محمد شیرزاده، پایگاه خبری دانا، سرویس سبک زندگی، کودکی از حساسترین و سرنوشتسازترین دوره زندگی انسان است. شخصیت انسان و اساس خصوصیتهای اخلاقی وی در ابتدای کودکی خصوصاً در سنین مقدماتی عمر پیریزی میشود.
علاقه زیاد به یادگیری و انعطاف پذیری در مقابل رفتار پدر و مادر و اطرافیان ویژه مرحله خردسالی و قبل از قدم گذاشتن به دبستان است. به همین دلیل، همه معلومات، عادتها و ویژگیهای اخلاقی که در این دوره به دست میآید، ریشهدار و محکم در روح کودک باقی میماند. بنای اصلی شخصیت و چارچوب وجودی او را تشکیل میدهد. بر همان اساس شخصیتش شکل میگیرد.
کودک وقتی بداند که مورد علاقۀ خداوند است و هدایای فراوانی از سوی خداوند مانند پدر و مادر مهربان، دوستان خوب، بدن سالم و بانشاط و خوراکی های لذید و...، به او داده شده است. این مساله باعث میشود که کودک، ارتباط بهتری با خدا برقرار کرده، زمینه اولیه شناخت بهتر خداوند در او شکل بگیرد.
روش آموزش مفهوم خدا به کودک
در حدود ۳ ـ ۴ سالگی بچهها نام خداوند را یاد میگیرند. اگر رفتار افراد خانواده جنبه مذهبی داشته باشند، کودک مذهب و رفتار مذهبی را میآموزد. کودک در ابتدا به دنبال قویترین فرد است. چون از نوزادی مادر نیازهایش را رفع نموده، میپندارد مادر محکمترین تکیهگاه است؛ ولی به زودی میفهمد مادر از خیلی چیزها میترسد. چون پدر از آنها نمیترسد، پدر را تکیهگاه و قویترین آدم مییابد، ولی پدر هم از بعضی چیزها میترسد.
در این زمان است که از ما میپرسد: کی قویترین است؟ به او میگوییم: «خدا». این خدا کجاست؟ به او میگوییم: بزرگتر که شدی، برایت میگویم چون کودک ۳ ـ ۴ ساله در مرحله تفکر ابتدائی است. فقط آنچه را میبیند، قبول دارد، نمیتوان به او گفت: خدا نادیدنی است و همه جا هست.
چگونه خدا را به فرزندم معرفی کنیم؟
آموزش خداشناسی به کودکان یا معرفی خدا به کودک یکی از چالش های مهم پیشرو هر پدر و مادری است. بسیاری از والدین در سال های ابتدایی فرزندشان یا حتی سنین نوجوانی با این سوال مواجه هستند که روشهای آموزش خداشناسی به کودک چیست؟ یا چگونه خدا را به کودک معرفی کنیم؟
شناخت خدا برای کودک امر مهمی است شاید این امر ریشه در مهمترین سوالی دارد که بشر در طول تاریخ تلاش کرده تا به جواب درست آن برسد. فطرت انسان پس از آن که مسیر رشد و تعالی خود را با پاسخ به این سوال مشخص کرد به دنبال پاسخ صدها پرسش دیگر میرود که ارتباط عمیقی با همین جواب دارد.
کودکان الفتی شیرین و باور نکردنی با داستان دارند. برخی از مشکلات بزرگ رفتاری کودکان را می توان با طرح داستان تغییر داد یا آمادگی ذهنی تغییر را در آنها به وجود آورد. همچنین می توان از داستان برای انتقال بهتر مفاهیم بهره گرفت؛ شیوه ای که عملاً در قرآن توصیه شده است.
در معرفی خدا به کودکان نیز زمینه استفاده از این روش بسیار مهیاست. سوره های مختلف قرآن، سیره و روش زندگی پیشوایان دینی، روش بزرگان و دانشمندان و نیز منش انسان های بزرگی که با تکیه بر قدرت خداوند توانسته اند کارهای بسیار مهمی در زندگی خود داشته باشند، می توانند در خدمت خداشناسی کودکان قرار گیرند. در اجرای موفق این روش، توجه به چند نکته سودمند است:
الف- کودکان تا سن سه سالگی و برخی دوره های دیگر، بین واقعیت و افسانه های خیالی تفاوتی قائل نیستند. آنها هر داستانی را که درباره ادیان و انبیا(ع) گفته شود، باور خواهند کرد. حتی ممکن است وانمود کنند که خود یکی از شخصیت های داستان هستند، چرا که تفکیک میان واقعیت و آنچه در خیال او می گذرد، برای کودک مشکل است. داستان های جذاب و شخصیت های آن برای کودکان بسیار قابل باورتر و واقعی تر از توصیه های اخلاقی و تربیتی مجرد و ذهنی هستند. برای آموزش درس های بزرگ زندگی به فرزند خود، از داستان استفاده کرده و از هر گونه موعظه و سخنرانی اجتناب کنید.
ب- در طرح داستان های دینی باید دقت کرد که از بیان وقایعی که مربوط به عذاب ها و سخت گیری های خداوند بر بندگانش می شود، خودداری کرده و بیشتر به بازگویی داستان هایی پرداخته شود که چهره ای صمیمی و مهربان از پروردگار را به نمایش می گذارند.
ج- سعی کنید از داستان های فرهنگ و مذهب خودتان استفاده کنید. مانند داستان حضرت یونس(ع) که مفاهیمی چون ناامید نشدن از رحمت خداوند و توبه کردن پس از آگاه شدن از اشتباه و خطای خود در آن نهفته است.
علاقه خدا به کودک را به او نشان دهید
کودک وقتی بداند که مورد علاقۀ خداوند است و هدایای فراوانی از سوی خداوند مانند پدر و مادر مهربان، دوستان خوب، بدن سالم و بانشاط و خوراکی های لذید و...، به او داده شده است. این مساله باعث میشود که کودک، ارتباط بهتری با خدا برقرار کرده، زمینه اولیه شناخت بهتر خداوند در او شکل بگیرد. ضروری است که این تصور در ذهن کودک استقرار یابد که خدا او را دوست دارد و میخواهد او فردی شایسته و خوشبخت گردد. او دوست داشتنی، مهربان و صمیمیتر از پدر و مادر است.
پدر و مادر موظفاند در مورد خدا و مهربانیهای فراوانش، حرف بزنند. گاهی به شکل مخاطب قرار دادن بچهها، گاهی به شکل یک واگویهای با خودشان (غیر مستقیم مخاطب این واگویه، بچهها باشند)، و گاهی به صورت یک شعر و داستانی که برای بچهها میخوانند. کنار دریا هستیم. میتوانیم عظمت و بزرگی این دریا را مثالی برای عظمت و زیادیِ مهربانیِ خدا بیاوریم یا حتی اشاره کنیم به اینکه یکی از نعمتهای خدا، همین دریای قشنگ است. یا مثلا وقتی فرزندمان توت فرنگی را با لذت میخورد، مهربانی خدا و اینکه «چون تو را دوست داشت برایت میوههای خوشمزه ساخت» را یادآوری کنیم.
تمثیلهای مناسب بسازید. مثلاً میتوانید خوبی را به روشنایی و بدی را به تاریکی تشبیه کنید. چون کودکان شب را دوست ندارند. برای کودکان بزرگتر، خدا را به نوری تشبیه کنید که بر همه چیز میتابد و آنها را روشن میکند و همه جا حضور دارد. تمثیل باعث عینی و ملموستر شدن مفهوم خدا برای فرزندتان خواهد شد.
معانی و محتوای تمثیلها را مورد تاکید قرار دهید. برای درک مفهوم حضور خدا در همه جا، نور، تمثیلی بسیار غنی است.
بازی نور و سایه هم مفید است. اما نه اینکه در حین بازی، مدام از خدا و شیطان بگویید. بلکه این بازی، به تنهایی، خودش میتواند مفهوم حضور یا غیابِ نور را برای بچهها جا بیندازد و لازم نیست نصیحتگونه مدام حرف بزنیم. شما میتوانید بعدها، از این بازی، مثال بیاورید. همراه او به طبیعت بروید تا یاد خدا در خاطر او زنده شود
رحمت خدا با مشاهده پدیدههایی چون بازگشت پروانهها پس از پروازهای طولانی، راه رفتن ضعیف گوساله پس از تولد و زنده ماندن پرندگان در زمستانی سرد، قابل درک است. قدرت خدا در عظمت کهکشانها و پیچیدگی حیات دیده میشود. محبت و زیبایی خدا در رنگهای طبیعت و مناظر طبیعی متجلی است. با آمدن برف و باران، با شکفتن گلها، با دیدن نوزاد حیوانات و با هر جلوه و زیبایی که در طبیعت به چشم میخورد، باید یاد خدا را در خاطر فرزندان زنده کرد.