حقیقت تاریک ورای آزمونهای شخصیتی
محمدامین قاسمی پیربلوطی، خبرگزاری دانا، گروه فرهنگ؛ یکی از شیوههای رایجی که افراد برای شناخت بهتر و دقیقتر خودشان بهکارمیگیرند، استفاده از آزمونهای تیپشناسی شخصیتی است که میتوانید با پاسخ به چند پرسش ساده دربارهی ویژگیهای رفتاری و ادراکی خود و انتخابهای شخصیتان در موقعیتهای فرضی، بر اساس نتایج بهدستآمده در این آزمون و تحلیل آنها، خود را در یکی از تیپهای شخصیتی صورتبندیشده توسط این آزمونها جای دهید. اما شاید تاکنون این پرسشها برایتان پیش نیامده باشد که اینگونه آزمونها چه میزان دقت و اعتبار دارند و چقدر میتوان به نتایج آنها اعتماد کرد؟ آیا این آزمونها که معیارهای نسبتاً ثابتی دارند برای مردم تمامی کشورها با فرهنگها و طرز فکرهای گوناگون، همچنان کارآمدند؟ چه عامل یا عواملی موجب شدهاند که این آزمونهای بهظاهر خیرخواهانه و یاریگر، به شکل گستردهای در تمامی کشورها رایج شوند و هر جا سخن از استخدام و مصاحبهی شغلی یا مشاورههای خانوادگی و روانشناختی میشود، پای این آزمونها همواره در میان است؟ مستند «پرسونا: حقیقت تاریک ورای آزمونهای شخصیتی» تلاش کردهاست تا با واکاوی و افشای حقیقت این آزمونها، ما را از آسیبها و خطرات آنها آگاه سازد.
مستند «پرسونا» محصول سال 2021 میلادی و شبکهی CNN است که کارگردانی آن را تیم تراورز هاوکینز برعهده داشتهاست. در این مستند با نگاهی تاریخی با خاستگاه آزمون مایرز-بریگز آشنا میشویم که روش آن در آزمونهای شخصیتی معروفی چون MBTI و BIG 5 مورداستفاده قرارگرفتهاست. اگرچه درظاهر اینگونه بهنظر میرسد که این آزمونها کاملاً بیطرف و واقعنما هستند، اما اگر معیارهای بنیادینی را که پایهی پرسشها و تحلیلهای اینگونه آزمونها را تشکیل میدهند با دقت بیشتری بررسی کنیم، متوجهی سوگیریهای هدفمندی میشویم که به جنسیت، نژاد، طبقهی اجتماعی، اختلالات جسمی و روانی و... مربوط میشوند و افراد را بر اساس این ویژگیها مورد قضاوتهای نادرست و نادقیق قرارمیدهند.
مسئلهی دیگری که در مستند «پرسونا» به آن اشاره میشود، صنعت پرنفوذ و پرسودی است که متعلق به شرکتهای فراهمکنندهی این نوع آزمونهاست. صنعتی که با سرمایه و نفوذی که در اختیار دارد توانستهاست تا امروزه بدون اینکه زیرسؤال برود و ماهیت آسیبزایش آشکار شود، همچنان بهکار خود ادامه دهد و به شرکتهای گوناگونی که قصد استخدام کارکنانی توانمند و کارا را دارند، خدمات ارائه دهد. درحالیکه علاوه بر سوگیریهایی که اشاره شد، اینگونه آزمونها با نتایج و گونهبندیهای تقلیلگرایانه و سادهانگارانهی خود موجب میشوند که تصور نادرست و توهمگونهای هم برای کارفرما و هم برای متقاضی شغل به وجود آید و درصد قابلتوجهی از افراد همواره دستشان از فرصتهای شغلی کوتاه بماند و بههمین خاطر دچار ضربههای روحی و طرد اجتماعی شوند.
البته اگر بخواهیم نگاهی منصفانهتر به مسئله داشته باشیم، نباید تأثیر و کارآمدی این دست آزمونها را از اساس منکر شویم و آنها را کاملاً بیاعتبار و غرضورزانه بخوانیم؛ بلکه بهتر است انتظاری واقعگرایانه از آنها داشته و با درنظرداشتن امکان خطا و کاستی در نتایج و تحلیل، سرنوشت تعداد زیادی از افراد را به نتایج این آزمونهای شخصیتی گره نزده و برای گزینش افرادی که هرکدام یک جهان پیچیدهی وجودی اند، راهکارهای همهجانبهتر و همدلانهتری را برگزینیم.