطلاحاً انقلابی فرامیخواند، پیرمرد اما، آرام و مشتاق شنونده بود.
تندی و گاه درشتی شاگرد، او را ملول و افسرده نمیساخت، آثار محبت و عشق به
فرزندان معنویاش در چهرهی گشاده و نگاه مهربان او دیده میشد. گرد تجربه سیمایش
را پیر کرده بود، دلش را نه.
خدای کریم، روح پاک آن آموزگار
پاکی و راستی و آن داعی به صلاح و سداد را در جنتالماوی همنشین مولایش امیرمومنان
فرماید و ما را از برکت دعای خالص او در عالم بقاء بهرهمند نماید، انشاءالله