در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۵۴۷۲۴
تاریخ انتشار: ۱۱ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۰
تاریخ چیست؟ / 5
هگل در فلسفه خود نسبت به پيشينيان و جانشينان گرايش بيشتري به تاريخ دارد. او بين تاريخ عيني و رشد ذهني آگاهي فردي(روح) به عنوان يک امر شخصي، رابطه اي مي بيند. اين مسئله ايده اصلي کتاب پديدار شناسي روح است.
گروه راهبرد - خبرگزاری دانا: تاریخ چیست؟ و چگونه اکنون بشر را می‌سازد؟ چرا باید تاریخ خواند؟ تاریخ گذشتگان به سفره امروز ما چه ربطی دارد؟ مقاله دانيل ليتل استاد فلسفه دانشگاه ميشيگان و نويسنده مدخل فلسفه تاريخ در دايرة المعارف استنفورد، می تواند راهنمایی خوب برای آغاز پاسخ‌یابی به این پرسش‌ها شود. اخیرا مجله فلسفی اطلاعات حکمت و معرفت، مقاله ای وزین از این استاد فلسفه تاریخ ترجمه کرده که در این خبرگزاری متن کامل مقاله البته در چند شماره، منتشر می شود. لیتل سعي کرده تمامي مسائل و شاخه هاي مطرح در فلسفه تاریخ را خلاصه وار معرفي کند. اینک بخش پنجم:


فلسفه تاريخ هگل
شايد بتوان فلسفه تاريخ هگل را بزرگترين تئوري فلسفي در مورد تاريخ دانست. اين فلسفه به دنبال کشف معنا و مسيري در تاريخ است.  هگل تاريخ را روندي معقول مي داند که به سمت شرايطي خاص يعني تحقق آزادي انسان حرکت مي کند. «مسئله اين است؛ هدف نهايي بشر، آن هنگام است که روح خود را در جهان محقق مي کند.»  هگل در فلسفه خود نسبت به پيشينيان و جانشينان گرايش بيشتري به تاريخ دارد. او بين تاريخ عيني و رشد ذهني آگاهي فردي(روح) به عنوان يک امر شخصي، رابطه اي مي بيند. اين مسئله ايده اصلي کتاب پديدار شناسي روح است.  او وظيفه اصلي فلسفه را شناخت جايگاه خود در گستره تاريخ مي داند. «تاريخ روندي است که با آن روح خود و مفهوم خود را کشف مي کند.»   هگل تاريخ جهان را در روايتي از مراحل تحقق آزادي انسان ساختاربندي مي کند. اين مراحل با آزادي عمومي دولت شهر يونان شروع شده سپس به شهروندي جمهوري رومي، آزادي فردي اصلاحات پروتستاني و آزادي مدني دولت مدرن مي انجامد. او در فهم خود از تاريخ جهان، تمدنهاي چين و هند را مورد توجه قرار داده است، هرچند به نظر او اين تمدنها ايستا و در نتيجه ماقبل تاريخي هستند.  او لحظه هاي خاصي از تاريخ را وقايع «تاريخ جهاني» قلمداد مي کند. اين وقايع در راه تحقق غايت تاريخ يعني آزادي انسان قرار گرفته اند. مثلا فتح بخش وسيعي از اروپا توسط ناپلئون در نظر او واقعه اي تاريخي- جهاني است که با فراهم ساختن لوازم دولت ديواني معقول پيشرفت تاريخ را ممکن مي سازد. هگل حضور عقل را در تاريخ حس مي کند اما اين عقل در تاريخ نهفته است و زماني درک مي شود که کار تکامل جهان به پايان رسيده باشد. «وقتي فلسفه رنگ خاکستري خود را بر جهان مي پاشد آنگاه است که مانند زندگي رو به تکامل مي رود .... جغد مينروا بالهاي خود را با فرا رسيدن تاريکي خواهد گشود.»
دانستن اين نکته مهم است که فلسفه تاريخ هگل تقليدي از تعقل فلسفي و نظري فيلسوفان تحليلي نيست و رويکرد فلسفي او بر پايه استدلال کاملا پيشيني و بنيادي قرار نگرفته، بلکه به نظر او يک رابطه ذاتي بين عقل فلسفي و داده تاريخي وجود دارد. توصيه او اين است که فيلسوف بايد امر عقلاني را درون امر واقع کشف کند نه اينکه آنرا بر امر واقع تحميل کند.«فلسفه بايد آنچه هست را درک کند، زيرا آنچه هست، معقول است.»  رويکرد او نه صرفا فلسفي است و نه صرفا تجربي، بلکه همت او معطوف به کشف يک محور عقلاني نهفته در آگاهي کاملا تاريخي از زمانه است. اين محور بايد بتواند به نحو فلسفي بيان شود.


ارسال نظر