
به گزارش پایگاه خبری دانا آنچه در ادامه میآید، متن درس اخلاق آیت الله مهدوی کنی قدس سره است که در آن ایشان به برخی از وظایف متعلم پرداخته اند.
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاه و السلام علی خیر خلقه و اشرف بریه مولانا ابی القاسم محمد صلیاللهعلیهوآله و علی آله المعصومین لا سیمّا علی بقیه الله حجتابنالحسن عجهالله تعالی فرجه الشریف.
«اعوذبالله من الشیطان الرجیم اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ﴿۳﴾ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿۴﴾ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ﴿۵﴾». (سوره علق، آیه ۵-۳)
بحثی که امروز میکنیم مربوط به وظائفی است که شخصی متعلّم دارد. یعنی این که انسان در مسیر طلب، وقتی به عنوان دانشآموز یا دانشجو شروع به تحصیل میکند چه کارهایی باید انجام دهد؟ اولین چیزی که علمای اخلاق گفتهاند، این است که انسان در مسیر طلب علم، باید با توکل به خدا شروع به آموختن علم کند و اینکه بداند، خداوند متعال باید در فهم مسائل راهگشا باشد.
همانطور که درسوره طه آیه کریمه «قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ﴿۲۵﴾ وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ﴿۲۶﴾ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی ﴿۲۷﴾ یَفْقَهُوا قَوْلِی ﴿۲۸﴾» در این جا حضرت موسی در به انجام رساندن مأموریت خداوند، از او طلب «شرح صدر» میکند. یعنی دل باز که حقایق را درک کند و سپس میفرماید: «وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی» یعنی خداوند امر من را به من آسان گرداند. به عبارت دیگر، اینگونه نباشد که مسالهای را به خاطر سختی آن شروع نکنم یا پس از شروع از راه باز مانم. عدهای از اول به کار آموختن مشغول نمیشوند، به علت اینکه فکر میکنند سخت است و عدهای هم در وسط راه از کار باز میمانند. انسان باید همیشه از خدا بخواهد آسان شدن کارها را که به لطف خدا انجام میگیرد و از خدا همیشه بخواهد که این راه را باز کند تا طریق فهم مسائل باز شود و آسان شود وگرنه شما خسته میشوید و خستگی در راه علم، انسان را در نیمه راه نا امید میکند. یا لنگان لنگان میماند و به آخر راه نمیرسد و با احساس خستگی در راه میماند، لذا، این احساس نشاط درحل و در مقام انجام کارها، در انسان باید موجود باشد؛ بنابراین قدم اول، توکل به خدا و تقاضای آسان شدن کار و شرح صدر است که در همه کارها لازم است.
مسئله دیگر، نیّت خالص است. انسان از اول با نیت خالص باید وارد شده و این نیت خالص ادامه داشته باشد. بنا به حدیث پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله «مَنْ تعلَّمَ علماً لغیرِ اللهِ أو ارادَ به غیرَ الله فلیتبَوَّأ مقعَدَهُ من النّارِ/ (منیة المرید، ص ۱۳۴)» یعنی هر کسی علمی را برای غیر خدا بیاموزد یا قصدش از علم غیر خدا باشد، جای خود را از آتش نار بداند؛ لذا در تحصیل علم نظرش فقط باید خدا باشد. اما جهت دیگری که باید مدّ نظر باشد، علاوه بر این که نیتش خالص باشد این که با این خلوص، صداقتش هم توأم باشد. البته خلوص و صداقت معمولاً با هم هستند، اما به هر حال، دو مطلباند. خلوص و صادق بودن گر چه همیشه ملازم با هم هستند ولی انسان هم باید نیتش خالص باشد وغیر خدا را در نظر نگیرد و هم نیتش صادق باشد، بدین معنی آن جهتی که برای خودش بر حسب ظاهر در پردهای از پردههای دلش به عنوان خلوص منظور میکند، واقعاً این خلوص موجود باشد آمیخته به چیزی دیگر نباشد و خلوص خود را در نصف راه از دست ندهد.
قرآن در سوره احزاب میفرماید: «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ ﴿۲۳﴾» یعنی رجال، در جهت تعهد خود راست میگویند. راست گفتن در جهت تعهد این است که انسان در مقام عمل، واقعاً صداقت خود را نشان بدهد. نه فقط در نیت و تصوراتش و تعهداتش، بلکه این صداقت را عملاً نشان بدهد که واقعاً در این راه است؛ در مسیری که گفته من برای خدا این چنین تعهدی میکنم که مثلاٌ درس بخوانم و بعد در این مسیر درس میخوانم برای درک و معرفت و فهم خدا و واقعاً صداقت خود را نشان بدهد.
وقتی این صداقت و خلوص نباشد، آثاری در عمل انسان پیدا میشود که میتوان از روی همان آثار پی برد که آیا خلوص و صداقت دارد و یا نه. یکی از آثارش این است که انسان مراء و جدال در علم دارد. کسانی که خلوص و صداقت ندارند در مسائل علمی همیشه در حال مراء و جدال هستند: جدال به این است که انسان وقتی مسألهای را دنبال میکند و با کسی که بحث میکند، میخواهد بحث خود را ادامه دهد.
مراء این است که طرف را وادار به پذیرفتن حرف خود بکند و بلاخره به قول معروف تا آن شخص نگوید، غلط کردم، قبول نکند! بعضیها هم در بحث چنین چیزی میگویند. اگر کسی بحثی را قبول نداشته باشد و به طرف بگوید، قبول کردم و حرف شما درست است، در حقیقت در مقام سرکوبی دیگری است و میخواهد که او را بکوبد. انسانی که جدال میکند، بحث خود را ادامه میدهد همینطور انسانی که مراء میکند، تا که دیگری را سرکوب و منکوب کند. او نمیتواند نیت خالصی در علم داشته باشد.
انسانی که علم را برای فهم یاد گرفته و همچنین انسانی که علم را برای درک حقایق یاد گرفته، باید بداند که که سرکوب و منکوب کردن دیگران با علم واقعی منافات دارد. کسانی که مراء و جدال میکنند یک نوع عقده حقارت دارند. در عین حال که خود را بزرگ میکنند، یک نوع عقده حقارت دارند و میخواهد خود را با این گونه بحثها تثبیت کنند و عقده خود را بگشایند و ناخودآگاه آن چیزی که در خودشان وجود دارد از بین برود. چون اگر انسان شخصیتی در خود احساس کند، لزومی ندارد که با کوبیدن دیگران بخواهد برای خود شخصیت درست کند. انسانی که بزرگ است، دیگر روحش بزرگ است و نیازی ندارد که برای اظهار علمی در مورد یک لغت یا مسأله، در میان دوستان خود، در مجلس، خود را عالم جلوه دهد و دیگران را سرکوب کند. بلکه چنین شخصی یک نوع عقدهای دارد که عقده حقارت است و میخواهد کمبودهای خود را بدان وسیله جبران کند. گر چه خودش نمیفهمد و خیال میکند، بزرگ است ولی اشخاص بزرگ گاهی اگر حتی لازم هم نباشد، علم خود را عرضه نمیکنند و در مجالس، اظهار عالم بودن نمیکنند، و اگر کسی هم بحث کند، یک جوابی به او میدهند و استدلال میکنند و اگر طرف قبول نکرد میگویند، جواب این است که گفتم، حال میل خودت است میخواهی قبول کن نمیخواهی نه! و نیازی ندارد که بحث را ادامه دهد تا طرف را ملزم به قبول کردن بلند یا سرکوبش بکند.
در روایات آمده که با برادر دینی خود مراء نکن اگر چه حق با تو باشد؛ لذا اگر حق هم با شما باشد، زیاد بحث را ادامه ندهید. یک یا دوبار مسأله را بیان کنید و بعد رهایش کنید و ما میدانیم کسانی اینطور هستند و این گونه افراد هر چه قدر بالا بیایند، حتی اگر در هیئت دولت قرار بگیرند و قرار باشد در یک موضوعی نظر بدهند، آنجا هم میخواهند نظر خود را به دیگران تحمیل کنند. اگر در مجلس باشند و بخواهند اظهار نظر کنند، باز میخواهد نظر خود را بر دیگران تحمیل کنند چنین آدمهایی، اگر نظرشان تحمیل نشود، ناراحت هستند. چون بنای آنها تحمیل کردن است. در نهایت اگر آن کار نشد دیگران و زیر بار نرفتند، متأثر میشوند. اینگونه افراد همیشه غصه میخوردند و عقدهای که قبلاً داشتند قویتر میشود، و این، خطرناک است. چنین افرادی به صورت خطرناکی در میآیند چنین افرادی در مسائل سیاسی و اجتماعی و دینی، مواضعی که مخالف است، آغاز میکنند و مخالفتهایی که راه یک نظام و به صالح آن نیست در پیش میگیرند افرادی که در دنده مخالفت میآفتند همانهایی هستند که همواره در مقام مراء و جدال هستند و در مقام اثبات آنچه را که خودشان حق میدانند چنین فردی، حاضر نیست گذشتی داشته باشد.
بنابراین، از جمله آثار عدم خلوص، مراء و جدال و تظاهر به علم و دانستن و دانشمند بودن است. کسی که مرائی به علم است، یعنی تظاهر به علم میکند، حقیر و کوچک شمرده میشود و دلش میخواهد که با تظاهر به علم، در جامعه به او احترام کنند ولی محقور واقع میشود و کسی برای او ارزشی قائل نمیشود و مقام او هم بالا نمیرود. او میخواهد بزرگ بشود و مقامش بالا رود ولی به خاطر همین تظاهر، دیگران او را رد میکنند.
حدیثی دیگری است که میگوید: «مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ لِلْتَکَبُّرِ ماتَ جاهِلًا (المواعظ العددیّة: ۲۶۲)»، یعنی کسی که علم را برای تکبر یاد بگیرد، جاهل خواهد مرد. علم دو جور میباشد
۱. علمی که به انسان معرفت و نورانیت میدهد. با این علم، وقتی انسان از دنیا برود، با همان نورانیت به آن عالم میرود و آن نور و صفا همراهش میباشد
۲.. علمی که انسان به خاطر تکبر و خودخواهی و تظاهر یاد میگیرد.
آن انسان، کسی است که علم در قلبش نوری ایجاد نکرده و فقط برخی اصطلاحات را یاد گرفته است و به قول شیخ بهائی، علم رسمی سربه سر قیل و قال است» تصوراتی و اصطلاحاتی در ذهنش متراکم شده است، اما نور ندارد و، چون نوری ندارد دلش به آن علم نورانیت پیدا نکرده است و لذا وقتی بمیرد از آن علوم خالی و جاهل میمیرد. حقیقتی را درک نکرده است.
دنباله حدیث «مَن تَعَلَّمَ لِلقَولِ دونَ العَمَلِ ماتَ مُنافِقًا» یعنی کسانی که علم را فقط برای حرف زدن یاد بگیردند و برای عمل نباشد منافق از دنیا خواهند رفت. بعضیها اهل علم هستند ولی اهل عمل نیستند. در دنیا، یک عدهای اهل علم هستند و عدهای دیگر اهل عمل هستند. یک عدهای یاد میگیرند برای اینکه به دیگران بگویند و سخنرانی کنند و حرف بزنند. مثلاً اگر بنده برای شما سخنرانی کنم، ولی خودم هیچ، متأثر نباشم از گفتههای خودم، این علمی است فقط برای قول و گفتن و که مصداق «مَن تَعَلَّمَ لِلقَولِ» باشد، منافق خواهد مرد. برای اینکه ظاهراً این حرف را قبول دارد و اهل عمل است و ظاهراٌ متخلق به این اخلاقیات میباشد، ولی باطناٌ چنین نیست. یعنی چهره نفاق روز به روز در او تقویت میشود به طوری که موقع مرگ یک منافق کامل عیار از آب در میآید.
امیدواریم خدای متعال همه ما را از لغزشها حفظ نماید. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
گزارش از امیر محمد کلانتری