در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۵۷۵۰۹
تاریخ انتشار: ۰۲ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۶
تردید نکنید که این فکر که همه دانش در چنته ماست، آسیب زیادی به ما زده است. حالا برای جبران آن، پیش از هرچیز باید باید داستان علم را در کشورمان بدانیم، نقاط ضعف و قوتش را تشخیص دهیم و بفهمیم در کجای کاریم. بفهمیم که این طور نبوده و نیست که همه دانایی های بشر در اختیار ما باشد. اگر این را ندانیم نمی‌توانیم پیشرفت جدی داشته باشیم.

رسول جعفریان در یادداشتی به توهم استغنایی که گریبانگیر جامعه ایرانی است، تاخته است و با ارایه مستنداتی نشان می دهد که این توهم و اعتماد به نفس ناروا آسیب زیادی به جامعه ما زده است. این یادداشت در گروه راهبرد خبرگزاری دانا و به نقل از خبرآنلاین منتشر می شود:

تاریخ علم برای ما بسیار اهمیت دارد، البته، اگر ارزش آن را بدانیم و به جد به آن بپردازیم. برای این کار باید میراث گذشته را زیر و رو کنیم. بدون تعصب. با نگاهی عالمانه و منتقدانه. گیرهای اصلی ما در پیشرفت علم در کجا بوده است؟ چه موانعی بر سر راه ما بوده؟ مسیرهای اشتباه کجا بوده است؟ آدرس های غلط که ما را به بیراهه برده چه بوده، و بسیاری از مسایل دیگر....

اعتماد به نفس ناشایستی که ما ایرانیان در هنر و علم داریم و نامش را «هنر نزد ایرانیان است و بس» گذاشته‌ایم، داستانش طولانی است. تردید نکنید که این فکر که همه دانش در چنته ماست، آسیب زیادی به ما زده است. حالا برای جبران آن، پیش از هرچیز باید باید داستان علم را در کشورمان بدانیم، نقاط ضعف و قوتش را تشخیص دهیم و بفهمیم در کجای کاریم. بفهمیم که این طور نبوده و نیست که همه دانایی های بشر در اختیار ما باشد. اگر این را ندانیم نمی‌توانیم پیشرفت جدی داشته باشیم.
در واقع هم برای گذشته و هم تا حال، باید یک جدولی از پیشرفت ها و پسرفت ها به صورت دقیق داشته باشیم. به خصوص دانستن نقاظ ضعف مهم‌تر از نقاط قوت است.
دانستن برخی از تجربه ها در زمینه علوم معین نیز نهایت اهمیت را دارد. این که ما چطور در دو رشته علمی مهم از دنیای علمی قدیم که بخش عمده آن جهل بود، به دنیای جدید علم وارد شدیم، اهمیت زیادی دارد:‌یکی کنار گذاشتن پزشکی سنتی و دیگری رها کردن نجوم سنتی. داستان این تحول یکی از مهم ترین سرچشمه‌هایی است که ما باید آن را فرا بگیریم.
این روزها کتاب «نبض حیات: در گذر طب سنتی و طب نوین ایران» اثر مرحوم دکتر ابوتراب نفیسی را می خواندم که سال 1380 منتشر شده است. مرحوم نفیسی از اطبای بنام اصفهان بود که در ضمن طبابت، به مباحث اسلامی هم علاقه مند بود و آثار مفیدی در این باره پیش از انقلاب نوشت. وی در این کتاب، تجربه های مهمی از این تحول را ارایه کرده است. در واقع هم نگاه تاریخی به گذشته دارد و هم تاریخ شفاهی مربوط به به آنچه بر خودش و اطرافش گذشته را در این کتاب آورده است. مقدمه آن کتاب هم در این زمینه جالب است.
مقصودم این است که ما باید داستان این تحول را بشناسیم. تا وقتی تحول در علم را اصل قرار ندهیم، راه به جایی نخواهیم برد. اساس تحول و تغییر در مسیر پیشرفت است و یک لحظه نباید سکون را جایگزین تحول کرد.
این را هم باید یادآور شوم که از یک نگاه همیشه سه جریان در علم و به نام علم وجود داشته است.

اول علمی که تقریبا در مسیر درست بوده (با وجود خرابی پیش فرضها مانند تحکم اخلاط اربعه بر طبابت در گذشته یا تسلط دیدگاه های بطلمیوسی بر نجوم ) اما دست کم اطبای بنامی بوده اند که تشخیص می داده که دانسته های آنان بسیار بسیار اندک است و همین نقطه قوت بوده است. همیشه در میان قدمای ما علمایی بوده اند که فرق جهل را با جهل مرکب می دانستند و این یک امتیاز بوده است. وقتی می نوشتند متوجه بودند که چه قدر مطلب را نمی دانند.

جریان دوم در علم، علم عوامی است که غالب مردم با آن سروکار داشتند. طب سنتی در دست طبیبان محلی که غالبا آدم های جاهلی بودند، تبدیل به مشتی توصیه های بی اصل و اساس بود. بیشتر اینان تقریبا هیچ کاری برای مریض نمی کردند و فقط با گذراندن وقت، راه او را به بهشت یا جهنم یا بازگشت به حیات این دنیا، نظاره می کردند. در واقع او مسیر خود را می رفت. اینها هم البته برخی از تجربه های عامیانه و مثبت داشتند. مقصودم همان اصول طبی است که حتی بسیاری از مادران نیز می‌دانند و لازم نیست که طبیب سنتی هم برای آنان بگوید. بالاخره از گرمای بدن طفل درک می کردند که او تب دارد و باید پایش را در آب بگذارند. برای خوردن مسهلات هم جهت رفع و رجوع مشکلات معدوی همین قاعده حاکم بود.

جریان سومی هم به نام علم بود که در واقع نوعی فال گیری بود، فالهایی که برای تمامی مشکلات بشر راه حل داشت. ممکن است آن مطالب امروزه به عنوان تفریح مطرح بشود، اما روزگاری اینها اصل و بر بخش مهمی از جامعه مسلط بود. الان هم اگر بشر عقب مانده بشود که ممکن است باز در این جنگ ها و مصیبت ها این اتفاقات بیفتد، باز به همانها پناه خواهد برد. در این تردیدی نیست.
بحث بر سر این است که این فالگیری که اساس آن بی پایه بود خود را منتسب به برخی از مسایل علوم غریبه می کرد و با استناد به اعداد و ارقام و حروف، تحکم شگفتی بر ذهنیت علمی جامعه، یعنی آنچه دانایی تلقی می شد که در واقع مشتی مزخرفات بود، حکومت داشت. آن وقت برای این که جا بیفتد، منتسب به شیخ بهایی و میرداماد و گاهی بالاتر به دروغ، به کتبی منسوب به ائمه (ع) که پایه و اساسی هم نداشت، می کردند.
این افراد که غالبا هم بیسواد بودند، در ادعا چنان دست بالا را می گرفتند که دیگران فکر می کردند اینان با عوالم بالا همراهند و این اعداد و ارقام مبهمی که به کار می برند حتما معنا و مفهومی دارد که دیگران از فهم آنها عاجز هستند.
حکومت ذهن فالگیرانه که گاه با اصطلاحات دینی و مذهبی هم ترکیب می شد، یکی از مهم ترین عوامل تخریب بنیادهای علم خواهی و حقیقت طلبی در جامعه اسلامی بوده است. این که کسی در مسیر طلب علم باشد اما دیگران به او آدرس غلط بدهند، عوض آن که به سرچشمه های علم برسد، به کوهی از جهل خواهد رسید و فقط برای آن که امورات خود را بگذراند، با همان جهل زندگی خواهد کرد و باز خود در مسیر غلط پیش رفته و بقیه را نیز گمراه خواهد نمود بعد هم به سنت های ریشه دار تبدیل خواهد شد که تغییر آن کار حضرت فیل است.
اصلا کسی تصور نکند حکومت جریان فالگیری و واگذار کردن علم به فال و عناوین دیگر هم خانواده آن، ضعیف بوده است. برای این کار می توان نسخه های خطی فراوان آنها را در کتابخانه ها مشاهده کرد. به علاوه که در همین محدود منابعی هم که تاریخ اجتماعی ما را ضبط کرده، بسیاری از این تجربه ها را می توان کشف و مشاهده کرد. گرچه همیشه باید دانست که بیش از نود و نه درصد این قبیل اطلاعات اجتماعی، به دلیل این که نگاه تاریخی به آنها وجود نداشته، ثبت و ضبط نشده است.
این روزها نسخه ای را ملاحظه کردم که ترجیح دادم این مقدمه را برای آن بنویسم و چند صفحه از آن را به نمایش بگذارم تا بدانیم در کجای تاریخ علم بوده‌ایم و چطور در جهل غوطه ور.
این نسخه، کتابی با عنوان فالنامه منسوب به شیخ بهایی است که شامل یک مقدمه کوتاه است که ضمن آن به شما توصیه خواهد کرد که محاسبات موجود در این نسخه، «همه از روی کلام الله است و هر که شک آورد کافر گردد». نسخه ظاهرا مربوط به سال 1132 است، چنان که در تاریخی که روی صفحه اول آمده، اگر دستکاری نشده باشد، چنین می‌نماید.
کافی است دقت کنید که در این صفحه دست کم دو غلط املایی شگفت وجود دارد: حساب، حصاب شده، و حواس، هواس نوشته شده است. آن وقت قرار است این آدم، تمام مشکلات عالم را با همین محاسبات حل و فصل کند. حالا برای نمونه چند صفحه از این فالنامه را خدمت شما تقدیم می کنم.


ارسال نظر