در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۵۹۸۲۷
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۳۹۲ - ۱۰:۴۸
رابطه با آمریکا؛ امکان یا امتناع؟
بادهای سیاست هم در صحنه‌ بین الملل گاه به زیان ایران وزید و جنگ سرد بین ایران و غرب را بدتر کرد. یکی از این حوادث، قدرت گرفتن لابی صهیونیسم در سیاست آمریکا بود.

به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا علی حیدری طی یادداشتی در اقتصاد آنلاین به بررسی وضعیت روابط دیپلماتیک ایران و ایالات متحده پرداخته است:

تماس تلفنی بین رییس جمهور ایران و رییس جمهور آمریکا، در نوع خود ارتباطی مهم و اساسی در روابط دو کشور بود که می‌تواند پس از 35 سال خصومت و قهر و کارشکنی، از نشانه‌های اتمام قهر بین دولت‌های ایران و آمریکا باشد که فصل جدیدی را در روابط دو کشور بگشاید. به نظر می‌رسد هر دو کشور قصد دارند یکدیگر را به عنوان کشورهایی مستقل و با نظامی قانونی به رسمت بشناسند و ضمن آنکه می‌توانند موضع انتقادی نسبت به سیاست‌ها و ایدئولوژی‌ها و استراتژی‌های یکدیگر داسته باشند و ضمن دنبال کردن استراتژی‌های امنیتی و خارجی مستقل بر اساس منافع ملی هر یک، قصد دارند مشکلات و معضلاتشان را با گفت وگو و چانه‌زنی حل و فصل کنند تا از اصطکاک‌ها و درگیری‌ها و بی‌اعتمادی‌های غیرضروری جلوگیری کنند.

پس از دو دهه جنگ سرد و خصومت فزاینده بین دو کشور با تغییرات و حوادثی که همراه با انتخابات ایران شروع شد، فرصتی تاریخی پیش آمده تا ارتباط دو جانبه و سطح بالا بین دو کشور، راه را بر نفوذ گروه‌های فشار، کارشکن، خارجی، و ایدئولوژیک در دو سوی مرزها ببندد و مهار سیاست خارجه را به دست مسوولین دو کشور بازگرداند.

این تماس به معنای اتمام انتقادها و اختلاف‌ها و کشمکش‌ها و یا به معنای کوتاه آمدن یکی در برابر دیگری نخواهد بود اما به قهر 35 ساله پایان خواهد داد چرا که هر دو کشور دریافته اند که منافع ملی‌شان در گفت وگوی مستقیم بهتر دنبال می‌شود تا اینکه اجازه دهند گروه‌های غیر مسوول و خارجی عنان کنترل را به دست گیرند و صلح و امنیت منطقه و منافع ملی دو کشور را بازیچه‌ی اغراض خود گردانند.

اما سوالی که پیش می آید این است که این تماس، ابتکار عمل چه کسی بود، چه کسانی را ناامید کرد، و چه کسی را باید بازیگردان این حادثه تاریخی دانست؟ به عبارتی چه کسی پاس گل داد، چه کسی گل زد، چه کسی گل خورد؟

اهمیت عوامل بیرونی

برای نگارنده که در هر دو کشور مدتی را زندگی کرده است، نکته‌ی تامل برانگیز این است که مردم و مطبوعات و مسوولان هر دو کشور همه‌ی اتفاقات را به رفتار دیپلماسی کشور خود مرتبط می‌کنند و نقش دیگر بازیگران و نیز حوادث و اتفاقات بیرونی و از همه مهمتر برداشت افکار عمومی دو کشور را ناچیز می‌شمارند. به عنوان نمونه مردم و مطبوعات ایران، این حادثه را به رییس جمهور خود و نظر مثبت او به گفتگوی دو کشور ارتباط می‌دهند و آن را تنها عامل می‌شمارند، و یا عده‌ای دیگر این موضوع را تنها به مجوز مذاکره با آمریکا توسط مقام معظم رهبری مرتبط می‌کنند، در حالی که موضوع فراتر از خواست یک رییس جمهور است.

عموما فراموش می‌شود که چنین اراده‌ای برای مذاکره در دو سال آخر ریاست جمهوری احمدی نژاد هم وجود داشت—چناچه وی چندین بار این ارتباط و مذاکره را در سفرهای خارجی و مصاحبه‌های خود مطرح کرده بود—و نیز وزیر خارجه‌اش—آقای دکتر صالحی—نیز فردی میانه‌رو بود که در دولت کنونی هم با استقبال روبرو شد. و نیز فراموش می‌کنند که چنین مجوزی برای مذاکره حتا در سطح سخنرانی عمومی نیز بیش از یکسال پیش مطرح شده بود.

پس چه چیزی باعث شد که ورق برگردد؟ پیش از آنکه به این سوال جواب دهیم به بررسی یک مورد فراموش شده‌ی تاریخی می‌پردازیم که سرآغاز دور جدید خصومت و تحریم و قطع رابطه‌ی تجاری و سیاسی دو کشور بود. این مرور تاریخی کمک می‌کند تا یادآور شویم که مسوولان ایرانی تنها بازیگران این صحنه نیستند و بتوانیم دیگر بازیگران و حوادث تاریخی و نیز تاثیر برداشت افکار عمومی در صحنه آرایی روابط دو کشور را بهتر بشناسیم.

همان‌گونه که اشاره رفت، احمدی نژاد هم در دو سال آخر ریاست جمهوری بسیار به دنبال مذاکره و تماس و حتا رابطه با آمریکا بود—حتا مجوز مقام رهبری برای تماس با آمریکا هم در زمان دولت احمدی نژاد صورت گرفته بود—اما تلاش‌هایش به نتیجه نرسید و بلکه تحریم‌ها روز به روز بیشتر شد چرا که فراموش کرده بود که تنها تصمیم‌گیرنده در صحنه‌ی سیاست خارجه او نیست. بلکه طرف‌های دیگری هم در بازی شرکت دارند که هیچ علاقه ای ندارند که شروع کننده‌ی روابط با کسی باشند که در صحنه بین الملل به عنوان تهدید کننده‌ی کشوری دیگر به نابودی—درست یا غلط بماند اما نتیجه‌ی ادبیات خارجی وی بود—شناخته می‌شود و کسی است که انکار کننده هولوکاست و فجایع نازی‌ها لقب گرفته است. فراموش کرده بود که آنقدر چهره‌ی خود و تا حدی کشور ایران را تخریب کرده است که به نفع تمام تصمیم‌گیران آمریکایی و اروپایی بود که خود را در انظار عمومی مردمانشان مخالف و دشمن احمدی نژاد و سیاستهایش و مهار کننده‌ی او به تصویر بکشند تا اینکه تماسی حضوری یا تلفنی و یا همکاریی سیاسی یا تجاری با وی داشته باشند.

در واقع ما فراموش می‌کنیم که تنها بازیگر این صحنه نیستیم. بازیگران بسیار مهم و بزرگی نیز وجود دارند که منافع و مضاری دارند که بر اساس آن عمل می‌کنند. و چیزی که باز از یاد می‌بریم این است که حوادث تاریخی می‌تواند فرصت‌های نادری را در اختیارمان قرار دهد که باید از آن به نحو احسن استفاده کنیم چرا که همیشه، همه‌ی قطعات کنار هم جور نیستند که تصمیمات و اقدامات ما نتیجه‌بخش شوند.

شاید در ابتدای انتخاب احمدی نژاد که مردم آمریکا خسته از جنگ عراق بودند و آمریکا در صحنه‌ی خارجی در وضع ضعیفی بود و اروپایی‌ها هم به ایران نظری مثبت داشتند و انتخاب یک رییس جمهوری مردمی می‌توانست چنین فرصتی برای وی به حساب بیاید تا بتواند گشایشی در کار سیاست خارجی بدهد، اما بعد از رفتارهای جنجالی، به چالش کشیدن صحنه‌ی بین الملل، و گره افتادن در مشروعیت داخلیش دیگر چنین قطعاتی به هم جور نبود و صدای احمدی نژاد در خلاء پیچید و تنها صدای یاس و کم ارزش شدن تلقی شد.

وزش بادهای ناموافق

باز هم تاکید این است که نباید تمام حوادث را به گردن سیاست خارجی ایران در زمان احمدی نژاد انداخت. شاید بتوان گفت در صحنه‌ بین الملل هم بادهای سیاست گاه به زیان ایران وزید و جنگ سرد بین ایران و غرب را بدتر کرد. یکی از این حوادث، قدرت گرفتن لابی صهیونیسم در سیاست آمریکا بود. با تزریق منابع بیشتر پولی و فکری، "آیپک" منسجم‌تر و جدی‌تر توانست کار کند و قدرت مانور بیشتری به دست آورد. از دیگر حوادث بد، سیاست شل و سفت کردن در موضوع هسته‌ای در اواخر ریاست جمهوری خاتمی بود که باز هم یک سر تقصیر به گردن اروپاییان بود. می‌توان گفت که آنان، ایرانیان را در مذاکرات هسته ای فریب دادند و خلف وعده کردند که بحث مفصلی می‌خواهد. ایران نیز هنوز به یک سیاست واحد در رابطه با موضوع هسته ای نرسیده بود که مشکلات را افزون‌تر کرد.

زمان کوتاهی از مطرح شدن موضوع هسته ای و قرار گرفتن در محور شرارت می‌گذشت که بادهای ناموافقی سهمگینی بودند و چندان در اختیار ایران نبود. این اتفاقات بیرونی، توانسته بود هم سیاست خارجی خاتمی و هم احمدی نژاد را غافل‌گیر و ناتوان کند. هم‌چنین بای اذعان کرد همانطور که البرادعی در کتابش متذکر شده، رفتار سازمان انرژی اتمی در دوره ریاست جدید آن درباره‌ی موضوع ایران کاملا به دور از چارچوب حقوقی بود و همراه با زیاده‌خواهی، بدبینی، و سیاسی‌کاری شده بود که منجر شد رویه‌ای متفاوت با دیگر کشورها در قبال ایران در پیش گرفته شود. البرادعی همکاری‌های ایران را با عدم همکاری کره شمالی مقایسه کرده و رفتارهای کاملا بدبینانه و سیاسی آژانس در قبال ایران را تقبیح کرده است و تلویحا تصمیمات آژانس به خصوص در دوره ریاست جدید را متاثر از نفوذ سیاست‌مداران آمریکا و انگلیس و اروپاییان دانسته بود.

اما رییس جمهور سابق—احمدی نژاد—هم با سوار شدن بر امواج مردم‌گرایانه ضد امپریالیستی در داخل و خارج، قواعد بازی سیاست‌مداران را فراموش کرد و بدترین سیاست یعنی تقابل و جدال و قهر و تمسخر را پیشه کرد که منجر به آنچه شد که نباید می‌شد. سپس نیز با مواجه شدن با تحریم‌های بانکی و نفتی نشان داد که غافل‌گیر شده است و توقع چنین پیامدی را به هیچ وجه نداشته و مانند لشکر شبی‌خون زده شده، کشور دچار سیاست‌های ناعاقلانه در بعد بانکی و ارزی و اقتصادی شد. در حالی که وزیر امور خارجه وقت—دکتر صالحی—درباره‌ی احتمال چین وقایع و پیامدهای آن هشدار داده بود. نتیجه این بود که اثر تحریم‌ها بیش از آنچه باید می‌شد بر اقتصاد تحمیل شد، و فشاری مضاعفی بر مردم وارد آمد و تولید کشور انقباظی شاید 15 درصدی پیدا کرد. در حالی که اگر کشور آماده بود و سیاست‌های مناسب پیشه کرده بود چنین انقباضی اتفاق نمی‌افتاد چرا که حتا در جنگ هم چنین پس رویی کمتر اتفاق می‌افتد.

ارسال نظر