کتاب پدر عشق و پسر که زندگی علی بن حسین بن علی بن ابیطالب را نقل می کند، از زبان اسب ایشان به نام" عقاب" است. این اسب وفادار زندگی حضرت علی اکبر را به مادر ایشان لیلی بنت ابیمرّه بازگو می کند.
عقاب در ده مجلس زندگی آن حضرت را به مادرشان که در واقعه بزرگ عاشورا حضور نداشته و در بستر بیماری بودند تعریف می کند. دهمین مجلس این کتاب به روز عاشورا و ماه محرم ختم می شود.
ده مجلس از کتاب پدر عشق و پسر
در هر مجلس از این کتاب، سید مهدی شجاعی به بخش های مختلف زندگی حضرت علی اکبر علیه السلام می پردازد. در مجلس ابتدایی، شجاعی به چگونگی ارث رسیدن عقاب به علی اکبر را نقل می کند. عقاب اسب وفاداری بود که همواره به همراه صاحب خود می تاخت.
مجلس دوم به توصیف ولادت باسعادت حضرت علی اکبر می پردازد. سید مهدی شجاعی به شکلی زیبا و تاثیرگذار این لحظه زیبا را از زبان اسب نقل می کند:«عجیب بود این شباهت! آنقدر که من به محض تولد او، بوی پیامبر را در فضای حیاط استشمام کردم. یادت هست آن بی قراریهای مرا؟ آن شیهه های بی وقتم را؛ آن سم زمین کوبیدن هایم را؟ آنقدر که اهل خانه را به عجز آوردم و تا نوزاد را نشانم ندادند، آرام نگرفتم.»
مجلس سوم از کتاب پدر عشق و پسر به توصیف دوران جوانی حضرت علی اکبر است. هنگامی که دشمن در پی از میان برداشتن ستون های سپاه یعنی عباس بن علی و علی بن الحسین بود.
مجلس چهارم به نقل شب عاشورا می پردازد. هنگامی که علی اکبر با سواره ها و پیاده ها به دنبال آب، خیمه ها را ترک می کنند. سید مهدی شجاعی در مجلس پنجم با آن قلم جادویی خود به توصیف رابطه میان پدر عشق و پسر یعنی امام حسین و حضرت علی اکبر علیه السلام می پردازد.
《 عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی کنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر، این همه تعلق، این همه عشق، این همه انس و این همه ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطه ام. گاهی احساس می کردم که رابطه ی حسین با علی اکبر فقط رابطه ی یک پدر و پسر نیست؛ رابطه ی یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است، رابطه ی عاشق و معشوق است، رابطه ی دو انیس و همدل جدایی ناپذیر است.》
مجلس ششم از کتاب به نقل روز عاشورا و حضور علی بن الحسین در میدان جنگ می پردازد. علی اکبر جوان چنان رجز می خواند که یک مرد واقعی باید. او با رشادت خود چنان پشت دشمنان را به لرزه می اندازد که از پسر حسین برمی آید.
«این منم، علی، فرزند حسین بن علی! سوگند به بیت الله که ماییم پرچمدار ولایت نبی. به خدا قسم که این دشمن بی پدر بر ما حکومت نمی تواند کرد. من با این شمشیر آخته به حمایت از پدرم ایستاده ام. و آن چنان که شایسته ی یک جوان هاشمی قریشی است، جنگ می کنم.»
عقاب در مجلس هفتم داغی بر دل مادر علی اکبر می زند و نقل تشنگی آن حضرت را روایت می کند. مجلس هشتم، توصیف هجوم بردن حضرت علی اکبر به سمت دشمن و شهادت مظلومانه ایشان به دست سپاه یزید است. قلم سید مهدی شجاعی چنان زیبا و تاثیرگذار است که اشک را بر چشم خواننده می نشاند.
《 ناگهان رگبار تیرها که به سمت ما هجوم آورد، معنای شوم این سکوت ناگهانی را دریافتم. من چگونه می توانستم ببینم که یکی از این تیرها به گلوی سوار من نشسته است کاش یکی از آن تیرها بر جگر من می نشست و آن سوار دلاور را اینچنین خمیده و افتاده نمیدیدم.》
پس از این فصل، در مجلس نهم، عقاب بی قراری امام حسین در سوگ جوانش را برای آن مادر داغ دیده تعریف می کند.
《 وای فرزندم! وای نورچشمم! وای علی اکبرم! وای تمام هستی ام.》
مجلس دهم سخنان پایانی عقاب است که از مادر علی اکبر علیه السلام می خواهد تا نقل شهادت امام حسین را از حضرت سجاد بشنود زیرا او می داند که به زودی خواهد مرد.
《 امشب آخرین شب عمر من است. و من نیز این بار سنگین تن را بر زمین خواهم گذاشت. از فردا شماتت های مردم نیز به پایان خواهد رسید. دیگر کسی نمی تواند بگوید همسر حسین، مادر علی اکبر، دچار جنون شده است. ساعت ها، نفس در نفس، مقابل اسب فرزند خود می نشیند و هر دو با هم اشک می ریزند. فکر نکن که من این طعنه ها این نگاه ها و این زخم زبان ها را نمی فهم. من اگر چه اسبم اما با برترین خلایق امکان محشور بوده ام.》