در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۵۲۲۱۴
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۱:۳۷
در آستانه سی‌و‌چهارمین سال تغییر در نظام آموزش‌و‌پرورش؛
یک کارشناس مسایل تربیتی، ورود ایدئولوژی اسلامی در نظام آموزش‌و‌پرورش کشور بعد از انقلاب را نیازمند تغییر جدی در نحوه تربیت دانش‌آموزان دانست و گفت علی‌رغم تلاش فراوان برای تغییر رویکرد، هنوز کاستی‌های فراوانی در نظام آموزشی کشور قابل مشاهده‌است.

دکتر هاجر تحریری نیک‌صفت، معاون راهبردی منابع انساني رييس جمهوری است. وی همچنین کارشناس امور تربیتی و استاد دانشگاه امام صادق(ع) است. سراع این کارشناس رفتیم تا در خصوص مبانی نظری‌تر تغییر در نظام آموزش‌وپرورش کشور بپردازیم. صحبت با وی به درازا کشید و حرف از مصداق‌های مشکلات والدین با مدرسه فرزندان پیش آمد.

پیش از هرچیز می خواهم بدانم، مبنای نظری آموزش‌و‌پرورش در جمهوری اسلامی ایران، چیست.

هر نظام آموزشی و پرورشی، مبنای نظری خاصی دارد که بر اساس آن برنامه ریزی می‌شود. نمی‌شود نظام تربیتی را متصور بود که چشم‌اندازی برای آینده ندارد بلکه آموزش تابع فلسفه حاکم اجتماعی است. این فلسفه مشخص می‌کند که جامعه برای پیشبرد اهداف خود نیاز به تربیت چطور انسان‌هایی دارد.

فلسفه حاکم اجتماعی ما هم اسلام است و پس از انقلاب اسلامی سعی شده که با استفاده از جهانبینی اسلامی، مسایل تربیتی لازم استخراج شود. یعنی کلیه اهداف، برنامه ها، شیوه تربیت معلم و تدوین کتاب‌های درسی، به سوی تحقق تربیت اسلامی سوق پیدا کرده‌است.

ولی از سوی دیگر، باید به این موضوع دقیق‌تر بپردازیم که چقدر از این اهداف در نظام تربیتی ما محقق شده است. ممکن است در ظاهر، به برخی از مسایلی که در اسلام به آن تاکید شده‌است پرداخته‌باشیم اما آن توجه عمیق و کار کارشناسی اساسی انجام نشده است. معتقدم، در عین این که باید از زحمات همه آن‌هایی که برای تدوین برنامه آموزش‌و‌پرورش زحمت کشیده‌اند، ولی معتقدم با تکیه بر خروجی‌های مان، به استاندارد‌های لازم دست نیافته‌ایم. من اسم تربیت اسلامی را پررنگ تر، عمل به تربیت اسلامی می دانم. اسلام در مورد تربیت یک دید همه‌جانبه دارد. اغلب علمای تربیت در داخل و خارج کشور، معتقدند که انسان از ابعاد وجودی متنوعی برخوردار است و به همین دلیل، اربیت زمانی درست است که همسو و هماهنگ با همه ابعاد وجودی فرد باشد. این طور نباشد که برخی از ابعاد در تضاد و تعارض با ابعاد دیگر تربیتی باشند. حقیقت این است که ابعاد مختلف تربیتی ما همسو و هم‌جهت با هم نبوده‌اند. در واقع، عدم انسجام و هماهنگی در تربیت ابعاد وجودی دانش‌آموزان در نظام آموزش‌و‌پرورش کشور می‌بینیم.

به عنوان مثال باید به تربیت ذهنی همان‌قدر توجه کنیم که به تربیت بدنی بها می‌دهیم. تربیت عاطفی و اخلاقی کودکان هم همین‌قدر مهم است. وقتی می‌خواهیم عملکرد یک کارخانه را بسنجیم، به شعار آن نگاه نمی‌کنیم، بلکه خروجی آن را می‌سنجیم. مدرسه کارخانه انسان‌سازی است. اگر می‌خواهیم بدانیم مدارس ما خوب عمل کرده است نباید ظواهر آن را بسنجیم. خروجی که امروز در جامعه قابل مشاهده‌است نشان دهنده این است که عملکرد نظام آموزش‌وپرورش ضعیف بوده‌است.

آیا کسی که از دبیرستان فارغ‌التحصیل می‌شود می‌تواند در جامعه از پس خود بر بیاید؟ استقلال عاطفی، اقتصادی و استقلال رای در او پرورانده شده است؟ بخش قابل توجهی از این کاستی به آموزش‌و‌پرورش بر‌می‌گردد. باید تیم‌های متخصص تشکیل شود تا در این زمینه‌ها آسیب‌شناسی کند و راهکار‌های عملی ارایه دهد.


این موضوع باید آسیب‌شناسی شود که آیا از زمان حضور دانش‌آموز در مدرسه، استفاده بهینه می‌شود؟ یا این که آیا کتاب‌های درسی ما، پاسخگوی نیازهای دانش‌آموزان هست؟

مهارت‌های آموزش داده‌شده در مدرسه باید به حدی باشد که اگر دانش‌آموز بعد از مدرسه به دانشگاه نرفت، بتواند در جامعه و از نظر عاطفی، اخلاقی و مالی خودش را اداره کند.

خروجی نظام آموزش و پرورش دانش آموزان هستند. به نظر شما آن ها برای حضور در اجتماع ساخته شده اند؟
خروجی ما دانش‌آموزان ماهر نیستند. هنوز تکیه در نظام آموزشی بر محفوظات است. چیزی که دنیا سال‌هاست آن را کنار گذاشته‌است. آن‌چه امروز به آن توجه می شود، آموزش فرایند حل مساله و توجه به روش‌های تدریس فعال است. هنوز هم در کشور ما، از روش سخنرانی برای آموزش استفاده‌ می‌شود و نقش معلم پررنگ‌تراز دانش‌آموز است.

معلم‌ها گمان می‌کنند چون مربی پرورشی در مدرسه حاضر است نباید برای پرورش ابعاد تربیتی شاگرد خود وقت بگذارند. این به معنای آن نیست که بخواهم زحمات معلمان را نادیده بگیرم اما، وقتی می‌گوییم مکتب ما برای همه ابعاد شخصیت دانش‌آموز برنامه دارد، باید آن را وارد سیستم آموزش ایرانی و اسلامی خود نیز بکنیم. وقتی معلم سر کلاس می آید همه باید به احترام بایستند. وقتی دوازده سال این موضوع عمل شود، پس از آموزش مدرسه، دانش آموز دیگر به صورت درونی به بزرگ تر خود احترام می گذارد. این آموزش به عهده معلم است و در کنار فعالیت های آموزشی باید انجام شود.

ما نیاز به برنامه جدید نداریم. یکی از بزرگ‌ترین مشکلات مدیریتی که امروز شاهد آن هستیم، عوض شدن مدام برنامه‌هاست. سر و کار ما با انسان است و به همین خاطر نمی توانیم یک گروه را در راه آزمون و خطا فدا کنیم. یک رفتاری که مطابق با خصوصیات روحی دانش آموز نباشد، ممکن است هیچگاه قابل جبران نباشد.

به جای این که مدام به دنبال تغییر برنامه باشیم باید آسیب های برنامه موجود را شناسایی و رفع کنیم. چرا نباید در کشور ما از تجارب آموزشی دیگر کشورها بهره گرفته شود. من به شدت معترض برخی از تصمیماتی هستم که اخیرا گرفته شده است. اول تصمیم گرفتند و بعد تحقیق کردند.

خانم دکتر امکانش هست که درباره این تصمیمات آموزشی، مثالی بزنید؟

بله من به شدت مخالف تعطیلی مدارس در روز پنجشنبه هستم. اگر کشورهای موفق را مورد مطالعه قرار دهیم می بینیم که تمام تلاش خود را می کنند تا بیشترین وقت بچه ها در مدرسه سپری شود و تکالیف خود را آن جا انجام دهند. تعداد مادران خانه دار در کشور ما کم شده و پدران هم نمی توانند وقت زیادی برای بچه بگذارند. این خلا را باید مدرسه پر کند. دانش آموزان ما امروز نیاز به توجه و تربیت دارند اما با تعطیلی این روز می بینیم که عملا مدتی از اختیار معلم خارج شده و تنها هستند.

پدر و مادرها هم گمان می کنند بیشترین وقت خود را باید به مسائل درسی بچه اختصاص دهند. این خیلی خوب است در عین حال که خیلی ناقص است. کودکی که خوب درس بخواند اما تعادل عاطفی و شخصیتی نداشته باشد، مهارت شغلی نداشته باشد و روابط اجتماعی درست را نداند کامل نیست.

در کشور ما ساعات آموزشی 36 ساعت است در حالی که در کشورهای پیشرفته دانش آموز 44 ساعت در هفته درس می خواند که از این میزان تنها 20 ساعت به درس اختصاص دارد و در باقی ساعات فعالیت های فوق برنامه را پی می گیرد. دلیل این موضوع این است که آن ها می دانند که والدین وقت زیادی برای آموختن به کودکان خود ندارند.

آن چیزی که در سند چشم انداز آموزش و پرورش نوشته شده است روی کاغذ برنامه جامعی است اما برنامه ریزی برای عملیاتی شدن آن بسیار مهم است. باید دید سند در عمل چگونه اجرا می شود.

ما حق نداریم درباره مسایل آموزشی تصمیمات عجولانه بگیریم. الان می بینیم که در برخی مدارس کلاس ششم در نمازخانه برپا شده است و این اصلا مناسب آموزش و پرورش ما نیست. مشکلات به وجود آمده بسیار زیاد است. باید برای تغییر و اصلاح، ترمیمی عمل می کردیم.

ببینید مثلا گفته می شد که فلسفه پیش دانشگاهی، چیزی شبیه کالج در کشورهای دیگر است. اما از آن جایی که این دوره به هدف دلخواه نرسید حالا آمده اند و آن را از اساس حذف کرده اند. جایگزینی چهارم دبیرستان، چاره کار نبود. باید آموزش و پرورش می آمد و آسیب های پیش دانشگاهی را شناسایی می کرد تا به هدف اصلی نزدیک شود.

یکی از موضوعات دیگری که دلم می خواهد مطرح کنم لزوم توجه به اهمیت بحث پیش دبستانی است. هنوز متولی این دوره آموزش و پرورش نیست و به بهزیستی و بخش خصوصی سپرده شده است. نمی خواهم بگویم آن ها بد اجرا می کنند اما اصولی تر این است که آموزش و پرورش مجری پیش دبستانی باشد. ما از بهترین سال های زندگی کودکان استفاده خوبی نمی کنیم. این دقیقا سنی است که می توانیم روح و سن کودکان را شکل دهیم. بعد که این خمیر سفت شد دیگر تربیت فایده ای ندارد.

نقش پدر و مادرها در تربیت فرزندان و مشارکت در امر آموزش چقدر پررنگ است؟

رابطه اولیا و مربیان در کشور ما متاسفانه خیلی ضعیف است. برای همین وقتی اولیا را دعوت می کنند، همه گمان می کنند که قرار است از آن ها پولی گرفته شود. اهمیت شرکت در مدرسه درک نشده و تنها وقت اولیا را تلف می کند. اگر نیازهای آموزشی و تربیتی در نظر گرفته شود، اولیا با رغبت به سوی همکاری با مدرسه خواهند آمد زیرا پدر و مادر به هر حال نسبت به کودک دلسوزتر از اولیای مدرسه است.

اولیا باید طوری آگاه شوند که خود طالب امکانات آموزشی و تربیتی باشند. آن ها باید بروند و از مدرسه بخواهند در تربیت همه ابعاد وجودی کودکان خود کوشا باشند. اگر قرار بود همه پدر و مادر ها از پس تربیت بچه بر بیایند اصلا او را به مدرسه نمی سپردند.

بر اساس قانون اساسی متولی امر تربیت، آموزش و پرورش است. بنابراین باید به گونه ای برنامه ریزی شود که خروجی مدرسه، یک الگوی کامل از فلسفه حاکم اجتماعی و تربیت اسلامی باشد.

مکتب ما میزان لازم برای سنجش را در اختیار گذاشته است. بیاییم و آن چه مدرسه تربیت کرده را در این میزان قرار دهیم تا بدانیم تا چه حد موفق بوده ایم. علم آموزی یکی از بزرگ ترین تاکیدات دین ماست. البته اخلاق مربوط به آن علم نیز به همین اندازه مورد تاکید است.

خب، یادم است زمانی که من دانش آموز بودم سطح سواد معلمان پایین تر بود. کلاس های درس ما بسیار شلوغ تر از حالا بود و روی هم رفته فرصت برای آموزش دروس در مدرسه کم بود. با این حال بار تکالیف ما صرف نظر از همان دیکته شب، به دوش والدین مان نبود. امروز پدرها و مادر ها ناچارند پا به پای بچه ها تکلیف انجام دهند. این مشکل از کجا ناشی شده است؟

ببینید من از اساس با تکلیف زیاد مخالفم. وقتی صحبت از تکلیف به میان می آید بی رغبتی دانش آموز طبیعی است. اما در یک نظام آموزشی سالم و منظم بار آموزش به دوش دانش آموز قرار داده می شود. احتیاجی به این نیست که اول دانش آموز یاد بگیرد و بعد برود آن چیزی که آموخته را تمرین کند. او در جریان مشارکت در کلاس همه چیز را می آموزد و چیزی برای خانه نمی ماند. معلمان اگر بیشتر از روش های خلاق و مساله محور برای آموزش استفاده کنند بسیاری از مشکلات از دوش خانواده ها برداشته می شود.

از سوی دیگر اگر به گونه ای برنامه بریزیم که بیشتر وقت بچه در مدرسه سپری شود، تکلیفی برای خانه نمی ماند.

یکی دیگر از مشکلات مبتلا به مدارس، فراوانی موارد درسی است. به معلم می گویند که تا آخر سال باید این کتاب را تمام کنی. معلم فرصت نمی کند زیاد با بچه ها کار کند. چرا باید دانش آموزی که به مدرسه می رود به کلاس خصوصی برود. اگر بناست دانش آموز آموزش تکمیلی ببیند باید امکان آن را در مدرسه برای او فراهم کرد. در بحث تربیت بدنی هم این موضوع مطرح است. از فضای مدرسه باید در تخلیه کردن انژی دانش آموز هم استفاده کرد. من نمی دانم تعطیلی مدرسه یعنی چه؟ بعد از ظهر ها باید بتوان از فضای مدرسه استفاده کرد.

گمان می کنم در آستانه سی و چهارمین سال استقرار جمهوری اسلامی ایران، زمان خوبی باشد که بررسی کنیم و ببینیم آیا خروجی های نظام آموزش و پرورش در این سه دهه، مطابق جهانبینی ما بوده است یا نه. ارزیابی شما از این موضوع چیست.

بگذارید مصداق بیاورم. وقتی که ما انقدر به حضور خدا در زندگی تاکید داریم و به کودک می آموزیم که خدا ناظر تمام خطاهای ماست، باید نتیجه آن را در زندگی جوان ها ببینیم. یک بچه ای که با این تربیت بزرگ شده و گواهینامه گرفته است، باید قوانین برایش درونی شده باشد. زیرا باید یاد گرفته باشد که در جمهوری اسلامی درواقع همان قوانین هم قداست دارد. همه جای دنیا قوانین قداست دارد زیرا برای رفاه است. پس نباید شاهد بی نظمی و نقض قوانین باشیم.

آداب و روابط اجتماعی مورد تاکید اسلام و تربیت اسلامی ماست. اگر تنها همان یک جمله امیرالمومنین را محک روابط اجتماعی خود بدانیم دیگر مشکلی نداریم. او می گوید: «آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند.» ما که مدعی عالی ترین اصول تربیتی هستیم، نیاز به مصداق های پیشرفته تری داریم.

ساده ترین مساله رعایت پاکیزگی است. آیا واقعا خروجی های مدرسه ما، وقتی فارغ التحصیل می شوند خیابان را مانند خانه خود بدانند و به نظافت آن اهمیت دهند؟

در کشورهای دیگر این چیزها را می بینیم. می بینیم که وقتی چراغ قرمز است همه منظم پشت آن ایستاده اند. اگر در کشور ما ماشین ها از لابه لای هم حرکت می کنند، نشان دهنده این است که مدرسه در این زمینه موفق نبوده است.

جان دیوی معتقد است اگر برای کنترل بخواهیم از انضباط خارجی استفاده کنیم، این اثر تربیتی ندارد. اگر برای جاری شدن قانون به پاسبان پناه ببریم هیچ اتفاق خوبی در جامعه نمی افتد. زیرا به محض این که پلیس برود، فرد کار اشتباه خود را انجام می دهد.

ببینید در مدارس کشور ژاپن شخصی با عنوان سرایدار وجود ندارد. دانش آموزان خودشان تمیز می کنند، سرویس بهداشتی را می شویند، فضا می سازند و حتی دیوار رنگ می کنند. تصور کنید کسی که دوازده سال مسئولیت فضای محل تحصیل خود را به عهده داشته باشد درس زندگی آموخته است.

ما هنوز خیلی عقب هستیم و متاسفانه هنوز در مرحله کنترل خارجی قرار داریم.

خانم دکتر، می خواهم درباره تفاوت تربیت مدرسه و خانه کمی بی پرده حرف بزنیم. به خصوص در مواردی مانند موازین مذهبی و حد و مرزهای آن، میان آن چه کودکان در خانه می آموزند و آن چه مدرسه به اصرار به آن ها می گوید تفاوت فاحش وجود دارد. این موضوع درباره مسائل اجتماعی و حتی سیاسی نیز قابل مشاهده است. این موضوع طبیعی است؟ راهکاری برای آن وجود دارد؟

در حال حاضر یکی از مشکلات بزرگ تربیتی این است که میان آن‌چه دانش‌آموز در خانه می‌آموزد، با آن‌چه در مدرسه یاد می‌گیرد تفاوت فاحش وجود دارد. این تفاوت‌ها به روند آموزش و تربیت کودکان آسیب جدی می‌زند.

ما آموزش خانواده را نه جدی گرفته ایم و نه برنامه درستی برای آن داریم. خروجی های ما این موضوع را تایید می کند. باید از مشارکت پدر و مادرها مسائل را به کودکان آموزش داد. در برخی از کشورها شوراهای محلی را تاسیس کرده اند که رفتار بچه ها در آن رصد می شود. همان کاری که در گذشته و در جامعه سنتی ما انجام می شد. بچه ها در حال حاضر کاملا رها شده اند. بچه ها در سنی هستند که خوب و بد را تشخیص نمی دهد. ما این مکانیزم را از دست داده ایم. این شورا مدام جلساتی دارد که در تربیت بچه ها با والدین مشارکت می کند. یعنی درواقع می آیند و می گویند بیایید بچه هایمان را با هم دیگر تربیت کنیم.

خانواده باید به این باور برسد که اگر مدرسه آموزشی به کودک می دهد این تضمین سعادت کودک است. این باور در والدین ما ضعیف است.

بله من هم یادم است که زمانی که در مدرسه تدریس می کردم، مادری از من شاکی شده بود که چرا کاری کرده ام دختر او نماز می خواند. مدیر به او گفته بود این که بد نیست. مادر هم پاسخ داده بود که در خانواده ما این که کسی نماز بخواند و حجاب داشته باشد اصلا خوب نیست.

در حال حاضر من 150 دانشگاه دنیا را لیست کرده ام که همگی برای حضور دانش آموزان در محیط آموزشی ضوابط دارند. یعنی دانشگاه از لحاظ پوشش و رفتار برای دانشجویان ضوابطی وضع کرده است. ولی الان اگر ما بگوییم، خانواده فکر می کند داریم بچه اش را محدود می کنیم. در دنیا مدرسه و دانشگاه و محل کار، محل فکر است و ظاهر افراد در آن به گونه ای است که کسی از آن آسیب نمی بیند. والدین باید این ها را باور کنند و به نظام آموزشی اعتماد داشته باشند.

در بسیاری از کشورها بچه ها اجازه ندارند همه کانال های تلویزیونی را تماشا کنند. اما در کشور ما وقتی می گوییم که فلان فیلم و امکانات مناسب سن بچه نیست گاهی سو تعبیر می شود. بچه ها تا به بلوغ برسند قادر به تشخیص خوب از بد نیستند و باید از آن ها محافظت کرد. این مشکلات باید در تعامل با مدرسه حل شود. دنیا، دنیای ارتباطات است و برای آموزش والدین نیاز به حضور آن ها در مدرسه نیست.

به بلوغ اشاره کردید. حقیقت این است که خانواده ها امروز از بابت تربیت فرزندانشان به معنای واقعی نگران هستند. وقتی با آن ها صحبت می کنیم می گویند نمی دانیم بچه ها در مدرسه و راه مدرسه چه داده هایی دریافت می کنند. اولین اطلاعات جنسی در میان نوجوانان رد بدل می شود و هیچ بزرگ تری به آن نظارت ندارد. کاستی نظام تربیتی ما چیست؟


بخش مهمی از موضوع به خانواده برمی گردد. یکی از موظلات امروز جامعه، بلوغ زودرس است. بخشی از آن به دلیل تغذیه است و بخشی از آن به دلیل نورهای مصنوعی است. مسایل اجتماعی هم مزید بر علت است. بنابراین پدر و مادر باید تلاش کند که به این تعجیل کمکی نکند.

اگر پدر و مادر به همکاری فراخوانده شوند مدرسه نیاز به بازسازی ندارد و وقت خود را برای سازندگی می گذارد.

ولی خانم دکتر می خواهم واضح تر بگویم، در بسیاری از مدارس کشور نوجوان ها اولین نخ سیگار را در داخل فضای مدرسه یا اطراف آن از دوستان خود می گیرند. این یک حقیقت است و پدر و مادر صبح که به سر کار می روند کودک خود را به مدرسه می سپارند. این نگرانی متاسفانه در میان والدین رو به افزایش است و نمی توان آن را پنهان کرد.

مدرسه مروج اعتیاد و مسایل غیر اخلاقی نیست. قبول دارم کنترل این مسایل واقعا مشکل است. اگر هر کس روی بچه خودش کار کند، آن وقت جامعه ای که بچه در آن ورود می کند پاکیزه می شود. اما معلم هم نباید در این شرایط تنها به انتقال مسایل آموزشی بسنده کند. باید روی تربیت بچه ها وقت گذاشت./پایان پیام

ارسال نظر