زنان جامعه ایرانی چه در پیش از اسلام و چه پس از اسلام، در جامعه حضوری مشخص داشتند اما با ورود مدرنیته در ایران در طی صدسال گذشته وضعیت شکل دیگری گرفت. از ماجرای مقابله زنان حرمسرای قاجاری در فتوای حرمت تنباکو در دوره ناصری تا حضور آنان در وظایف گوناگون در جریان دفاع مقدس و همینطور حضورشان در محیطهای علمی و اجتماعی جامعه امروزی، حضور زنان شکل دیگری گرفته است. درواقع در ماجرای حرمت تنباکو، ما درواقع با قدرت زنانه روبرو شدیم. ضعیفههای جامعه چنان قدرتی داشتند که حتی شاه مستبد قاجاری نیز نتوانست در مقابل آن ایستادگی کند. این قدرت زنانه طی سالهای بعد، بروز و ظهورهای مختلفی پیدا کرد. پرفروغتر و کمفروغتر شد اما هیچگاه خاموش نشد.
این حضور نتایجی را به دنبال داشت که ذهنهای بسیاری را به خودش مشغول کرده است. یکی از مهمترین نتایج آن، ایجاد پرسشهایی در ذهن روشنفکران و متفکران جامعه، درباره هویت زنانه است.
کتاب، اولین و مهمترین رسانه موجود بود. کتابهای گوناگونی با نگاههای متفاوت به دست زن ایرانی رسیده است. از آثار ترجمهای انگلیسی و فرانسوی و ... تا متون علمی فارسی که توسط خود زنان نوشتهشده است. وجه مشترک اغلب آنها علمی بودنشان است. کمترین مشکلش، داشتن حد خاصی از سواد برای مطالعه آن کتاب بوده است. کتابی که مهمترین سد برای دریافت مفاهیم، داشتن پیشنیاز دانشگاهی است.
امسال، انتشارات کتابستان معرفت، دراینباره کتابی را روی پیشخوان کتابفروشیها آورده است که اثری متفاوت است. البته ناگفته نماند آثار داستانی در حوزه مطالعات زنان، بسیار است و تاکنون موضوع چندین رساله دانشگاهی بوده است اما آثاری که جنبه آگاهانه آنها بر جنبه تخیلیشان تفوق داشته باشد بسیار کم است.
سرکار علّیه روایتی است درباره هویت زن امروز ایرانی. نویسندگانش خانمها عیسیخانی و کشتکاران، مادر و دختر هستند. اینیکی از همان اتفاقات جالبتوجهی است که باعث میشود مخاطب دست به سمت کتاب ببرد. مادر و دختر، یک فصل در میان روایتهای خود را درباره زن و زنانگی در جامعه امروز ایران برایمان میگویند. آنها اسامی جذاب و نسبتاً محرکی برای خواندن فصول کتابشان انتخاب کردهاند.
نویسندگان کتاب، یکی کارشناسی ارشد مطالعات زنان و دیگری دانشجوی کارشناسی ارتباطات است. بااینحال، از افاضه فضل دورماندهاند. روایت، ساده، روان و صمیمی است. هیچ تلاشی نکردهاند تا چیزی را اثبات کنند و برای اثباتش هم سراغ پیچیده گویی بروند.
تعیین حدومرز برای یک کتاب از سوی نویسنده یکی از مهمترین ویژگیهایی است که باید در هنگام قضاوت یک کتاب از آن سخن گفت. نویسندهای که حدومرز کتابش را بداند نه کمکاری میکند و تنبل میشود نه در دام پرحرفی و روشنفکرمآبی میافتد. نویسندگان سرکار علّیه نیز حدومرز کتابشان را مشخص کردهاند. بنا نداشتهاند با کتابشان جامعه زنان ایرانی را زیرورو کنند. آنچه را که در دوران زندگی دیده، شنیده و تجربه کردهاند روی کاغذ آوردهاند. دغدغههای ذهنیشان را هم پرطمطراق بیان نکردهاند. متن کتاب تلاش خوبی است تا نشان دهد نویسنده نیز خودش را از جنس زنان اطرافش میداند و هیچ برتری نسبت به دیگران در لحن و انتخاب کلماتش نیست.
سرکار علّیه یک روایت از هویت زنانه. در این میان تصویرسازیای که از طریق کلمات در جان کلمات نشسته است بسیار حائز اهمیت است. توصیفات جاندار و زنده است. در کنار ملموس نیز هست؛ یعنی حتی از نگاه مردانه نیز که سرکار علّیه را بخوانیم شناختی دقیق از دغدغه زنان جامعه درباره هویت خودشان نصیبمان میشود. شناختی که نه از طریق استدلالهای خشک منطقی و فلسفی که از جنس لطافتهای زنانه است.
این توصیفات و خاطرات و روایتها درنهایت به یک نگاه کلی منجر میشود. از طریق این نگاه میتوان به کنه ذهنیت نویسندگان کتاب پی برد. این نگاه، جانِ کلام کتاب است. ویژگی مهم نگاه سرکار علّیه روایتگری آن است. ممکن است با برخی نظرات نویسندگان مخالفت کنیم اما درمیابیم نگاه نویسنده قضاوتگر نیست. سرکار علّیه قصد چندپاره کردن زنان هموطنش را ندارد. قصدش روایتی است صاف و صادقانه از دغدغههای انتزاعیاش در هنگام برخورد با واقعیتهای جامعه. قصدش تعیین ارزش برای زنان نیست. سرکار علّیه نه قصد مظلومنمایی دارد و نه انگشت اتهام را به سمت کسی میگیرد. از نگاه سرکار علّیه، انتخابهای ما به ما هویت میدهند. هرقدر انتخاب ما آگاهانهتر باشد هویتی که ما میسازیم حفرههای کمتری دارد.
طرح جلد کتاب ممکن است در نظر اول خامدستانه و حتی لوس به نظر برسد اما درواقع قصدش نشان دادن زنانگی بدون استفاده از کلیشههای جنسی روزمره است. آن نمادهای گرافیکی سمت چپ طرح جلد کتاب، تلاشی است که علیرغم بیربط بودن بسیار تفکر برانگیز است.