وقتی فکر میکنی دیگه از این سختتر نمیشه!
محمدامین قاسمی پیربلوطی، خبرگزاری دانا، گروه فرهنگ؛ سینمای اجتماعی ایران در کنار آثار کمدی سهم قابلتوجهی را در فیلمهایی که هرساله تولید و پخش میشوند، به خود اختصاص میدهد؛ فیلمهایی که با مضمون مشکلات و دردهای اجتماعی ساخته و پرداخته شده و سرانجام جلوی چشم بینندهای قرار میگیرد که خود کموبیش در متن این جامعه در حال زیستن است و اگر خود درگیر مسائلی که جلوی دیدگانش رژه میروند نباشد، حداقل فرد یا افرادی را میشناسد که بهنوعی در دام مشکلات و معضلات جامعه گرفتار شدهاند. البته در این میان گاه با آثاری روبهرو میشویم که آنچنان اغراق و تخیل و نابهنگامی در آنها موج میزند که باورپذیری خود را از دست داده و گویی تنها برای رنجاندن مخاطب و راندن و نومیدکردن او از جامعه ساخته شدهاند. از سوی دیگر، آثار اجتماعی دیگری نیز هستند که از سوژه، غنا و پرداخت بسیار خوبی برخوردارند و اگر هم در پایانِ آنها مخاطب تلخکام میشود، بهخاطر ماهیت تلخ و سیاه خود پدیده است؛ نه اینکه سازنده با پاشیدن چرک و کثافت به داستان و شخصیتهای فیلم خواسته باشد به هر قیمتی که شده جامعه یا بخشی از آن را پلیدتر از آنچه واقعاً هست، بازنمایاند. تلخی آثار دغدغهمند و واقعنما مانند گزندگی شکلات تلخی است که ابتدا چهره را در هم میکشاند، اما هر چه بیشتر مزمزه میشود، طعمش دقیقتر چشیده شده و خواب از سر تلخکام میپراند. فیلم «لاک قرمز» را میتوان نمونهای از فیلمهای اجتماعی دانست که اثرش به این راحتیها پاک نشده و تا مدتها شما را در جادهی تاریک زندگی بیدار نگه میدارد.
«لاک قرمز» نخستین تجربهی کارگردانی سیدجمال سیدحاتمی است که نویسندگی آن را امیر عبدی برعهده داشته و کامران مجیدی تهیهکنندهی آن بودهاست. این فیلم برای حضور در بخش نگاه نوی سی و چهارمین دورهی جشنوارهی فیلم فجر انتخاب و نامزد دریافت جایزهی بهترین فیلم و بهترین کارگردانی در بخش نگاه نوی جشنوارهی آن سال شد. «لاک قرمز» در تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۹۵ اکران خود را در سینماهای ایران آغاز کرد. بازیگران اصلی این اثر را هم پردیس احمدیه (اکرم)، پانتهآ پناهیها (اعظم)، بهنام تشکر (ارسلان) و مسعود کرامتی (ولی) تشکیل میدهند.
داستان «لاک قرمز» به خانوادهای پنج نفره میپردازد که در یک خانهی قدیمی اجارهای در محلهای فقیرنشین زندگی میکنند. از همان آغاز متوجه میشویم که این خانواده درگیر مشکلات مالی است و پدر خانواده نیز درگیر اعتیاد است. اگرچه چرخ روزگار بهخوبی و روانی برای این خانواده نمیچرخد، اما هنوز اندکی دلخوشی و سرزندگی در آن یافت میشود. اما در همان ابتدای فیلم، اولین سیلی محکم به صورت مخاطب اصابت میکند و اوضاع از آنچه پیشبینی میشد، جدیتر و پیچیدهتر میشود. بهخاطر بازیهای درخشان فیلم و پرداخت مناسب بیشتر صحنهها، مخاطب از همان ابتدا با اثر همراه و همدل میشود و با اولین رویداد ناگوار، همچون شخصیتهای فیلم، در لاک غم فرومیرود. هنوز زنگ سیلی اول در گوش مخاطب در جریان است که سیلیها و مشتهای سهمگینتر، یکی پس از دیگری بهصورت مخاطب زده شده و فرصت نفسکشیدن به او نمیدهند؛ بهطوریکه بیننده در جریان رویدادهای فیلم مدام از خود میپرسد: «مگه میشه دیگه از این بدتر هم بشه؟» و طولی نمیکشد که مشکل جانکاه دیگری بر سرش آوار میشود. در نگاه اول، شاید اینطور بهنظر برسد که «لاک قرمز» را هم میتوان مثل دیگر فیلمهای سیاهنمای اجتماعی در ژانر فلاکت دستهبندی کرد، اما اگر پایانبندی ظریف فیلم را در نظر بگیریم و هر گوشه از «لاک قرمز» را بیانگر دردهای عمیق و زجرآور بخشی از مردم این جامعه بدانیم، آنگاه متوجه میشویم که اکرم شانزده سالهی داستان در دل خود آبستن دهها و صدها اکرم دیگر است که هرکدام در گوشهی زمخت و بیرحمی از کوچه پس کوچههای زندگی با فقر گلاویز شده و با آن دست و پنجه نرم میکنند. فقری که گونههای متعددی دارد؛ از فقر مالی که مشهودترینشان است گرفته تا فقر در عاطفه، ارتباط، همبستگی و مسئولیت اجتماعی.
جدای از نقصها و کاستیهایی که در هر اثری یافت میشوند، یکی از مؤلفههای نمادین و بهخوبی پرداختشده همان عروسکهای چوبی اند که پدر خانواده برای امرار معاش خانواده میسازد. گویا سرپرست و نگهدارندهی خیمهی این خانواده همین تکهچوبهای سرهمشده اند که اگرچه برخلاف عروسکهای رنگارنگ و نرم و لطیف رایج، زخمت و بیریخت بهنظر میرسند اما همچون کورسوی امیدی، به اعضای خانواده که در منجلاب گرفتاریها دست و پا میزنند، انگیزه و توان ادامهدادن میبخشند. عروسکی که در جریان فیلم دیدیم چه بر سرش گذشت و در پایان به چه تبدیل شد.
در پایان باید گفت که تماشای «لاک قرمز» برای کسانی که میخواهند از میان سختیها و ناملایمتیهای زندگی به آغوش سینما پناه برده و به این بهانه دمی بیاسایند، بههیچوجه گزینهی مناسبی نیست؛ چون تماشای این اثر مثل این است که سطل آبی سرد و دردآور بر سرمان ریخته شود و خواب را از سرمان به در کند. خوابی که افراد بسیاری از جامعه را در تاریکی خود فروبردهاست.