در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۳۱۹۸۲۹
تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۶
آسیابانی گفت: هم سید قطب و هم مرحوم فردید اندیشه‌هایی تمدنی داشتند؛ با این تفاوت که فردید از منظری فلسفی وارد این اندیشه‌ها می‌شد، اما سید قطب نگاهی تماماً ایدئولوژیک داشت.

سید احمد فردید یکی از متفکران معاصر ایرانی است که با وجود آنکه او را فیلسوف شفاهی می‌نامند اما بحث‌های گوناگونی پیرامون افکارش درگرفته است. تأثیر فردید بر جلال آل‌احمد و نوشتن کتاب غرب‌زدگی یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های این تأثیرگذاری است که نشان می‌دهد اندیشه‌های فردید چگونه می‌توانست به مبنایی برای نقد اجتماعی و فرهنگی تبدیل شود.

در گفتگو با محمد آسیابانی پژوهشگر و نویسنده کتاب شرح احوال و آرای انقادی سید احمد فردید، قصد داریم بیشتر با افکار و دیدگاه‌های فردید آشنا شویم. پیشتر قسمت نخست این گفتگو با عنوان «صادق هدایت، فردید را غرب‌زده می‌دانست؛ جایگزین مبهم فردید برای «مدرنیته»» منتشر شده بود. آنچه در ادامه می‌خوانید بخش دوم این گفتگو است:

*دیدگاه فردید درباره «غرب» و تأثیر آن بر فرهنگ ایرانی چه بود؟ آیا دشمنی او با مشروطیت این بود که آن را نه منطبق با دیدگاه‌های ضداستبدادی اسلامی بلکه دیدگاه‌های مدرن می‌دانست؟

برای فردید آن بخش از اندیشه اسلامی اهمیت داشت که می‌توانست از دلش گزاره‌هایی در تأیید نظام فکری خود به دست بیاورد. یکی از بن‌مایه‌ها و ارجاعات فکری او هم نه فلسفه که عرفان اسلامی و حکمت انسی بود. بنابراین به یک معنا نمی‌توان فردید را فیلسوف خطاب کرد، هرچند که کار و روشش فلسفی بود.

در صورت‌بندی فردیدی مقوله دانایی، وضع دانشی به نام فلسفه در دیروز تاریخ یعنی آغاز غربزدگی صورت گرفت که همزمان است با یونانی زدگی. هایدگر هم دوره تفکر اروپایی را که از سقراط آغاز شده و تا دوران حیات خودش ادامه پیدا کرده، دوره متافیزیک می‌نامید و به نقدش می‌کشید. فردید هم سقراط را همان «مسلیمه کذاب» می‌دانست. مسیلمه که از بنی حنیفه ساکن در یمامه بود، در دوران خلیفه اول ادعای پیامبری کرد. در همان دوران زنی به نام سجاح نیز چنین ادعایی داشت و این دو باهم ازدواج کردند و متحد شدند و نیروهای وفاداری به دور خود گرد آوردند. در نهایت سپاهی توسط خلیفه و به فرماندهی خالد بن ولید تجهیز شد تا به جنگ این پیامبران جدید برود. مواجهه این دو نیرو یکی از سخت‌ترین جنگ‌های رده به نام «نبرد یمامه» را ثبت در تاریخ کرد. مسلیمه در این جنگ به دست وحشی بن حرب یا همان وحشی حبشی – قاتل حضرت حمزه سیدالشهدا در نبرد احد – کشته شد.

عجب جنگ نمادینی بوده این رویداد و چقدر جای تفسیر به‌روز دارد این جنگ با این اسم‌ها. مشابهت جالب این جنگ نمادین با وضعیت تفکر امروز ایران را به فرصت دیگری موکول می‌کنم، اما لازم است بگویم که برای مسلیمه یک ویژگی ثبت کرده‌اند؛ اینکه هرچه دعا و ادعا می‌کرد، برعکسش اتفاق می‌افتاد. دعا و ادعای سرسبز کردن درختی توسط او، خشک شدن آن درخت را موجب می‌شد و به باور فردید ادعای سقراط در توسعه فکر جوانان، نیز به همین سرنوشت دچار شده است. با وجود این همه پریشان گویی، هنوز پاسخ سوال شما را نداده‌ام. من هم مثل فردید می‌خواهم دانسته‌هایم را به رخ بکشم، چرا نباید این فرصت را داشته باشم؟ فکر است دیگر به هزار جای مختلف می‌کشد و دوست دارد همه رخدادهای مشابه را بهم مرتبط و متصل کند یا اینکه این رخدادها را با استفاده از همدیگر توضیح دهد و من این پریشانگویی را دوست دارم. حالا با چند جمله این ماجراها را متصل می‌کنم به مشروطیت.

می‌دانیم که پایه فکر و پایه جریان فکر فلسفی در غرب را افلاطون با ثبت اندیشه‌های سقراط گذاشت. در امتداد آن پایه و اساس مباحث فلسفه سیاسی را نیز باید در مکتوبات افلاطون جست‌وجو کرد. غربی که همه دستاوردهای خود را با شرح، بسط و یا نقد افلاطون به دست آورده و همه این معجزات از نظر فردید دستاوردی برعکس داشته، چگونه می‌تواند نظام سیاسی مطلوبی به جامعه ایران (یعنی همان ساختار سیاسی حکومت مشروطه) پیشنهاد کند؟

*‌آیا نقدی که سید احمد فردید به اندیشه‌های مدرن و غربی وارد می‌کرد از موضع پست مدرن بود یا رو به گذشته بود؟

فردید بهرحال از نظرگاهی هایدگری نقدهای خود به اندیشه مدرن را وارد می‌کرد و البته که یکی از معلمان فکری کسانی که پست‌مدرنیسم را تئوریزه کردند، هایدگر بود. وقتی فردید توانست برخی از متون نظری پست مدرنیسم را بخواند، دچار شعف خاصی شد و گویا جایی عنوان کرد که این اندیشه‌های تحقق یافته خودش است، هرچند که برخی از وجوه تفکر پسامدرن در مرزهای تفکر فردیدی قرار نمی‌گیرد. اما منظور از روبه گذشته بودن را نمی‌دانم. برخی از پژوهشگران حوزوی تلاش کرده‌اند تا میان تفکر فردیدی میان تفکر شیعی که همان آرمانشهر جامعه مهدوی باشد، نسبتی برقرار کنند که تلاش موفقی بوده است، چرا که دقیقاً شباهت‌هایی میان پس فردای تاریخ و اندیشه مهدویت وجود دارد، اما عیناً همان نیست.

*چه نسبتی بین اندیشه‌های سید احمد فردید و سید قطب در مواجهه با تمدن جدید و سیاست می‌توان پیدا کرد؟

همسنجی میان آرای دو شخصیت تأثیرگذار کار زیادی را می‌طلبد. هر دو شخصیت از شخصیت‌های محبوبم هستند و شاید روزی به همسنجی میان آرا آنها نشستم. اما اگر به صورت اجمالی بخواهم بگویم، هم سید قطب و هم مرحوم فردید اندیشه‌هایی تمدنی داشتند؛ با این تفاوت که فردید از منظری فلسفی وارد این اندیشه‌ها می‌شد، اما سید قطب نگاهی تماماً ایدئولوژیک داشت. اگر کمی ریز شویم متوجه خواهیم شد که غایت سید قطب هرچند بازگشت به جامعه نخستین و امت واحده پیامبر است، اما رویکرد او به مثابه فقه سیاسی علمای اهل سنت نیست و فی المثل می‌توان گفت که سید قطب چون آگاه به دانش هرمنوتیک بود به قاعده «نقض نص» ایمانی نداشت. می‌دانستید که سیدقطب در زمینه نقد ادبی هم بسیار آگاه بود و نقدهای او شهرت بسیار نجیب محفوظ را موجب شد؟ بله سید قطب اندیشه‌ای سلفی دارد، اما اندیشه‌ای مترقی است و فرسنگ‌ها دور است از فکر جاهلانه گروه‌های تکفیری فعلی. تفاوت فردید با او این است که فردید تفکری آینده نگر دارد. نمی‌گوید که امت واحده پریروز تاریخ را احیا کنیم، می‌گوید باید پس‌فردای تاریخ را به خود متصل کنیم یا به آن برسیم.

*آیا می‌توان گفت مواجهه‌های فردید با مخالفان و منتقدانش، سطح گفتگوهای اندیشه‌ای را به منازعات سیاسی تنزل داده است؟

خود فردید اینگونه نبود و حتی اگر در ناسزاهایش ریز شویم، معناهای مصطلح آن را نمی‌یابیم. به نظرم کنش‌های ذوب شدگان در فردید، سطح این گفت‌وگوها را – اگر بتوان نام آنها را گفت‌وگو گذاشت – به منازعات سیاسی تنزل داد. بگذارید روایتی را بیان کنم. مرحوم مددپور نسبتی با اندیشه‌های فردید نداشت و اصلاً در دوران تحصیلش در مقطع کارشناسی رشته‌اش فلسفه هم نبود و حضورش در کلاس‌های فردید به عنوان مستمع آزاد به دو یا سه جلسه ختم شد. روایت است که صوت درسگفتارهای فردید به ویژه در جلسات خصوصی را از طریقی دیگر به دست آورد و آنها را منتشر کرد. فردید اگر می‌خواست چیزی را منتشر کند، خود پیگیر آن می‌شد و نیازی نبود که کسی به این کار اقدام کند. انتشار محتوای این جلسات بویژه جلسات خصوصی و ناسزاهایی که در آن به دیگران وارد شده بود، بدجور شخصیت فردید را تخریب کرد و زبان برخی را به ناسزا علیه او کشاند. کسانی که حتی پس از وفات فردید هم حاضر نشده بودند، چیزی علیه‌اش بنویسند. مثال مشهورش داریوش آشوری است. نوشته ستایش آمیز آشوری از فردید به مناسبت درگذشت او را مقایسه کنید با متن سراسر ناسزایی را که پس از انتشار کتاب «دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان» نوشت و در اختیار رسانه‌ها گذاشت.

متأسفانه پس از فوت فردید برخی مبالغه‌های عجیب و غریب و حیرت آوری درباره شخصیت او کردند و برخی دیگر هم به شدت به تخریب شخصیتش نشستند. من اما در کتابم سعی کردم فردیدی را از این ماجراها معاف کنم. فردیدی که من معرفی کردم، هرچند مغلق‌گوست و سخت‌نویس و اصلاً مخالف نوشتن، اما اندیشه‌اش ساده است و می‌توان شرحش داد. من زندگی تراژیکش را هم دیدم. فردیدی که نخبه بود و حسادت لطیفی داشت و هرچه از غربزدگی گفت کسی توجهی نکرد و آخرالامر همسر و فرزندانش به همان غرب رفتند و او را تنها گذاشتند و پیرمرد در نهایت در شدت تنهایی‌اش بر اثر خوردن یک کنسرو تن ماهی تاریخ گذشته مسموم شد و جان سپرد. حتی هنوز هم وقتی به لحظات پایانی عمرش فکر می‌کنم، ناخودآگاه اشکم سرایز می‌شود. به نظرم زندگی‌اش به شدت می‌تواند دستمایه یک فیلم سینمایی شاهکار یا یک سریال تلویزیونی عمیق بشود. فیلم یا سریالی که در عین جذب مخاطب عام می‌تواند یک دوره تاریخ تفکر معاصر ایران را نیز به آنها آموزش دهد.

ارسال نظر