
به گزارش پایگاه خبری دانا سید مجتبی نواب صفوی در ۱۳۰۳ هـ. ش در محله خانیآباد نو تهران و در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. پس از درگذشت پدر زیر نظر عمویش بزرگ شد. سید مجتبی در ۷ سالگی وارد دبستان «حکیم نظامی» شد. سپس در مدرسه صنعتی آلمانیها در رشته مکانیک ادامه تحصیل داد. در این دوره تظاهراتی بر ضد کشف حجاب به راه انداخت.
بعد تحصیل را نیمه کاره رها کرد و در ۱۳۲۲ هـ. ش برای کار به آبادان رفت و در شرکت نفت آبادان استخدام شد. به دنبال سخنرانی نواب، اغتشاش کارگران و درگیری آنان با مسئولان انگلیسی، وی تحت تعقیب قرارگرفت و به نجف رفت. نواب صفوی در نجف به فراگیری علوم دینی مشغول شد و نزد علامه امینی، حاج آقا حسین قمی و آقا شیخمحمد تهرانی، فقه، اصول و تفسیر آموخت.
وی در زمان دولت مصدق به مخالفت با وی برخواست که در این میان آیتالله کاشانی نیز جانب مصدق را گرفت و در نتیجه تا پایان نخست وزیری مصدق در زندان بود. نواب صفوی، پس از آزادی از زندان، طی اعلامیهای جمعیت فدائیان اسلام را تشکیل داد. وی در این اعلامیه برادری، استقامت و اتحاد را خط کلی جنبش فدائیان اسلام و رسیدن به حاکمیت اسلام و قرآن را هدف اصلی جنبش و شهادت، انتقام و قصاص را روش اصلی مبارزه معرفی کرد. در این دوران احمد کسروی کتاب «شیعیگری» را نوشت وکتب ادعیه شیعه و کتب سهروردی را تحت عنوان «جشن کتابسوزان» آتش زد و این عمل خود را «پاکدینی» نام نهاد. در نهایت علامه امینی و حاج آقا حسین قمی از مراجع نجف حکم ارتداد کسروی را صادر کردند. از این رو جمعی از علماء نجف از جمله علامه امینی، آیتالله خویی و آیتالله سیداسدالله مدنی، نواب را که داوطلب مبارزه با کسروی بود، مأمورکردند تا کسروی را از دینستیزی بازدارد. وی پس از چند جلسه بحث و گفتگو با کسروی، وی را عنصری بیدین یافت. در نتیجه به کمک سراج انصاری، قاسم اسلامی، مهدی شریعتمداری و برخی دیگر «جمعیت مبارزه با بیدینی» را تشکیل داد. اما این جمعیت علیرغم تماسها و مذاکرات متعدد، نتوانست کسروی را از دین ستیزی بازدارد.
نواب صفوی پس از آنکه در آخرین دیدار خود با کسروی، توسط او و گروه مسلح همراهش تهدید شد، مصمم گردید وی را از میان بردارد. او کسروی را در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۲۴ در میدان حشمتیه تهران ترور کرد، اما کسروی زنده ماند و نواب را دستگیر و زندانی نمودند. وی پس از دو ماه به درخواست علمای ایران و نجف، با قید کفالت آزاد گردید. نواب طوماری تنظیم کرد و خواستار محاکمه کسروی به جرم توهین به مقدسات اسلامی شد. از آنجا که به حکومت پهلوی معتقد نبود تصمیم به ترور او گرفت. در ۲۰ اسفند
۱۳۲۴هـ. ش سید علیمحمد امامی و سید حسین امامی به همراه نه نفر دیگر از فداییان اسلام، کسروی را در کاخ دادگستری ترور کرده و او را به همراه منشیاش به قتل رساندند. به دستور نواب صفوی، فدائیان اسلام، سپهبد علی رزمآرا، نخستوزیر ایران را در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹هـ. ش ترور کردند. همچنین این گروه در ترور حسین علاء ناموفق عمل نمودند. نواب صفوی در ۲۷ دی ماه ۱۳۳۴ هـ. ش در تهران به شهادت رسید.
نواب صفوی کتابی تحت عنوان «جامعه و حکومت اسلامی» به نگارش درآورده است.
مقام معظم رهبری:
شهید نواب صفوی غوغایی از شور و هیجان به وجود آورده بود که تاثیرات او بر روحیه طلاب قدر هنگام شهادتش محسوس بود.
آن کس که در دوره جوانی من، خیلی بر روی من تاثیر گذاشت، در درجه اول مرحوم نواب صفوی بود.
من به شدت تحت تاثیر شخصیت او قرار گرفتم. به فاصله چند ماه بعد با وضع خیلی بدی شهیدش کردند. ین هم تاثیر او را در ما بیشتر عمیق کرد.
حضرت آیت الله خامنهای، در سالروز شهادت شهید سید مجتبی نواب صفوی، گفتگویی در ۲۲ دی ماه ۱۳۶۳ پیرامون شخصیت نواب صفوی کردند:
سؤال: چنانچه حضرتعالی مستحضرید اولین مبارزه مرحوم نواب صفوی پیش از آنکه جنبه سیاسی، نظامی داشته باشد جنبه فرهنگی داشت، به این معنی که ایشان اولین مبارزه را با افکار کسروی شروع کرد، حالا از نظر حضرتعالی تأثیر این حرکت در جامعه آن روز مخصوصاً در میان روشنفکران و علماء چگونه بود؟
پاسخ: البته کاری که ایشان در مقابل کسروی انجام دادند یک کار فرهنگی فقط نبود، اتفاقاً کار سیاسی، نظامی، فرهنگی بود. نظامی بود برای اینکه خوب کسروی را مضروب کرد. بعد هم یکی از یاران ایشان کسروی را کشت یعنی دو مرتبه از طرف نواب، کسروی مورد حرکت به اصطلاح نظامی قرار گرفت. یک بار به وسیله خود ایشان که با کارد حمله کرد، یک بار هم به وسیله سید حسین امامی، که با اسلحه زد و کسروی را عملاً نابود کرد. کار سیاسی هم بود، همانطور که قبلاً هم گفتم، اصلاً ماهیت حرکت ضد دینی که کسروی هم یکی از تئوریسینها و طراحانش بود یک ماهیت سیاسی بود، هیچکس نمیتواند بگوید کسروی یک عنصر غیر سیاسی بوده، مگر کسی میتواند چنین چیزی را بگوید؟ خود کسروی یک عنصری بود که اصلاً حرکتش از آغاز، در مشروطیت و بعد از مشروطیت، تا آن روزی که کشته شد یک حرکت سیاسی بود و یکی از چهرههای سیاسی ایران بود. پس مبارزه با کسروی فقط مبارزه با افکار ضد مذهبی او نیست، زیرا که همان افکار ضد مذهبی هم یک حرکت سیاسی بود و یک ریشه و منشأ سیاسی داشت بنابراین کار مرحوم نواب به اعتقاد من کار مذهبی فقط نبود، کار مذهبی، سیاسی بود و به همین شکل هم منعکس شد. البته در اینکه تأثیرش در روشنفکرهای آن روز چگونه بود من میخواهم بگویم آن زمان که خب من نبودم، یعنی در صحنه نبودم و سن آن زمان هم اجازه نمیدهد که از نزدیک آن زمان را درک کرده باشم، آن طور که من بعدها فهمیدم دستگاه هم تبلیغات زیادی کرده بود. روشنفکرهای آن روز هم با دین و مسائل دینی و هر جلوه دینی به شدت بد بودند، آن زمان هنوز تفکر قرن نوزدهمی اروپا که معمولاً ما یک پنجاه سالی، صد سالی، شصت سالی بعد از اروپا همیشه روشنفکرهای ما حرکت میکردند، آن روز هنوز در کشور ما در اواسط قرن بیستم، تفکر قرن نوزدهمی اروپا رایج بود، تفکر ضد دینی، دین را مسخره دانستن، هر چیز دینی را بدون هیچ دلیلی محکوم کردن رایج بود در دوران بعد ازرفتن پهلوی حتی در کشور ما ادامه داشت، لذا هر چیزی که رنگ و بوی دین داشت، از نظر روشنفکرهای آن روز بدون هیچ استدلالی مطرود بود و نواب کسی بود که حرکتش صد در صد نشان داده میشد که صبغه و انگیزه دینی دارد لذا بود که آنها قاعدتاً آن را نمیپسندیدند. در نوشتهجاتی هم که آن وقت روز، بعضی از روزنامهها و همچین محافل روشنفکری آن روز برخوردی که با این قضیه کردند نشان داد که هیچ قبول ندارند مرحوم نواب را، تا مدتها کار را به جایی رسانده بودند و وضع تبلیغات علیه نواب را جوری حاد کرده بودند حتی گروههای سیاسی غیرمذهبی که افراد مؤمن هم خیلی دوست نمیداشتند که منتسب بشوند به جریان نواب، برای خاطر اینکه گفته میشد آنها تروریستند و تروریسم غیر از یک حرکت سیاسی سازمان یافته است و یک حالت پرهیز، پرهیز طبیعی را به زیان نواب و جریان فدائیان اسلام در خیلیها بوجود آورده بودند تا سالها بعد؛ لذا من تصورم این است که کار مرحوم نواب از نظر روشنفکرهای آن روزنه، کار مطلوب و خوبی به حساب نیامد و تفسیر خوبی رویش گذاشته نشد.
سؤال: بفرمایید تأثیر مبارزه فدائیان اسلام بخصوص در فاصله سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۴ که در روز ۲۷ دی همراه با یارانش مرحوم نواب به شهادت میرسد، در جریانهای سیاسی داخلی و نیز در فعل و انفعالات سیاسی استکبار جهانی چگونه بود؟
پاسخ: یکی از چیزهایی که در تاریخ معاصر ما متأسفانه به کلی به دست فراموشی سپرده شده همین است که تأثیر جریان نواب و حضور نواب را در روی کار آمدن حکومت ملی دکتر مصدق ندیده گرفته اند. این را بدانید که اگر مرحوم نواب بود و تلاشهای آنها نبود و ارعابی که آنها در محیط جو هیأت حاکمه بوجود آورده بودند یعنی دستگاه سلطنت، نبود ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکی بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانی این را آشکارا هم میکرد البته آنها طرفدار مصدق به عنوان مصدق نبودند طرفدار آن چیزی بودند که ترکیب مصدق کاشانی آن را ارائه میداد یعنی یک حکومت ضد استبدادی و ضد سلطنتی دینی، این بود دیگر، ترکیب کاشانی و مصدق اینجوری بود، البته این ضدها باز هم مصداق داشت، ضد سلطنتی، ضد استبدادی، ضد انگلیسی، این خصوصیت آن چیزی بود که از مجموعه مصدق و کاشانی بوجود میآمد و منعکس میشد در خارج. مرحوم کاشانی که خب مظهر این حرکت محسوب میشد یعنی مظهر مردمی و دینی این حرکت محسوب میشد و الا مصدق را که عامه مردم نمیشناختند، به فدائیان و شخص نواب خیلی التقاط داشت مرحوم کاشانی، بعد از جریان ترور رزم آرا روزنامهها یک عکسی را منتشر کردند که مرحوم کاشانی دستش را گذاشته روی سر مرحوم طهماسبی که قاتل رزم آرا بود و با همان لحن مخصوص خودش مثلاً میگوید بی سوادت، نمیدانم، یک چیزی، یک جملهای محبتآمیزی، کلمهی بی سوات را مرحوم آیت الله کاشانی زیاد تکرار میکرد در مقام شوخی و مزاح با افرادی که با آنها مخاطبش بودند، نشنیدید این را؟ … بی سوات … بله بی سوات با «ت»، این نشان دهنده آن حالت طیبت مرحوم آقای کاشانی بود یعنی نشان میداد که این جوانی که حالا دست هم روی سرش گذاشته و با محبت دارد بهش حرف میزند و شوخی هم میکند بهش میگوید بی سوات، این مورد توجهش است. پس بنابر این از زدن رزم آرا مرحوم کاشانی استقبال میکند، این هم که قاتل رزم آرا است. یک چنین حمایتهای صریح و علنی را آدم آن وقت مشاهده میکرد معلوم بود که فدائیان اسلام زیر بال مرحوم آیت الله کاشانی قرار دارند و او از آنها کاملاً حمایت میکند و اینها هم بی دریغ به نفع حکومت مصدق و به نفع همان جهتگیریای که مجموعه مصدق و کاشانی گفتم بوجود میآورد تلاش و حرکت میکردند و در حقیقت جریان نهضت ملی نوک تیز مسلحش فدائیان اسلام بودند تا وقتی که بین اینها و مصدق اختلاف افتاد که آن اختلافات تاریخچه مفصلی دارد که بعد دیگر به کلی بین اینها دشمنی و نقار برقرار شد تا اینکه حتی منتهی شد به زدن فاطمی که فاطمی را که جزو یاران نزدیک دکتر مصدق بود، فدائیان اسلامی زدند ترور کردند، به قصد کشتن البته، که خب منتهی او جان بدر برد تا بعد دستگاه رژیم سلطنت او را کشتند … این بیانی که کردم همان بود، در حقیقت بیان مصداقی از همین فعل و انفعالات بود یعنی شما ببینید از سال ۲۹ تا ۳۲ یعنی از سال ملی شدن صنعت نفت تا سقوط دکتر مصدق، این سه سالی که بر کشور ما سه سال و خردهای که گذشت میدانید یکی از آن دورههای فوقالعاده حساس کشور ماست از لحاظ ارتباط با سیاستهای خارجی. این دوران، دورانی است که سلطه قدیمی انگلیسی یک ضربت محکم بهش میخورد و خاطرات حکومت ملی، حکومت مردم و حضور مردم که سالیان درازی بود به کلی از ذهنها شسته و زدوده شده بود، باز در ذهنها زنده میشود، مردم ما مردم حضور در کوچه و بازارند. در مشروطیت و در همه قضایا مردم همیشه توی صحنهها حضور داشتند، آمدند، رفتند، اقدام کردند، خواستند، عمل کردند. یک چیز عجیبی است اصلاً تاریخچه حضور مردم ما در صحنه، جزو تاریخچههای استثنایی است روی این هم کسی کار نکرده، اگر مقایسه کنید مردم ما را با ملتهای دیگر از لحاظ تعیین کنندگی مواقف حساس، خواهید دید که ملت ما از آن ملتهای جالبند از این جهت. خب در دوران رضاخانی به کل، اصلاً خشکیده بود این روح، تمام شده بود دیگر اصلاً مردم هیچ کاره محض شده بودند به خاطر آن استبداد، بعد از دوران رضاخان هم مسئلهای نبود که مردم را به میدان آزمایش بکشاند و در صحنهها حاضر کند. دوران مصدق یعنی دوران حکومت مصدق و از ۲۹ تا ۳۲، به این تعبیر، جزو دورانهایی بود که از این جهت خیلی حساس بود، ضربه به حکومت انگلیس، باز یافتن احساسات مردمی بوسیله خود مردم، و یک نگاه تند به سلطهگران و به خارجیانی که در کار ایران دخالت میکنند، بعد تهدید کردن مقام سلطنتی که مردم از آن آنقدر نفرت داشتند. اینها یک حوادث عجیبی است، یعنی جزو مقاطع کم نظیر تاریخ ماست، در این مقطع نقش فدائیان اسلام نقش به طور کامل مؤثری بود یعنی در روی کار آوردن آن دولت در حمایت مرحوم کاشانی، پس طبعاً در قضیه خلع ید از انگلیسیها، در قضیه نفت و در بقیه مسائل. پس میبینید که این دوران ده ساله عمر سیاسی و مبارزاتی مرحوم نواب یکی از مهمترین نشانهها و آثارش حضور فعال و تأثیر فراوان در برهه سه چهار ساله بین ۲۹ تا ۳۲ است که از برهههای تاریخی کشور هم هست.
سؤال: اندیشه و شخصیت نواب صفوی در حرکت اخوان المسلمین و ساختار فکری اخوان المسلمین تا چه میزان بود، با توجه به سفرهایی که به منطقه کرده بود؟
پاسخ: ایشان تحت تأثیر اخوانالمسلمین بود یعنی حسن البناء روی ایشان اثر گذاشته بود و ایشان به نوبه خودش روی دیگران اثر گذاشته بود. یکی از رهبران معروف سازمان آزادیبخش فلسطین به من گفت که من در مصر، در آن سفری که نواب صفوی مصر آمده بود، مشغول درس خواندن بودم رشته مهندسی داشتم درس میخواندم و داشتم درس میخواندم که مهندس بشوم و مشغول کارهایم بشوم، این آمد گفتش که تو داری درس میخوانی اینجا؟ برو فلسطین به جنگ، گفت من یکهو منقلب شدم به یک عدهای از جوانها در مصر سخنرانیهایی ایشان کرده بود دیگر و گفته بود برو به جنگ، اینجا آمدی مشغول درس خواندنی؟ و همان شخص بلند شد آمد در فلسطین و خب این آمدنها بود که اصلاً مسئله فلسطین را جور دیگری کرد. خیلی مرد قویای بود مرحوم نواب، من شنیدم یک وقتی رفته بود اردن گوش ملک حسین را گرفته و گفته بود پسرعمو جان این انگلیسیها خیلی خطرناکند، آخر سید است، ملک حسین یعنی سید است، آره گفته بود انگلیسها خیلی خطرناکند پسرعموجان، آدم اینجوریای بود گوش ملک حسین را میگرفت فشار میداد.
نگاهی گذرا به فداییان اسلام
نواب بعد از آزادی از زندان به فکر تشکیل «فداییان اسلام» افتاد تا به وسیله آن با عناصر فاسد در جامعه به مبارزه کند. از این رو با انتشار اعلامیهای موجودیت فدائیان اسلام را اعلام کرد. چنانکه خود مینویسد این سازمان اسلامی را بدین جهت تاسیس کرد که خواب جدش، سیدالشهدا، را دید که بازوبندی به بازویش بست و روی آن نوشته شده بود «فدائیان اسلام».
انتشار اعلامیه مسلمانان غیور را متوجه فدائیان اسلام کرد و افرادی به گروه نواب پیوستند. جمعیت فداییان اسلام با صدور اعلامیهای هدف از تاسیس این جمعیت را اینگونه بیان کرد: «ما زنده ایم و خدای منتقم بیدار، خونهای بیچارگان از سر انگشت خودخواهان شهوتران که هریک بنام ورنگی پشت پردههای سیاه و سنگرهای ظلم و خیانت و دزدی خزیدهاند، سالیان درازی است فرو میریزد و گاه دست انتقام الهی هر یک از اینان را به جای خویش میسپارد و دیگر یارانش عبرت نمیگیرند.»
انتشار کتابهای کسروی خصوصا کتاب «شیعهگری» وی که اعتقادات شیعه را به چالش کشیده بود، موجی از نگرانی را میان حوزههای علمیه و مردم متدین بوجود آورده بود. نواب صفوی که مشغول تحصیل در حوزه علمیه نجف بود، با مطالعه کتابهای کسروی غیرت دینی او به خروش آمده، از این رو با مشورت و کمک بعضی ازعلمای نجف، چون حاج سید اسد الله مدنی و آیت الله خویی عازم ایران شد. نواب پس از ورود به ایران و ایراد سخنرانی در آبادان، به تهران آمد. او چندین بار با سید احمد کسروی به مباحثه پرداخت. سرانجام، چون به این نتیجه رسید که کسروی حاضر به پذیرش اشتباههای خود نیست، تصمیم به قتل وی گرفت. ساعت ۱۰ صبح روز ۲۰ اسفندماه ۱۳۲۴ سید احمدکسروی توسط چهار تن از فدائیان اسلام یعنی سید حسین و سید علی امامی، جواد مظفری و علی فدایی کشته شد و آن چهار تن از فداییان اسلام که وی را کشته بودند در حین پانسمان زخمهای خود در بیمارستان سینا دستگیر شدند. قتل کسروی موجب خرسندی و حمایت عموم مردم و علما گردید به طوری که همزمان با قتل وی، آیت الله حاج آقا حسین قمی ضمن تلگرافی در خواست آزادی متهمان را از رئیسالوزرا وقت کرد. ایشان همچنین در پاسخ به سوال فرستاده دولت ایران در مورد دستور قتل کسروی گفت: «عمل آنها مانند نماز ازضروریات بوده و احتیاجی به فتوا نداشته، زیرا کسی که به پیغمبر و ائمه دین (ع) جسارت و هتاکی کند، قتلش واجب و خونش هدر است.»
با قتل کسروی، فداییان اسلام محبوبیت و شهرت خاصی بین مردم پیدا کردند. نواب صفوی، رهبر فداییان اسلام، از راه شمال به آذربایجان، همدان و کرمانشاه سفر کرد و به ایراد سخنرانیهای متعدد پرداخت و مردم را به مبارزه با مظاهر بی دینی فرا خواند. همچنین ضمن ارزیابی روحیه عشایر، با علمای شهرستانها نیز ارتباط برقرار کرد. در این ایام آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی دار فانی را وداع گفت، از این رو عدهای از دولتمردان ایرانی برای عرض تسلیت به مراجع نجف از طرف شاه راهی نجف شدند. در یکی از مجالس که فرستادگان شاه حضور داشتد، نواب به منبر رفته، ضمن حمله شدید به قوامالسلطنه، نخست وزیر وقت، گفت: «چطور شما برای فوت یک نفر روحانی به نجف آمده و به مقامات روحانی تسلیت میگویید در حالی که روحانی دیگری همچون آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی را در ایران به جرم دفاع از اسلام از اسلام به زندان افکندهاید؟!» بدین ترتیب نواب آزادی آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام را در جلسه مطرح کرد و به دنبال آن بود که حوزه علمیه نجف اشرف آزادی زندانیان را از مقامات مسئول خواستار شدند و پس از چندی خواسته آنها تحقق یافت.
نواب بعد از آزادی آیت الله کاشانی دیدارهایی با ایشان کرد و نظرات خود را با ایشان مطرح و اعلام کرد که در صدد ایجاد حکومت اسلامی در ایران است. آیت الله کاشانی که خود از مبارزان و مجاهدان بزرگ عصر خود بود با نواب میثاق بست تا در ایران حکومت اسلامی بنا نهند.
نقش فداییان اسلام در ترور هژیر
به دنبال آنکه محمدرضا پهلوی اعلام کرد انتخابات دوره شانزدهم مجلس آزاد خواهد بود، آیت الله کاشانی از نواب صفوی خواست تا در انتخابات از دکتر مصدق، مظفر بقایی، علی شایگان، حائری زاده، نریمان، حسین مکی و عبدالقدیر آزاد و …حمایت کند. اما هژیر که در سمت وزیر دربار فعالیت میکرد در صدد برآمد تا از ورود مخالفان به مجلس جلوگیری کند. از این رو فداییان اسلام تظاهراتی برپا کردند و در شال سبزی قرآن بزرگی را پیچیدند و به طرف میدان بهارستان حرکت کردند. نیروهای انتظامی نیز به دستور هژیر به روی مردم آتش گشودند و عدهای را مجروح ساختند. انتخابات مجلس برگزار شد و افراد مورد نظر دربار با تقلب درآرا به مجلس شانزدهم راه یافتند. از این رو دکتر محمد مصدق به همراه تعدادی در دربار متحصن شد، اما نتیجهای نگرفت؛ بنابراین فداییان اسلام به این نتیجه رسیدند که هژیر باید از سر راه برداشته شود. از این رو هژیر در ۱۳ آبان آن سال توسط سید حسین امامی کشته شد. فداییان اسلام علت کشتن هژیر را اینگونه بیان داشتند: «دفاع از ضروریات و مسلمات دین مقدس اسلام است و ضروریات احکامی را گویند که احتیاج به تقلید نداشته باشند، دفاع در برابر هجوم به مال و جان و دین و ناموس بر مسلمانان واجب است، از دیرباز به مال و جان و ناموس و دین مسلمانان از طرف کفار و اجانب هجوم شده است و هجوم به مال با دست بردن به معادن زیرزمینی و … شروع گردید، و هجوم به جان با کشتن رجال مسلمانان و آزاده پایه گذاری شده است و هجوم به دین و ناموس مسلملنان هم با تعطیلی عمده احکام و دستورات اسلام یعنی با کنار گذاردن قوانین اجتماعی و قضایی وسیاسی و اقتصادی اسلام و وضع قانون در برابر آن به عمل آمده است در این هجوم برخی از کارگردانان مملکت آلت بیگانه، قرار گرفته و سپر کفار شدند و، چون آلت اجرا شده اند باید با دفع آنها هجوم را دفع کرد.»
با مرگ هژیر، رژیم وقت پس از چند روز انتخابات تهران را ابطال کرد.
نقش فداییان اسلام در ملی شدن صنعت نفت
رزم آرا، چون به نخست وزیری رسید، آیت الله کاشانی طی بیانیهای از مردم خواست تابا حضور خود نقش فعالی در ملی شدن صنعت نفت در کشور ایفا کنند. رزم آرا نیز در صدد عقیم کردن نهضت ملی صنعت نفت و مبارزات ضد استعماری مردم برآمد. از این رو آیت الله کاشانی و جبهه ملی در از بین بردن رزم آرا متحد شدند، لذا با استمداد از فداییان اسلام در صدد از بین بردن وی بر آمدند. خلیل طهماسبی به دستور نواب صفوی عهده دار این امر شد و سرانجام در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹در مجلس ختم آیت الله فیض قمی در مسجد سلطانی وی را مورد حمله قرار داد و رزم آرا کشته شد. فردای آن روز، آیت الله کاشانی در یک مصاحبه اختصاصی با خبرنگار انگلیسی دیلی اکسپرس گفت: «خلیل طهماسبی نجات دهنده ملت ایران است.» شاه مخلوع از این مصاحبه سخت رنجید و سرلشکر ضرابی را که همشهری آیت الله کاشانی بود مأمور کرد از آیت الله کاشانی خواهش کند که از تندرویهای فداییان اسلام بکاهند و جلوی میتینگی را که قرار بود جلوی بهارستان از سوی فداییان اسلام برپا شود، بگیرند.
آیت الله کاشانی جواب دادند: «گمان نمیکنم که فداییان اسلام جز کشتن مفسد فی الارض رزم آرا تندروی دیگری کرده باشند. شاه هم اگر بخواهد محبوب باشد باید با ملت هم صدایی کند.» چند روز بعد در یک میتینگ اعلامیه معروف نواب صفوی تحت عنوان «ای پسر پهلوی» منتشر شد که در آن اخطار شده بود در صورتی که خلیل صفوی آزاد نگردد، عده زیادی از رجال ایران دچار سرنوشت رزم آرا خواهند شد. «اتلی» نخست وزیر انگلستان به مجرد شنیدن خبر ترور رزم آرا گفت: «حیف که یکی از دوستان صمیمی بریتانیا از دست رفت در حالی که هیچ وقت نمیتوانستیم حدس بزنیم که نخست وزیر لایق و کاردان ایران را ترور خواهند کرد. بریتانیا با ژنرال رزم آرا پیمان مودت داشت که از اختلافات دو دولت بر سر مساله نفت بکاهد و موضوع را فیصله دهد.» قتل رزم آرا توقیف و زندانی شدن طهماسبی را در پی داشت. قتل رزم آرا زنگ خطری برای نمایندگان وابسته به انگلیس در مجلس شانزدهم بودکه مانع ملی شدن نفت بودند. فداییان اسلام با از بین بردن رزم آرا، راه ملی شدن صنعت نفت را سهلتر نمودند تا آنجا که سرانجام کمیسیون نفت به اتفاق آرا، اصل ملی شدن نفت را پذیرفت.
با مرگ رزم آرا، حسین علاء نخست وزیر شد و در ۲۹ اسفند حکومت نظامی اعلام کرد و در پی دستگیری فداییان اسلام برآمد و بسیاری از فداییان دستگیر شدند، اما نواب با نقل مکان موفق شد از دست مأموران فرار کند.
نواب صفوی در دوران نخست وزیری دکتر مصدق
حکومت علاء در اردیبهشت ۱۳۳۰ سقوط کرد و دکتر محمد مصدق جانشین وی شد. فداییان که دولت مصدق را حاصل زحمات خود میدانستند، انتظار داشتند او یاران آنها از زندان آزاد کند و طبق پیمان به اجرای احکام اسلامی بپردازد. ولی بعد دریافتند پندار آنان غلط بوده، زیرا با پیگیریهای که شهربانی کرد نشان داد که دولت جدید نیز با جدیت به دنبال دستگیری نواب صفوی است. نواب صفوی عاقبت در تیر ماه ۱۳۳۰ هنگام خروج از خانه یکی از فداییان اسلام، از سوی مأموران آگاهی دستگیر و زندانی شد. این امر ظاهرا به خاطر سخنرانی که نواب صفوی دو سال قبل در آمل کرده بود، ولی در باطن، چون نواب خواستار اجرای احکام اسلامی و به دنبال آن تأسیس حکومت اسلامی بود و مصدق موافق او نبود، صورت گرفت.
چون تلاش برای آزادی زندانیان فداییان اسلام ره به جایی نبرد، فداییان به این نتیجه رسیدند – که دکتر فاطمی که نزدیکترین فرد و مشاور اصلی دکتر مصدق بود- ریشه فساد جبهه ملی است. از این رو درصدد ترور وی برآمدند. محمدمهدی عبدخدایی که در آن زمان نوجوانی پانزده ساله بود برای انجام کار انتخاب شد. بدین ترتیب هنگامی که دکتر فاطمی به مناسبت سالگرد قتل محمد مسعود بر سر مزار وی مشغول سخنرانی بود، توسط عبدخدایی مضروب شد، اما پس از مدتی بهبودی یافت.
پس از دستگیری نواب صفوی افرادی که پیش از وی دستگیر شده بودند، مانند سید محمد واحدی آزاد شدند. واحدی نامهای به دکتر مصدق نوشت و خواستار آزادی رهبر فدائیان اسلام شداما پاسخ مناسبی دریافت نکرد. از این رو، فداییان اسلام در اواخر مرداد ۱۳۴۰ مراسم سخنرانی ترتیب داده که در پی آن ۳۸ نفر از آنان بازداشت و تبعید شدند. نواب صفوی با شنیدن این خبر در زندان اعتصاب غذا کرد و آیت الله سید محمد تقی خوانساری و آیت الله صدر طی نامههای جداگانهای به آیت الله کاشانی و دادستان وقت آزادی رهبر فدائیان اسلام و تبعیدیها را خواستار شدند. سرانجام نواب صفوی پس از سه ماه حبس از زندان آزاد شد. نواب نیز پس از آزادی تا کوتای ۲۸مرداد یک دوره سکوت را پشت سر گذاشت و عمدتا به کارهای تبلیغی و مذهبی مشغول بود.
کنگره اسلامی و نقش نواب صفوی
اواخر سال ۱۳۲۶ هـ. ش اوج تجاوز صهیونیستها در سرزمین فلسطین بود و دولت غاصب اسرائیل پس از چندی اعلام موجودیت کرد. آیت الله کاشانی برای حمایت از مردم فلسطین تظاهراتی برپا نمود، نواب یکی از سخنرانان بود که با سخنان آتشین خود موجب شد تا پس از اندک زمانی پنج هزار نفر از جوانان برای اعزام به فلسطین ثبت نام کنند که البته با ممانعت دولت این کار عملی نشد. در اواخر پاییز ۱۳۳۲ نیز کنفرانسی در اردن برگزار گردید که بسیاری از شخصیتهای سیاسی و مذهبی جهان اسلام در آن شرکت کردند. نواب نیز جهت حمایت از مردم فلسطین از ایران به بغداد، بیروت و بیت المقدس رفت. وی در اولین جلسه از جلسات شش روزه کنگره عظیم اسلامی به ایراد سخنرانی پرداخت و با نطق حماسی خود به زبان عربی فریاد بیدار باش سر داد. او زمانی که برای تماشای بخش اشغالی قدس رفتند نماز را در مسجدی واقع در یک کیلومتری شهر قدس برگزار کرد و گفت: هر کس آماده شهادت است با ما همراه شود.
نواب صفوی و منشور حکومت اسلامی
نواب صفوی با تألیف کتابی تحت عنوان «جامعه و حکومت اسلامی» و انتشار آن در آبان ۱۳۲۹ روش صحیح حاکمیت را بیان داشت. او معتقد بود جز با حرکت ریشهای و تقویت فرهنگ اصیل اسلامی در جامعه با استکبار جهانی نمیتوان مقابله کرد. او به پیروی از نامه حضرت امیرالمومنین علی (ع) به مالک اشتر، اصول سیاسی اسلام را به مردم بیان کرد و به شاه و غاصبان حکومت هشدار داد که در صورت اجرا نکردن دستورهای اسلامی به دست فرزندان مقتدر و فدا کار اسلام از بین خواهد رفت. نواب صفوی در جهت برقراری حکومت اسلامی، در نجف اشرف از استادش، علامه امینی و امام خمینی (ره) در حوزه علمیه قم منشور حکومت اسلامی را فرا گرفت و به برپایی نظام مقدس اسلامی اقدام کرد.
شهادت نواب صفوی
نواب صفوی روحانی مخلصی بود که با یاران خود در دوران رژیم پهلوی با دعوت حوزهها به حضور در عرصه سیاسی کشور، ایجاد ایده تشیع انقلابی و با هدف تشکیل حکومت اسلامی و تدوین قانون اساسی کشور براساس آموزههای قرآن دست به مبارزه علیه طاغوت زد و در سالهای دهه بیست، اقدام به تشکیل گروهی به نام «فدائیان اسلام» کرد، سرانجام پس از یک دهه مبارزه همراه سه تن از یاران با وفایش در تیر ماه ۱۳۳۴ به حکم اعدام محکوم شد. آنان در ۲۷ همان ماه که مطابق با سالگرد شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) به شهادت رسیدند. مشهور است نواب صفوی هنگام شهادت در لحظه آخر حیات آیاتی از قرآن کریم را تلاوت کرده و بانگ اذان سر داده بود. مبارزات، اقدامات و مرگش نامش را در تاریخ ایران جاودانه ساخت.