شهید سید علی اندرزگو یک روحانی مبارز منحصربفرد در دوران نهضت اسلامی بود که اقدامات و مبارزات متعدد و متنوعی را علیه رژیم پهلوی صورت داد. وجوه مختلف مبارزاتی شهید اندرزگو شخصیت وی را از دیگر مبارزان متمایز میکرد به طوری که رهبری معظم انقلاب از وی به عنوان "چریک مبارز مسلمان" یاد کردند.
همزمان با سالروز شهادت سید علی اندرزگو روایتهایی از مبارزات وی در ادامه میآید.
چاپ و توزیع رسالهها ، اعلامیهها و آثار امام خمینی
با شروع نهضت امام خمینی(ره) در آغاز دهه چهل، کسانی که شیفته و مرید امام بودند، در راه مبارزه ایشان فعال شدند. اندرزگو هم در این نهضت فعال و پیشتاز بود. یکی از دوستانش میگوید هر وقت به کتاب، نوشته و اعلامیهای سیاسی نیاز داشتیم، کافی بود از او درخواست کنیم. او همیشه مشغول توزیع رساله امام و اعلامیههای سیاسی و نوارهای مذهبی بود؛ مثلا یک بار در یک سفر تبلیغی در ناحیهای دوردست نیاز به کتاب کشفالاسرار امام داشتم. به او گفتم این کتاب را میخواهم، او فردای همان روز کتاب را برایم آورد.
شرکت او در نهضت امام خمینی از فعالیتهای گستردهاش در هیأتهای مؤتلفه اسلامی به ویژه در برنامههای منظم و جالب توجه این جمعیتها در توزیع اعلامیه های امام آغاز می گردد. یکی از دوستان او نقل میکند احتمالا در سال۴۱بود که امام اعلامیهای داده بود. شهید اندرزگو که رابط ما بود شبی که جلسه داشتیم با یک کارتن اعلامیه به حوزه ما آمد و گفت هر کاری دارید رها کنید و این اعلامیه ها را در تهران به مدت یک ساعت باید پخش کنیم. او کروکی و آدرسهای منطقه را آورده بود هرکس سهم خود از اعلامیه ها را گرفت تا با کروکی و آدرسها از ساعت ده تا یازده شب این اعلامیهها همزمان توی خانهها یا مغازه ها انداخته شود.
بعدها او، به گفته همسرش، دستگاه تکثیری تهیه کرد که گاه آن را به خانه نیز می آورد و اعلامیه ها را خود چاپ می کرد.او غالبا هنگام بازگشت از مسافرتهای خارج از کشور، اعلامیههای مهم حضرت امام را که به مناسبتهای مختلف صادر شده بود به داخل کشور میآورد. علاوه بر استفاده از دستگاههای گیرنده برای دریافت مستقیم اخبار و اعلامیهها از خارج از کشور، در سالهای آخر حیات خود، با کمک دوستان فعالیتهایش را در این مورد بسیار توسعه داده بود. اعلامیههای متعددی درباره مسائل روز، از جمله فاجعه سینما رکس آبادان چاپ و تکثیر کرد. این اعلامیه به نام «ایران کوره آتشسوزی شاه»،ظاهرا در بیش از پنجاه هزار نسخه بتدریج پخش شد.
از پوشش طلبگی تا تیراندازی با آرپیجیدر لبنان
علی جنتی از مبارزان خارج از کشور، در بخشی از کتاب خاطراتش که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ شده است درباره فعالیتهای پوششی و ارتباطات سید علی اندرزگو با نیروهای مبارز خارج از ایران میگوید: در آن زمان در مدرسه حقانی نزد آقای خزعلی، کتاب مختصر المعانی را میخواندم. شبی شیخی عربی، همراه آقای خزعلى آمد و همان جا سر کلاس ما نشست، حدود چهل سال داشت. بعد از چند روز دیدم که ایشان آمد و در مقام طلبه مدرسه، شروع به درس خواندن نمود. ایشان درس را از رتبه اول، یعنی مقدمات آغاز نمود که برای ما تعجبآور بود؛ چون ظاهرش مانند انسانهای خیلی باسواد و فاضل بود و به نظر میآمد که در آن زمان، رسائل و مکاسب را بخواند. بیش از یکسال و اندی آنجا بود و مانند بقیه طلبهها زندگی میکرد و ما ایشان را به نام آقای تهرانی میشناختیم. پس از مدتی هم ناپدید شد.
بعدها متوجه شدم که در قم منزلی اجاره کرده، در آنجا زندگی میکند. شبی هم ساواک به منزل ایشان میرود که دستگیرش کند، اما وی فرار میکند. بعدها فهمیدم که از عناصر مبارز است. بار دیگر نیز بدون اینکه اسم اصلی ایشان را بدانم، وی را در تهران، در منزل مرحوم شهید سعیدی دیدم، ایشان ارتباط خیلی نزدیکی با مرحوم سعیدی داشت. تا اینکه سال 56 سفری به خارج داشت. به سوریه آمد و ابتدا با مرحوم محمد منتظری ارتباط برقرار کرد. پس از آن به من وصل شد. در آنجا بود که با اسم اصلی ایشان آشنا شدم و دانستم جزو کسانی است که متهم به قتل منصور است و به شدت تحت تعقیب رژیم قرار دارد. ایشان را با خود به لبنان بردم. چند روزی آنجا بود. در آنجا با آقای فارسی ملاقات کرد و به اتفاق ایشان به جنوب لبنان رفت و در یکی از اردوگاهها مقداری تمرین نظامی کرد. به خاطر دارم که در آن زمان تمرین تیراندازی با آرپی جی۷میکرد. بعد هم که نزد من بازگشت، با هم قرار گذاشتیم که افرادی را که ایشان میفرستد، آموزش بدهیم. همچنین مقداری هم اسلحه برایشان به داخل کشور بفرستیم.
جایزه ساواک برای دستگیری شهید اندرزگو
سید علی اندرزگو یا همان شیخ عباس تهرانی - که نامهای مستعار متعددی در طول دوران مبارزه داشت - همیشه برای ساواک عنصر پیچیده و دور از دسترسی بود بطوری که عمال رژیم پهلوی علاوه بر شکنجه درصدد تطمیع دیگر مبارزان برای لو دادن اندرزگو بودند. در همین رابطه محسن رفیقدوست در بخشی از کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است میگوید: وقتى ساواك ديد كه نمىتواند اطلاعاتى از ما دربارهشهيد اندرزگو بهدست آورد، به حيلهآزادى موقتى ما متوسل شد تا ما را كنترل كند. چون مىدانستند اگر من آزاد شوم بىشك شهيد اندرزگو به ديدن من خواهد آمد. اين اتفاق در اواسط سال 1356ه.ش رخ داد.
به محض اينكه من همراه با على حيدرى آزاد شدم، حس كردم كه اين آزادى يك دام است و دوباره مرا خواهند گرفت. بههمين دليل رعايت مىكردم تا مبادا كارى از من سر بزند كه دستاويزى براى دستگيرى دوبارهى من باشد. يك روز، وقتى كه در خيابان بودم، احساس كردم مأموران از دور مراقب من هستند. براى اينكه آنها را اذيت كرده باشم تا ميدان كرج رفتم و آنها هم همچنان دنبال من بودند. براى اذيت كردن آنها اغلب از اين كارها مىكردم و آنها را بىهدف در خيابانها مىگرداندم تا اينكه يك روز شهيد اندرزگو با منزل من تماس گرفت كه مىخواهم تو را ببينم. البته حرفهاى ما به صورت رمزى و به ظاهر دربارهكاسبى بود تا اگر تلفن كنترل شد جريان لو نرود. قرار ملاقاتمان منزل شهيد اسلامى بود. وقتى من به قصد خانهاسلامى حركت كردم باز هم احساس كردم كه دارم تعقيب مىشوم.
خانهاسلامى در خيابان 17 شهريور بود. وقتى به خيابان مسعود رسيدم چراغ قرمز بود و ميان ماشين من و ساواك يك ماشين فاصله بود. هر چند چراغ قرمز بود ولى سريع رد شدم و چون ماشين ساواك، پشت سر ماشين اولى بود نتوانست تعقيبم كند و من با خيال راحت به منزل شهيد اسلامى رفتم. در آنجا علاوه بر شهيد اندرزگو، خود شهيد اسلامى و آقاى خليلى هم حضور داشتند...آنجا من به شهيد اندرزگو گفتم كه مأموران رژيم حاضر بودند صد و بيست ميليون تومان به من بدهند تا تو را لو بدهم و دليلشان هم اين بود كه چندين ماشين با اكيپ ويژه دنبال تو هستند و مىگفتند كه خرج اين ماشينها و اكيپها بيشتر از اين مبلغ (صد و بيست ميليون تومان) است و حتى حاضر شده بودند واردات و صادرات انحصارى مركبات را هم به من بدهند.شهيد اندرزگو هم مىگفت كه اگر تو مرا لو مىدادى باز هم نمىتوانستند مرا بگيرند چون من جايى نيستم و نبودم كه لو بروم.
ارتباط عجیب شهید اندرزگو با زندانیان سیاسی
همچنین رفیقدوست نحوه ارتباط خود با شهید اندرزگو را اینگونه توصیف میکند: وقتى در زندان بودم ارتباطم با شهيد اندرزگو برقرار بود و ايشان از راههايى اخبار بيرون را به داخل زندان منتقل مىكردند. پيامرسانى ايشان بدينگونه بود كه وى اخبار را در تكه كاغذهايى مىنوشت و آنها را مىپيچيد و به صورت شكلات درمىآورد وقتى كه خانوادهام به ملاقاتم مىآمدند، شكلات برايم مىآوردند و آن پيامها را كه به صورت شكلات درآمده بود داخل آنها مىگذاشتند. بدين صورت پيامهاى بيرون را به ما مىرساندند.
اين وضعيت ادامه داشت تا اينكه ملاقات حضورى قدغن شد و بهجاى آن ملاقاتها به صورت تلفنى بود؛ يعنى در دو طرف ديوار شيشهاى تلفن گذاشته بودند و ما با تلفن با هم صحبت مىكرديم. چون احتمال داشت اين مكالمهها شنيده شود، از مسائل بودار كمتر صحبت مىكرديم، ولى راهى براى مبادلهپيام بود و آن هم اين بود كه اغلب بچههايمان هم بهديدنمان مىآمدند و اصرار مىكردند كه به بغلمان بيايند. وقتى كه آنها را مأموران به طرف ما مىآوردند، شكلاتها را از دست بچهها مىگرفتيم و پيامهاى خودمان را باز به صورت شكلات بهدست بچه مىداديم و بدين گونه اخبار زندان هم به بيرونـ بويژه به دست شهيد اندرزگوـ مىرسيد...
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی