در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۲۶۳۰۷۸
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۴۰۰ - ۱۸:۰۹
عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز معتقد است که ما در یک قرن گذشته، صدها و شاید هزاران مولفه از کلیت فرهنگ غرب را گرفته‌ایم ولی در مقابل نتوانسته‌ایم اجزایی از فرهنگ ایرانی را به جهان غرب صادر کنیم.
به گزارش خبرگزاری دانا، دکتر عباس امام در یادداشت حاضر که آن را در اختیار ایسنا گذاشته به این موضوع پرداخته است که آیا فرهنگ ایران امروز چیزی برای عرضه به جهان دارد؟

وی می‌نویسد:                                                                                    

"تابستان امسال بود که استاد جلال ستاری (زاده ۱۴ مرداد  ۱۳۱۰در رشت -  درگذشته ۹ مرداد ۱۴۰۰ در تهران ( دیده از جهان فروبست. استاد ستاری از شخصیت های بسیار پر کار و فرهیخته ی روزگار ما بودند؛ نویسنده، پژوهشگر، اسطوره شناس، مترجم و اندیشمندی صاحب نام با ده ها کتاب و صدها مقاله. بعداز فوت ایشان، جمله ای از ایشان در فصای مجازی منتشر شد که من نیز دیدم و در نگاه اول لذت بردم. جمله نقل قول شده از ایشان این بود که  "هیچ چیزی برای من با اهمیت تر از فرهنگ ایرانی نبوده و نیست. اگر ما یک وقت جایی حرفی برای گفتن داشته باشیم، آن مطمئنا در علم و صنعت نیست؛ بلکه در فرهنگ است". اما دقت بیشتر من در مضمون سخن استاد، دیدگاه مرا در درستی دیدگاه ایشان دگرگون کرد.

البته، ایشان در آغاز به راحتی دست ها را بالا برده و می فرمایند" ما امروز در علم و صنعت، چیزی برای گفتن نداریم."این نکته، البته از واقع بینی ایشان است. نکته دوم نیز درباره ی اهمیت فرهنگ ایرانی است که آن را هم با مقداری شک و تردید مطرح کرده و می فرمایند "اگر ما یک وقتی جایی حرفی برای گفتن  داشته باشیم!"(با اما و اگر و تردید نما) و بیان این  دیدگاه نیز به نوعی بازتاب واقعی بینی و صراحت  ایشان است. راستش وقتی این جمله یا این جملات رو می خوانم، طبعا به عنوان یک ایرانی ذاتا بی میل نیستم این گونه باشد که ما ایرانی های امروز در مسائل فرهنگی جهان حرفی برای گفتن داشته باشیم، بتوانیم تاثیرگذار باشیم و تغییر و تحولی در جهان یا بخش هایی از جهان به وجود بیاوریم. اما وقتی خوب فکر می کنم مسائلی به ذهنم می آید، مواردی در ذهنم شکل می گیرد که احساس می کنم صحبت ایشان مقداری اغراق آمیز است که با خود بیاندیشیم ما در جهان امروز از لحاظ فرهنگ چیزی برای عرضه داریم، به ویژه به جهان غرب.

واقعیت این است که به نظر من، حقایق تلخی وجود دارد که باید این حقایق تلخ را به قول سیاستمداران بپذیریم. در این مورد خاص، یعنی مسئله فرهنگ یا فرهنگ ایرانی باید بپذیریم که ما مشکل داریم! نباید با دیدی اغراق آمیز به فرهنگ خودمان نگاه کنیم! مطالبی نیز که در ادامه در این زمینه طرح می کنم، از جنس "توصیف قضیه " هست؛ یعنی مواردی از فرهنگ و جلوه های فرهنگ ایرانی که اکنون دهه ها است وجود دارد و ادعای "تجویز درمان"  نیست. وقتی صحبت از فرهنگ می کنیم، همه می دانیم "فرهنگ" تعریف خاصی دارد، ابعاد خاصی دارد، مصداق های خاصی دارد که براساس همه این شاخص ها پدیده هایی مانند "شعر"، "ادبیات داستانی"،"نقد فیلم و سینما"، "موسیقی"،"مد و تفریحات"، "خوراکی ها، آشامیدنی ها، تنقلات"، "هنرهای تجسمی"،"ساختارهای حاکمیتی"، "رسم و رسوم اجتماعی" و دیگر پدیده های رایج فرهنگی تعریف می شوند. شوربختانه ما در همه این موارد امروز در شرایطی هستیم (چه درسطح عوام و چه در سطح خواص) که در حال تقلید و تقلید و تقلید از غربی ها هستیم (فرهنگ مسلط حاکم بر جهان)، در حالی که به لحاظ زمانی قاعدتا اکنون باید اوج شکوه و شکوفایی و زایندگی فرهنگ ما باشد.

۱. به عنوان مثال،حوزه دیرینه شعر و شاعری را در نظر بگیرید. واقعیت این است که ما در این زمینه چیز چندان دندان گیری برای عرضه به جهان (غرب) نداریم؛ چه به لحاظ قالب و چه از نظر مضمون. اکثرا کار ما، یعنی کار بزرگان ما، کار شعرای برجسته ما و به ویژه شاعران نوپرداز ما تقلید از مکاتب  ادبی- شعری غربی است. کافی است فقط به عنوان این سبک‌ها در شعر معاصر فارسی نگاهی بیاندازید: "شعرنو La nouvelle poesie))، "شعرسپید" (blank verse)، "شعرآزاد" ((free verse، "شعر حجم" (Espacementalisme)، "موج نو" (vague La nouvelle)، "شعر دیگر" ((symbolism/Dadaism/surrealism، "شعرپست مدرن  .(post-modern) این امر،چه خوب و سودمند ارزیابی شود و چه نادرست و زیانبار تلقی گردد، از صحت مدعای بنده چیزی کم نمی‌کند. به هر روی، آیا در مقابل یک صد سال گذشته یکی از قالب های شعری فارسی در جهان غرب برای خود پیروانی یافته است؟

۲. جلوه ای دیگر از فرهنگ ما،حوزه "ادبیات داستانی"است. در این زمینه نیز شاهد این واقعیت هستیم که ادبیات داستانی مدرن ایران از لحاظ ساختارهای روایی تماما حوزه نمایش رویکردهای وارداتی از غرب است. درواقع بزرگان ادبیات داستانی نوین ما در ادوار مختلف با طبع آزمایی در مکاتب، رویکردها و یا ترفند های ادبیات داستانی غرب کار خود را به پیش برده اند. حال چه از این نحوه عمل دفاع کنیم و توجیه و چه مخالفت کنیم و نکوهش، در هر حال اصل ماجرا قابل انکار و کتمان نیست. نویسندگان ادبیات داستانی ما، یا خود را پیرو"ریالیسم"،"ناتورالیسم"، "جریان سیال ذهن"( stream of consciousness)،و "ریالیسم جادویی" (magic realism معرفی می کنند و یا "ریالیسم سوسیالیستی" (socialist realism)، مینیمالیسم"(minimalism ) و یا نظایر آن ها.

۳. در زمینه "نقد" نیز وضعیت ما بدتر از این هاست؛ از نشریات دانشگاهی بگیرید تا نشریات غیر دانشگاهی. تماما تقلید. به راستی  امروزه در زمینه نقد چه داریم که به دنیا عرضه کنیم؟ اوج نقد علمی/ عالمانه ما در ایران معاصر نشریات دانشگاهی ما هستند. غیر از این است؟! من هرچه به نشریات دانشگاهی نگاه می کنم، می بینم سر تا پای نشریات دانشگاهی ما تقلید از مشابه های غربی است؛ از اجزا و ارکان ساختاری- سازمانی یک نشریه دانشگاهی بگیرید (سردبیر،مدیر،هیات تحریریه، مدیر داخلی تا نمونه خوان و غیره) تا مسائلی که به شکل ارائه مقالات در نشریه یا انتشاردر آن ها برمی گردد. همچنین روش تحقیق مطلوب، روش های ارجاع دهی و استناد یا تعیین چارچوب نظری تحقیق (theoretical framework). در همه این موارد، حتی نقد آثار ادبیات فارسی ( نظم و نثر) که قاعدتا باید نمود اراوج شکوفایی و خلاقیت مستقل ادبی- هنری- فرهنگی نخبگان فرهنگی زبان و ادب فارسی است،باز به همین ترتیب تقلیدی عمل می کنیم. فراموش نکنید این فقط وضعیت نقد ادبی است، وگرنه نقد آثار رشته های علوم اجتماعی از این نیز تقلیدی تر است و نقد در علوم رفتاری، علوم مهندسی و علوم پزشکی نیز که جای خود دارند.

۴. یک حوزه دیگر فرهنگ،حوزه، فیلم و سینماست. در جهان امروز بخشی از فرهنگ هر جامعه ای، در فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی متبلور می شود. در این زمینه نیز همگی شاهدیم در فیلم ها و سریال ها،چه از نظر سخت افزاری و چه از نظر نرم افزاری ما اکثرا از روش ها، ترفند ها و ساختار ها و ابزارهای جهان غرب (فرهنگ مسلط بر جهان امروز) استفاده  می کنیم تا چیزی به خود و آن ها ها عرضه کنیم. حتی،در مواردی نیز که مثلا ما برنده جایزه در جشنواره ها ی بین المللی شده ایم، به نظر می آید بیشترنوعی تشویق از طرف نهادهای موردنظر غربی نسبت به سینمای ما مدنظر بوده است.البته این به آن معنا نیست که ما چیزی برای عرضه هنری  نداشته ایم چرا که به هر حال چیزی داشته ایم که عرضه کرده ایم ولی در بیشتر موارد کاری که صورت گرفته به چشمداشت دریافت آن جایزه/ جوایز صورت گرفته است.در چه قالبی؟! در قالب های مطلوب نهادهای حرفه ای غربی که فیلمسازان ما توانسته اند آثار خود را در آن قالب ها به آن ها بقبولانند، نه بالعکس. شکل اثر، شکل ایرانی است، وقایعی که تحلیل و تصویر می شود ایرانی است،اما در کدام قالب/ قالب های هنری سینمایی؟ بازهم در قالب / قالب های مسلط سینمای غرب.

۵. در زمینه موسیقی نیز قضیه کمابیش به همان ترتیب است.یعنی،علی رغم این که موسیقی ایرانی سنتی دیرینه دارد، اما به طورعام و در سطح کل جامعه فرآورده های موسیقی ما بیشتر تقلیدی است. البته، درموارد بسیار جزیی مانند کارهای استاد شجریان (یا چهار- پنج نفر دیگر)،آشکار است که این ها نوعی  بسیار خاص از موسیقی است که مخاطب اش به هرعلتی فقط و فقط فارسی زبان ها هستند.حتی می دانیم این نوع موسیقی به لخاظ آمار در سطح کشوری خود ما نیز نزد اکثریت جامعه مطلوبیت ندارد. من خود شخصا طرفدار و شیفته واقعی این نوع موسیقی هستم ولی در عین حال این را هم خوب می دانم که این نوع موسیقی  اصیل ایرانی "ژانر" خاصی است برای سنین خاصی و اقشار و طبقات اجتماعی خاصی. اما آنچه در سطح کل جامعه ی فارسی زبان ایران، افغانستان، تاجیکستان در زمینه موسیقی مطلوبیت دارد نوعا موسیقی پاپ هست یا مثلا شکل های جدیدتری مانند هیپ هاپ، هوی متال و سبک های دیگری از این دست. به هر حال در جامعه ایرانی طرفداران این گونه سبک های موسیقی غربی بسیاربسیار بیش از علاقه مندان موسیقی سنتی خود ما است.ما حتی در اجرای موسیقی سنتی ایرانی نیز از بسیاری سازهای غربی استفاده می کنیم.

۶. جلوه ی دیگری از فرهنگ جوامع امروز، در مدها و مدل های پوششی،آرایشی و تفریحاتِ مطلوب اقشار گوناگونو به ویژه اقشار مرجع جامعه نمود می‌یابد.من فکر می کنم در این زمینه بیشترین و بدترین تقلید را از فرهنگ غیر خودی یا  فرهنگ مسلط غربی داریم و از خود چیزی برای عرضه به جهان مد و تفریحات نداریم.برای راستی آزمایی این ادعا،اصلا نیاز نیست از خانه بیرون بروید.همین لباس و پوشاکی که نوجوانان،جوانان و حتی بزرگسالان می پوشند، تفریحاتی که انجام می دهند،بازی های کامپیوتری،انواع و اقسام وسایل آرایشی،همه تقلیدِ از نوع فرنگی آن است. کت، شلوار،کراوات، تی شرت، کاپشن، پاپیون. اما آیا در عرصه فرهنگ مد و تفریحات از نمونه های موفق ملی و بین المللی ایرانی موردی سراغ دارید؟! آیا ما تونسته ایم مثلا گیوه ایرانی خودمان را برای خودمان نگه داریم؟چه برسد به معرفی کردن آن به خارجی ها و به غربی ها.

۷. خوراکی ها،آشامیدنی ها،تنقلات و چگونگی تهیه و فرآوری آن ها نزد هر قوم و ملتی نیز نمودار جنبه هایی از فرهنگ و خرده فرهنگ های رایج آن ها است. حال،چنانچه به فهرست گستره وسیع خوراکی ها،آشامیدنی ها،و تنقلات رایج،مطلوب،و محبوب ملت ایران نگاهی بیاندازیم، درمی یابیم که چقدر این فهرست نشان حضور فرهنگ ایرانی است یا فرهنگ غربی: انواع گوناگون "سوپ"، "سس"،"ساندویچ"،"پیتزا"،"سالاد"،"ماکارونی"،"لازانیا"،"شکلات"،"بیسکویت"،"کیک"،"چیپس"،"اسنک"،"کتلت"،"نسکافه"، "چیپس"،"همبرگر"،"کنسرو"،"کمپوت"،"توست کردن"،"گریل کردن" و نظایر آن ها. به نظر می آید در صد سال گذشته، ما موفق شده ایم فقط یکی از غذاهای ایرانی را آن هم تا حدودی به جامعه غرب معرفی کنیم و آن "کباب" است.

۸. جلوه دیگر فرهنگ جوامع امروزین، در هنرهای تجسمی به چشم می خورد. ما ایرانی به صورت سنتی دارای چند شکل محدود هنرهای تجسمی بوده و هستیم،مانند خطاطی و نقاشی. اما، آنچه در چندین دهه اخیر در بین هنرمندان هنرهای تجسمی ما حاکم است و رایج، به طورعام هنرهای مکاتب غربی است؛عکاسی، فیلمبرداری،گرافیک،کاریکاتور،مجسمه سازی،انیمیشن،طراحی مد لباس، طراحی صنعتی،وغیره. شرایط به گونه ای است که حتی نقاش های سنتی ما نیز می کوشند از نقاشی ها و نقاشان غربی پیروی کنند؛حتی از ابزار و وسایل و تکنینک های خاص فرهنگ مسلط غربی.البته،بدیهی است این گونه تقلید ضرورتا منفی هم نیست.من،مخالف این هستم که بگوییم همه این قدامات،هنرها، سبک ها، و رویکردها ضد ایرانیِ، نامناسب، و نا مطلوبِ است. اما،به هرحال ما داریم از آن ها تقلید می کنیم و چیزی به داشته های آن ها اضافه نکرده ایم،بلکه به صورت پیوسته از آن ها با ذوق و شوق می گیریم و تقلید می کنیم.

۹. دیگر بازنمود فرهنگ یک کشور و یک قوم،فرهنگ سیاسی آن ها است. طی بیش از یک صد سال گذشته،فرهنگ سیاسی ما ایرانی ها به شدت تحت تاثیر ادبیات و فرهنگ سیاسی غرب بوده است؛با مفاهیم و واژگانی تقلیدی برگرفته از فرهنگ غربِ، مانند مشروطیت،جمهوریت،قانون اساسی،پارلمان،رییس جمهور، دموکراسی، حزب، انتخابات، رفراندوم، کابینه ،تفکیک قوا و دیگر مفاهیم و اصطلاحات مرتبط. این وابستگی فرهنگ سیاسی جامعه ما به همتای غربی خود روز به روز نیزعمیق تر و گسترده تر می شود. اکنون تقریبا تمام جناح های سیاسی ایرانی، افغانی یا تاجیک،می کوشند وانمود کنند ما در روش زمامداری خویش "دموکرات / مردمسالار" هستیم، پیرو "دموکراسی" هستیم. آیا این ها می تواند نشانگر نفوذ الگوی فرهنگ ایرانی زمامداری در جوامع غربی باشد؟!

۱۰. جلوه بسیار آشکار دیگر هر فرهنگ، رسم و رسوم روابط اجتماعی آن ها است. این شناخته شده ترین جلوه یک فرهنگ خاص می تواند باشد. در این زمینه نیز ما ایرانی ها روز به روزاز رسم و رسوم غربی ها با ذوق و شوق بیشتری تقلید می کنیم. غربی ها این رسم و رسوم را به زور بر ما تحمیل نکرده و نمی کنند، بلکه خود ما ایرانی ها با ذوق و شوق و حتی با تعصب از آن ها تقلید می کنیم، و در برابر مخالفت نسل/های قبلی خودنیزمقاومت می کنیم. چند نسل قبل ما در قرن بیستم نیز به همین گونه  نسبت به نسل پیشین خود رفتار می کرده اند. به عنوان مثال، به آیین هالووین نگاه کنید.هالووین آیینی ایرانی نیست ولی در حال حاضر به شدت در ایران در حال نهادینه شدن است و می بینیم چقدر نوجوانان ما و حتی برخی بزرگسالان ایرانی نسبت به آن تعصب دارند. همچنین پدیده ای مانند پذیرایی با کیک به سبک غربی که روز به روز بر حضور آن در خانواده های ایرانی افزوده می شود. شکل و ظاهر این نوع کیک،عمدتا تقلید از فرهنگ غربی استِ.آیین دیگری که بسیار گسترش پیدا کرده و تمام شکل و اجرای آن متأثر از فرهنگ غربِ  می باشد،"مراسم جشن تولد" (birthday party) است.

به هرروی، به این ترتیب پیداست که ما در این یک قرن گذشته صدها و شاید هزاران مولفه از کلیت فرهنگ غرب را گرفته ایم ولی در مقابل نتوانسته ایم اجزایی از فرهنگ ایرانی را به جهان غرب صادر کنیم. این در شرایطی بوده که بسیاری یا برخی نهادهای فرهنگ غربی کوشیده اند به نوعی به توانمند سازی فرهنگی ایران نیز کمک کنند. در هرحال،با این شرایط موصوف من فکر می کنم ادعای پربودن دست فرهنگ ایرانی امروز در راستای رهنمایی،گره گشایی،و الگودهی به جهان غرب اغراق آمیز بوده، مصداق چشم بستن برواقعیات عینی است، و دل خوش کردن به ذهنیات خود. این‌که فرهنگ ما ایرانی ها در گذشته چگونه بوده است خود نیازمند بحث دیگر و نوشتار دیگری است. فکر می کنم  اکنون باید بپذیریم که فرهنگ  ایرانی زایایی پیشین خود را از دست داده است و در برابر فرهنگ پرنفوذ غربی با چالش های بزرگی رورویا شده که ابتدا باید وجود این چالش ها را بپذیرد تا در مرحله بعد به ارایه راه حل بپردازد. فراموش نکنیم اقوام و ملل بسیاری در سطح جهان امروز با چالش های فرهنگی سهمگینی مانند ما ایرانی ها در رویارویی با فرهنگ غرب درگیر هستند، از جمله آفریقایی ها، بسیاری از آسیایی ها، بسیاری از اقوام و ملل آمریکای جنوبی، کردها، عرب‌ها، روس ها و دیگران."

ارسال نظر