دکتر محمد بقایی ماکان درباره مشکل اساسی ضعف فلسفی در جامعه ایرانی گفت: مشکل جامعه فلسفی ما نبودن نظریه پرداز است تا از امکانات موجود دستگاه های فلسفی پدید آورد. در اروپا فلسفه های مختلفی شکل گرفت و بزرگترین فلاسفه جهان در این قاره سربرآوردند و فلسفه های آنها را می توان به عنوان فلسفه های آشکار نام برد، اما در کشورهای دیگر مثل ایالات متحد که ظاهرا میانه ای هم با فلسفه ندارند و فیلسوفی از میان شان برنخاسته فلسفهای پنهان جریان دارد که مردم سرزمین پیرو آنند و برخلاف آنچه تصور می شود فلسفه ای بسیار قوی و موثر دارند و آن عبارت است از ایده گرایی ماتریالیست.
وی افزود: این فلسفه با وجود نانوشته بودن آن فلسفه ای است که قدرتمندترین کشور جهان بر اساس آن حیات خود را پیش می برد. بنابراین فلسفه در جهان به هر صورت به سیر طبیعی خود ادامه می دهد اما در شرق که منظور شرق اسلامی است تحت تاثیر اندیشه هایی است که گرچه ظاهرا فلسفه نامیده می شود ولی در واقع ایدئولوژی است که می توان آن را همان حکمت دانست.
این نویسنده و پژوهشگر تصریح کرد: در حوزه فلسفه هر چیزی و هر اندیشه ای مورد چون و چرا قرار می گیرد. ولی کلمه فلسفه وقتی دارای پسوند می شود در دایره ای معین محدود میشود و دیگر تعریف خاصی که برای فلسفه پذیرفته شده در مورد آن صادق نیست. حقیقت این است که آنچه فلسفه اسلامی یا فلسفه مسیحی و امثال اینها خوانده می شوند در واقع زیر عنوان حکمت قرار می گیرند و حکمت عبارت است از اندیشه هایی آمیخته با آموزه های دینی که در نهایت می توان آنها را تفکرات تثبیت شده دانست. بنابراین برای آنچه فلسفه دینی نامیده می شود جای چون و چرا، نقد و احتمالاً نفی وجود ندارد و در گفت وگوهای گسترده بدان میزان گشوده نیست که در فلسفه به طور عام باز است.
این محقق و پژوهشگر مسائل فرهنگی یادآور شد: فلسفه بعد از دکارت در واقع از جامعیت خود دور و به حوزه های مختلف تقسیم شد، در نهایت فیلسوفانی با تاملات و ویژگی های معین پدید آمدند که مشخص ترین آنها در زمینه های تاریخ، جامعه شناسی، هنر و دین است. امروز میتوان فیلسوفان را بر همین اساس طبقه بندی کرد. مانند دوره قبل از دکارت دیگر فیلسوفانی پیدا نمی شوند که در همه علوم زمان خود تبحر داشته باشند و ما شاهد یک دستگاه فکری باشیم چنانکه افلاطون و ارسطو بودند. فیلسوفان امروزی را در واقع می توان جامعه شناس، روان شناس، تاریخ دان، هنر شناس و دین پژوه آماتور دانست که در زمینه هایی از این دست بسیار چون و چرا می کنند بی آنکه در آن حوزه تخصص لازم را داشته باشند.
وی افزود: در آثار ادبی و فرهنگی ایرانی نکات و نظرات فلسفی کم نیست. برای مثال نشانه هایی از تفکر هرمنوتیک را می توان در سعدی کشف کرد و بسیاری اندیشه های فلسفی که اکنون منتسب به غرب است در تاریخ فلسفی ایران پیش تر مطرح شده اما آنچه که باعث می شود تا فلسفه در فرهنگ ایرانی نمود پیدا نکند این است که در این فرهنگ بر خلاف غرب نظریه پرداز وجود نداشته و این بدان می ماند که همه امکانات شکل گرفتن یک بنا و مصالح آن وجود داشته باشد ولی کسی به عنوان معمار در جامعه پیدا نشود.