در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۵۴۵۷۸
تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۰۹:۱۹
وضعیت و دلایل آسیب‌های اجتماعی
آسیب‌ها در وضعیت هشدار‌دهنده هستند. فرآیندهای فرهنگ‌پذیری و جامعه‌پذیری تا حدودی دچار مشکل شده و در رابطه و معنا، ترک ایجاد شده است. این وضعیت می‌تواند به پیدایش آسیب‌های چندلایه منجر شود.
محمدامین قانعی‌راد، رییس انجمن علوم سیاسی ایران در یادداشتی به چالش فرهنگ پذیری و جامعه پذیری پرداخته و اظهار کرده؛ جامعه ما با بحران معنا و در واقع جامعه در سال‌های اخیر از دو حیث (ترک رابطه و معنا) دچار مشکل شده است و این وضعیت به نوبه خود اختلال در فرآیندهای جامعه‌پذیری و فرهنگ‌پذیری را موجب شده است. وی وضعیت فعلی را هشداردهنده و چالش برانگیز می خواند. در ادامه یادداشت این جامعه شناس را می خوانیم:

سرچشمه آسیب‌های اجتماعی در واقع خود جامعه است. جایی‌که جامعه دچار آسیب می‌شود، ما با مجموعه‌ای از پدیده‌ها روبه‌رو می‌شویم که آن پدیده‌ها را در سطح فردی می‌توان سنجید و اندازه‌گیری کرد. اما صرف‌نظر ار این سطح سنجش فردی در واقع این خود جامعه است که دچار آسیب شده است.موضوع اصلی بررسی‌های جامعه‌شناختی، مطالعه وضعیت خود جامعه است، هرچند همواره به این پرسش نیز می‌پردازد که رفتارهای فردی چه نسبتی با وضعیت اجتماعی دارند؟ به این‌ترتیب اگر بخواهیم وضعیت اجتماعی را مطالعه کنیم می‌توانیم سراغ وضعیت‌های فردی رفته و از طرف دیگر اگر بخواهیم وضعیت فردی را تبیین کنیم، می‌توانیم سراغ جامعه برویم.
این رویکرد از طرف «سی رایت میلز» به عنوان «بینش جامعه‌شناختی» خوانده می‌شود؛ میلز معتقد است که بین «گرفتاری‌های شخصی» و «مسایل عمومی» ارتباط وجود دارد. به‌طور سنتی معمولا گرفتاری‌های شخصی بر اساس دیدگاه‌های روان‌شناختی تبیین و به خود فرد و به وضعیت روحی او نسبت داده می‌شود. بر اساس این دیدگاه اگر افراد، گرفتار اضطراب و رفتارهای نامتعارف هستند و دچار اختلال روانی و پاشیدگی روحی شده‌اند، باید آنان را درمان کرد. منتها با نگاه دورکیم و بینش جامعه‌شناختی میلز که در مقابل رویکرد روان‌شناختی صورت‌بندی و ارایه شدند، اگر افراد احساس اضطراب، ناراحتی و یاس و دلسردی می‌کنند، باید عوامل آن را در فضای اجتماعی و مناسبات آدم‌ها با همدیگر جست‌وجو کرد و لابد اتفاقی در ساختار اجتماعی افتاده که افراد دچار یأس، اضطراب و دلسردی هستند. 
جامعه به عنوان کانونی از معنا و به عنوان پدیده‌ای مبتنی بر رابطه یا روابط انسانی است و در واقع بدون وجود این دو، چیزی به نام جامعه وجود ندارد. بدون اینکه انسان‌ها با هم ارتباط داشته باشند و بدون اینکه معنا ساخته شود جامعه شکل نمی‌گیرد؛ یعنی اگر کانونی برای ساخت معنا و تکوین رابطه وجود نداشته باشد، جامعه وجود ندارد؛ لذا دو کارکرد اساسی جامعه که آسیب پیدا می‌کند، توانایی آن برای ایجاد رابطه و ایجاد معنا می‌باشد.هر زمان که این دو دچار مشکل شوند، یعنی جامعه نتواند بین افراد ارتباط برقرار کرده و افراد را به همدیگر پیوند دهد، افراد دچار آسیب شده یا موقعی که جامعه نتواند زندگی انسان‌ها را معنادار کند و فرهنگ که کانون معنا‌سازی است دچار اختلال شود، در چنین صورتی ما با انواع متفاوت آسیب‌ها مواجه خواهیم بود. بنابراین سرمنشا آسیب‌های اجتماعی در ترک‌خوردن رابطه یا شکست روابط‌اجتماعی و عدم‌توانایی جامعه در منسجم‌کردن خود است، یعنی همان انسجام اجتماعی که انسان‌ها را به هم نزدیک کرده و پیوند می‌دهد. جامعه به عنوان یک ارگانیسم و بدن، احتمال دارد که دچار آسیب شود – همان‌طور که بدن انسان دچار آسیب و بیماری می‌شود - این بیماری هنگامی شکل می‌گیرد که جامعه «چسب اجتماعی» خود را از دست دهد.
در شرایط بیماری جامعه، انسان‌ها دچار انزوا و بیگانگی می‌شوند و احتمال دارد که به طرف رفتارهای مجرمانه سوق داده شوند و برای مثال دست به خشونت هم بزنند. این خشونت هم می‌تواند معطوف به خود فرد باشد که خودکشی است و هم می‌تواند به صورت قتل معطوف به دیگران شود. افرادی که پیوند خود را با جامعه از دست داده باشند، به سوی انواع آسیب‌ها از افسردگی و بی‌انگیزگی تا اعتیاد و خودکشی و... کشیده می‌شوند. ارتباط آنها از دست رفته یا تضعیف شده و دچار نوعی حس وانهادگی، تنهاشدگی و تنها بودن می‌شوند، زندگی برای آنها بی‌معنا می‌شود و به این دلیل ترجیح می‌دهند این وجود بی‌معنا را به طریقی محو کنند و چون پیوندی با جامعه ندارند، به تدریج آدم‌های دیگر در نظرشان بی‌ارزش می‌شوند و حتی ممکن است از طریق رفتارهای خشونت‌آمیز با دیگران برخورد کنند و آنها را از بین ببرند. انسجام اجتماعی در شرایط دو قطبی‌شدن جامعه به‌شدت کاهش می‌یابد و در این شرایط جامعه قادر به ایجاد رابطه انسانی بین افراد نیست. در این شرایط افراد یا با دیگران رابطه خصمانه برقرار می‌کنند یا از روابط اجتماعی کنار می‌کشند.
اما در مورد وضعیت و دلایل آسیب‌های اجتماعی ایران به طور مشخص چه می‌توان گفت؟ در واقع جامعه در سال‌های اخیر از دو حیث (ترک رابطه و معنا) دچار مشکل شده است و این وضعیت به نوبه خود اختلال در فرآیندهای جامعه‌پذیری و فرهنگ‌پذیری را موجب شده است. هرجا که در جامعه روابط ترک بخورد و انسجام اجتماعی دچار فروپاشی شود، جامعه‌پذیری دچار مشکل می‌شود. اینجا افراد، نسل جوان و کودکان نمی‌توانند جامعه‌پذیر شوند یعنی نمی‌توانند اهداف، ارزش‌ها و ابزارهای مشروع جامعه را درونی کنند بنابراین دچار مشکلات ارتباطی با دیگران می‌شوند و حتی ممکن است شخصیت‌شان اختلال پیدا کند و دچار فروپاشی درونی هم بشوند. افرادی که از سطح مناسب جامعه‌پذیری برخوردارند، از اضطراب کمتر و روحیه بهتر و امید بیشتر به زندگی برخوردارند. بخشی از آسیب‌های اجتماعی در ایران ناشی از اختلال در فرآیندهای جامعه‌پذیری است و بخشی دیگر با کاهش ظرفیت بازتولید نمادین جامعه و زوال معنا ارتباط دارد.
فرهنگ عبارت است از بازتولید نمادین جامعه. جامعه توسط فرهنگ خود را در سطح معنا بازتولید می‌کند و وقتی بازتولید نمادین جامعه هم دچار مشکل باشد به این معناست که جامعه نمی‌تواند برای افراد، تولید معنا کند. هنگامی‌که در جامعه مجموعه افراد ناراضی از زندگی زیاد باشند، نشان‌دهنده این است که فرآیند بازسازی نمادین جامعه دچار مشکل شده است. ارزیابی من از وضعیت آسیب‌های اجتماعی ایران این است که آسیب‌ها در وضعیت هشدار‌دهنده می‌باشند و در عین‌حال نشان‌دهنده این است که فرآیندهای فرهنگ‌پذیری و جامعه‌پذیری در جامعه ایران تا حدودی دچار مشکل شده و در رابطه و معنا، ترک ایجاد شده است و این وضعیت می‌تواند به پیدایش آسیب‌های چندلایه منجر شود.

منبع: شرق

ارسال نظر