در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۲۹۹۴۷۷
تاریخ انتشار: ۰۳ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۱:۱۳
رضاخان بعد از اشغال شهر‌های آذربایجان، به جای ضرب شست نشان دادن به دشمن، به فکر فرار افتاد و از ترس بمباران هواپیما‌های شوروی به قم رفت، اما درپی کاهش سرعت حرکت روس‌ها در شهر‌های شمالی، دوباره مختصر جرئتی پیدا کرد.

به گزارش پایگاه خبری دانا دوره بیست‌ساله خودکامگی رضاخان با حمله متفقین به ایران، در شهریور ۱۳۲۰ به پایان رسید. پهلوی اول اگرچه کوشید با اعلان بی‌طرفی، خود را از شراره آتش بزرگ‌ترین جنگ تاریخ جهان، یعنی جنگ بین‌الملل دوم، حفظ کند، با درک نادرست از آینده جنگ و محتوم دانستن پیروزی نهایی آلمان، سیاست نزدیکی به رایش سوم را در پیش گرفت و با این کار، سبب رنجش گمارندگان اولیه خود در سال ۱۲۹۹ شد. رضاخان که از شعور سیاسی ـ نظامی بهره چندانی نداشت، درنیافت که به دلیل اعلان جنگ آلمان به آمریکا و ملحق شدن دولت واشنگتن به اتحاد انگلیس و شوروی و جبهه‌گیری آن‌ها علیه نازی‌ها، هیتلر با وجود برتری نظامی بر مخاصمان خود در سال ۱۳۲۰، نهایتا نمی‌تواند پیروز نهایی این جنگ باشد.

 

نکته دیگری که از ناتوانی رضاخان در تحلیل درست اوضاع نظامی و سیاسی جهان در آن هنگامه حکایت می‌کند بی‌توجهی وی به موقعیت نیرو‌های نظامی جبهه متفقین (جبهه مقابل آلمان) بود. ایران از شمال با شوروی همسایه بود و نیز از سمت غرب در معرض هجوم نیروی زمینی انگلستان از عراق قرار داشت و از سمت جنوب، ناوگان نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا در خلیج فارس، آن را تهدید می‌کرد؛ بنابراین حتی در صورت پیروزی آلمان در جبهه لنینگراد، ایران در برابر نیرو‌های روس و انگلیس آسیب‌پذیر بود. با وجود این تهدید‌های چندجانبه، براساس خاطرات حاجعلی رزم‌آرا، ضاخان فقط خود را از جهت شمال، در معرض خطر حمله می‌دید و به دلیل بزرگ‌بینی در مورد ارتش، تصور می‌کرد که درصورت این حمله، توانایی مقابله و دفع آن‌ها را دارد! او به رزم‌آرا گفته بود که با مشاهده هر گونه نشانه‌ای از قصد روس‌ها برای تهاجم به ایران، چهارده روز قبل از این حمله، به او اعلام آماده‌باش خواهد داد!


رزم‌آرا که از کمبود کامیون برای انتقال نیرو و ادوات رزم به مرز‌ها در این زمان شکایت داشت، گفته است: در این برهه، رضاخان، که خود را به اعتبار ارتش صدهزار نفری ایران، کاملا در موضع قدرت می‌دانست، در برابر ارتش شوروی اعلام آماده‌باش و دستور مقابله داد.


در عالم بی‌اطلاعی رضاشاه از وضعیت نیرو‌های متخاصم جنگ و توان دفاعی ارتش خود، شوروی، بریتانیا و آمریکا، پس از ائتلاف بر ضد هیتلر، تصمیم گرفتند ایران را پل پیروزی خود قرار دهند و از امکانات آن به نفع خود و برای یاری رساندن به جبهه لنینگراد در روسیه، که آماج حمله نازی‌ها شده بود، استفاده کنند. آن‌ها ایران بی‌طرف را سد راه پشتیبانی لجستیکی از جبهه‌های نبرد شوروی با آلمان می‌دانستند؛ بنابراین بی‌توجه به موضع رسمی حکومت ایران در این جنگ و به بهانه حمایت باطنی از هیتلر، دو سال پس از شروع جنگ جهانی دوم، در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰، نیرو‌های شوروی از شمال و شرق، از هوا و زمین به ایران یورش بردند. هم‌زمان با حمله ارتش سرخ از شمال، نیرو‌های زمینی و دریایی بریتانیا از عراق و خلیج فارس پیشروی خود را به داخل مرز‌های ایران شروع کردند و آغازگر حوادثی شدند که ایران را دامنگیر فاجعه‌ای بزرگ کرد.


در پی حمله نیرو‌های متفقین به ایران، ارتش رضاشاهی بیش از هشتاد ساعت (یعنی اندکی بیش از سه روز)، تاب نیاورد و با فرار فرماندهان، نیرو‌های متخاصم بیش از پیش در خاک ایران پیشروی کردند. مردم نیز این بار ــ برخلاف وطن‌پرستی نهادینه‌شده در هویت ایرانی ــ به دلیل نفرت شدید از رضاخان و ظلم و ستم او، تمایلی به مقاومت در برابر هجوم بیگانگان نداشتند و گرایش غالب بر این بود که از قوای روس و انگلیس به منظور براندازی این دیکتاتور خشن و سرکوبگر بهره برند. به گفته علی ایزدی، پیشکار و منشی رضاخان، که در جزیره موریس او را همراهی می‌کرد، رضاخان در تبعیدگاه از مردم و نظامیان به‌کرات می‌نالید که چرا در برابر بیگانگان تعمدا مقاومت اندکی کردند و از او حمایت نکردند! ۳ او به‌درستی معتقد بود که ارتش و مردم، اگر می‌خواستند، می‌توانستند هجوم دشمن را حتی با وجود توان نظامی نابرابر، در سر مرز‌ها متوقف کنند.

پهلوی اول هرگز احتمال فرار نظامیان از میدان جنگ را نمی‎داد؛ بنابراین به هشدار‌های رزم‌آرا درباره توان نظامی ارتش، که پیش از تهاجم متفقین گزارش داده شده بود، وقعی ننهاد. رزم‌آرا مدتی پیش از حمله متفقین به ایران، آماده نبودن ارتش برای دفاع از مرز‌ها را به عزیزالله ضرغامی، فرمانده ارتش، گزارش داد و پیشنهاد کرد به دلیل ناتوانی نظامی برای مقابله با شوروی، از راه‌های سیاسی برای رفع این خطر اقدام شود. او کمبود نفرات و امکانات، به‌ویژه امکانات ترابری موتوری، را دلیل اصلی این ناتوانی اعلام کرده بود. ضرغامی گزارش رزم‌آرا را به شاه انتقال داد و شاه، که یک قزاق سنتی بود و از ساختار مهندسی رزمی موتوریزه و ارتش مکانیزه مدرن فهم درستی نداشت، کمی تحت تأثیر قرار گرفت و دستور داد لشکر‌های جدید تشکیل شود، اما از صدور فرمان آمادگی برای دفاع خودداری کرد؛ بدین‌ترتیب اندکی به استعداد قوای دفاعی ایران افزوده شد، اما درعمل، تحول چشمگیری در این زمینه رخ نداد.

در روز نخست حمله متفقین، رضاخان قدری آشفته می‌شود، اما سربازان احتیاط را به نظام وظیفه احضار می‌کند و به دولت آمریکا تلگرافی مبنی بردرخواست عدم تهاجم می‌فرستد که اجابت نمی‌شود. به گفته کریم سنجابی، رضاخان کمی قبل از این رویداد، به علت توهین پلیس راهنمایی و رانندگی آمریکا به سفیر ایران در واشنگتن، با آن کشور قطع رابطه کرده بود، اما در روز چهارم با فرار ایرج مطبوعی در جبهه شمال غرب و پیشروی روس‌ها به قزوین و شنیدن خبر متلاشی شدن لشکر‌های تبریز، رضائیه، رشت، مشهد، اردبیل و گرگان در وضعیت غافلگیری، ابتکار عمل را به کلی از دست داد و با وجود آنکه در گذشته همواره شخصیت تزلزل‌ناپذیری از خود به نمایش گذاشته بود، در این زمان به طرز شگفت‌انگیزی خود را باخت. به گفته رزم‌آرا، رضاخان چنان خود را باخته بود که مرتب می‌دوید و گریه می‌کرد و می‌گفت: عن‌قریب است برسند، بگیرند و اعداممان کنن. فردوست در خاطرات خود روایت کرده است: در این موقع، رضاخان خمیده شده بود و بدون عصا نمی‌توانست حرکت کند... اراده‌اش را از دست داده بود و حرف‌های ضدونقیض می‌زد و هر کس هر چه می‌گفت تصویب می‌شد. امرای ارتش نیز با مشاهده عجز و انکسار در رضاخان، روحیه خود را برای مقابله با نیرو‌های متخاصم از دست دادند و بیش از پیش به فکر فرار از جبهه‌های جنگ افتادند.

رضاخان بعد از اشغال شهر‌های آذربایجان، به جای ضرب شست نشان دادن به دشمن، به فکر فرار افتاد و از ترس بمباران هواپیما‌های شوروی به قم رفت، اما درپی کاهش سرعت حرکت روس‌ها در شهر‌های شمالی، دوباره مختصر جرئتی پیدا کرد و به تهران بازگشت و کوشید بر اوضاع مسلط شود. در این مدت، شهر‌های شمالی ایران پیوسته آماج بمب‌های هوایی و توپ‌های زمینی ارتش روسیه قرار داشت. روز ۲۳ شهریور اسمیرنوف، سفیر شوروی، و بولارد، وزیرمختار انگلیس، با آگاهی از اینکه رضاخان در کشور نزد مردم منفور است و کسی از وی پشتیبانی نخواهد کرد، نسبت به وی گستاخ‌تر شده و به او اولتیماتوم دادند که اگر تا ۲۶ شهریور استعفا ندهد، تهران اشغال خواهد شد. زمانی که روس‌ها به قزوین نزدیک شدند، تنها تلاش رضاخان معطوف به این بود که سلطنت خود را به هر هزینه‌ای حفظ کند؛ بنابراین در شب ۱۵ سپتامبر ۱۹۴۱ م/ ۲۴ شهریور ۱۳۲۰، فردی را نزد سر ریدر بولارد، وزیرمختار بی‌رحم بریتانیا، فرستاد تا او را به ماندن خود راضی کند، ۷ اما ازآنجاکه انگلیس در ۷ سپتامبر (۱۶ شهریور) به این نتیجه رسیده بود که نگاه داشتن رضا پهلوی دیگر به مصلحت نیست، بولارد پاسخ فرستاد که هیچ راهی جز استعفا وجود ندارد.۸ شاه پهلوی، که از نظر روحی و جسمی بسیار ضعیف شده بود، سرانجام به نفع ولیعهد ۲۱ ساله‌اش استعفا داد و به طرف اصفهان گریخت.

شگفت آن است که با وجود اشغال کشور، انتشار خبر استعفای وی باعث خوشحالی مردم ایران شد. پهلوی که در زمان کودتای ۱۲۹۹ در منزل استیجاری در سنگلج تهران زندگی می‌کرد، در زمان استعفا، پانصدمیلیون دلار در بانک‌های خارج پس‌انداز داشت. کریم سنجابی گفته است: او ۷۲ میلیون پول در بانک ملی داشت و با وجود حقوق چهل‌هزارتومانی سلطنت، از بودجه وزارت جنگ و شهرداری تهران سوءاستفاده می‌کرد و سپرده‌های او در بانک‌های دیگر ایران بالغ بر ۶۸۰/۰۰۰/۰۰۰ ریال بود.


براساس اسناد موجود در پژوهشکده تاریخ معاصر، رضاخان در مدت سلطنت، ۲۱۶۷ روستا را تصاحب کرد، ۳۰۰۰ سند روستایی داشت و حدود ۴۵۰۰ سند باغ و مراتع و ۸ هزار سند شش‌دانگ دیگر متعلق به او بود که با مجموع اسناد دیگر در ۱۳۲۰ به ۴۴ هزار سند رسید. ۲۵۴۵۸۵ نفر از مازندران تا خوزستان رعیت املاک رضاخان بودند و درآمد سالانه او به ارقام نجومی می‌رسید که بخش زیادی از آن به حساب بانکی وی در لندن واریز می‌شد. براساس همین اموال، این شاه کاسب هنگام سقوط بی‌گمان ثروتمندترین مرد جهان بود. با وجود از میان رفتن استقلال، غارت و کشتار مردم و سلب عزت ملی توسط بیگانگان، مردم از سقوط رضاخان خشنود و دربراندازی رضاخان با روس و انگلیس هم‌داستان شدند و این موضوع چنان عریان بود که رضاخان تا واپسین لحظه حیات، به گفته علی ایزدی، از آن نالان بود. خبرنگار «نیویورک‌تایمز» در ۹ سپتامبر ۱۹۴۱ م/ ۱۸ شهریور ۱۳۲۰، درباره واکنش مردم ایران به براندازی وی، از مشهود بودن احساسات ضد شاهی مردم سخن گفته است.


باری رضاخان به جنوب ایران گریخت و از سوی بریتانیا اجازه یافت که دوران تبعید خود را در ژوهانسبورگ واقع در آفریقای جنوبی سپری کند. اردشیر زاهدی گفته است: در آن زمان، من کودک بودم، پدرم برای رضاشاه بسیار متأسف بود که به چنین روزی افتاد و نسبت به وفاداری، تا اصفهان او را همراهی کرد. من هم با او رفتم. رضاخان به پدرم گفت: من دیگر رفتم؛ شما بروید نزد پسرم؛ او را تنها نگذارید. سرانجام متفقین پذیرفتند که محمدرضا پهلوی به جای او بر تخت سلطنت تکیه زند.

منبع: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

ارسال نظر