در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۶۸۵۰۷
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۱:۰۴
دلایل سقوط شاه3/ نقش عوامل سیاسی
استاد علوم سیاسی دانشگاه الزهرا با اشاره به عوامل سیاسی سقوط شاه گفت: عامل که تیر خلاص را به شاه زد شکافی بود که در توسعه کشور ایجاد کرد شاه از یک به توسعه اقتصادی بها می داد و از طرف دیگر کانال های توسعه سیاسی را بسته بود و این تضاد توسعه ای به نوعی باعث شد که کشور به سمت انقلاب حرکت کند.

گروه راهبرد خبرگزاری دانا- محمدرضا پهلوی، تا سال ۱۳۵۳ از نظام دو حزبی حمایت می‌کرد و همواره به مخالفان سلطنت اطمینان می‌داد که به هیچ وجه قصد ایجاد نظام تک‌حزبی ندارد. وی در یکی از سخنرانی های خود گفته بود: «اگر من دیکتاتور بودم تا پادشاه مشروطه، سعی می‌کردم مانند هیتلر یا آنچه امروز در کشورهای سوسیالیستی (کمونیستی) می‌بینید، رهبری یک حزب واحد و مسلط را به دست بگیرم»

تغییر در عقیده شاه

اما به ناگاه در 11 اسفند سال 1353، همان شاهی که می گفت، دیکتاتور نیستم، تغییر عقیده داد و حزب «رستاخیز ملت ایران» را شکل داد که همه حزب‌ها و سندیکاهای مجاز ایران مانند حزب ایران نوین، حزب مردم، حزب پان ایرانیست و حزب ایرانیان در آن ادغام شدند. اندکی بعد پیوستن و عضویت در این حزب اجباری اعلام شد و شاه در سخنان خود گفت: «هر کسی باید جزو این حزب بشود و تکلیف خود را روشن بکند. اگر نشد از ایران بیرون رود. اگر نخواستند بیرون بروند؛ جایشان در زندان است.»

یادی از دبیر تاریخم

یاد حرف دبیر تاریخ مان در دوران دبیرستان می افتم که از انقلابیون 57 بود، وی می گفت: زجری که تحمل کردیم، فراتر از عضویت در یک حزب بود ما باید برای زیستن آزاد در کشور خودمان، علامتی اجباری روی خودمان نصب می کردیم و آن علامت کاملا در تضاد با اندیشه و آرمانمان بود.

ایجاد «فضای باز سیاسی» در سال 1355

شاه از اواسط سال‌1355 در برابر انتقادهای فزاینده مخالفان سیاسی در داخل و خارج و جوامع طرفدار حقوق بشر و مطبوعات خارجی، قرار گرفته بود. بنابراین شاه راهی جز تسلیم و کنار آمدن با این وضعیت پیش رو نداشت؛ بنابراین سال 55 فضای باز سیاسی ایجاد کرد.

حقوق بشر و برکناری هویدا

وی سعی کرد با در پیش گرفتن سیاست ها و ایجاد تغییراتی در بدنه سیاسی، خود را همگام با سیاست دولت جیمی کارتر (رییس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا) نشان دهد تا شاید سطح روابط خوب دوره جرالد فورد حفظ شود و ادامه پیدا کند؛ بنابراین در جریان دیدارش با وزیر خارجه آمریکا (سایروس ونس) در کنفرانس سالانه شورای وزیران «سنتو» در فروردین 1356 در شاه، توصیه‏های ونس را مبنی بر تعدیل رژیم دیکتاتوری و رعایت حقوق بشر به جای انبار کردن اسلحه و تجهیزات نظامی پذیرفت. ونس به شاه توصیه کرد که در محکومیت عده‏ای از زندانیان سیاسی تخفیف بدهد و او نیز پذیرفت، کاری که تا آن تاریخ نکرده بود.

دومین گام در همگامی با سیاست دولت کارتر، برکناری امیرعباس هویدا و انتصاب جمشید آموزگار، طرفدار سیاست آمریکایی‏ها در ایران، به جای او بود.

اقدامات دیگر شاه در جهت ایجاد فضای باز سیاسی

در ادامه سیاست «آزادسازی»، در مرداد 1356 دو برنامه اصلاحی دیگر که شامل کنترل قیمت ها و رسیدگی به دارایی مقامات دولتی بود، اعلام شد.

اقدامات دیگر، کاستن از شدت سانسور مطبوعات، تشکیل کمیسیون هایی برای رسیدگی به شکایات مردم و دعوت از سازمان های ناظر بر اجرای حقوق بشر برای بازدید از ایران، از جمله سازمان صلیب ‏سرخ بین‏المللی، سازمان عفو بین‏الملل و کمیسیون حقوق دانان بین‏المللی بود، که در بهبود یافتن فضای سیاسی موثر بوده‏اند؛ اما این بهبودی به نفع حکومت نبود، بلکه به سود مخالفان سیاسی بود. برخی از دولتمردان وقت آمریکا مثل برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر، فشار بر روی شاه را به دلیل اجرای آن برنامه‏ها، اشتباهی سیاسی و اقداماتی دیرهنگام می‏دانستند و عواقب ناگوار آن را یادآور می‏شدند.

کارشناسان چه می گویند؟

***

دلایل سیاسی سقوط شاه چه بود؟ آیا دیکتاتوری قبل از ایجاد «فضای باز سیاسی» باعث سقوط شاه شد؟ همسویی با آمریکا شاه را به ورطه نابودی کشاند؟ رفتار متناقض شاه در امر توسعه چه نقشی در سقوط شاه داشت؟ این سوالات را با دو کارشناس مسایل سیاسی در میان نهاده ایم که تحلیل این دو کارشناس از نظرتان می گذرد:

کنعانی مقدم و دلایل 4 گانه سقوط شاه

حسین کنعانی مقدم، فعال سیاسی اصولگرا و عضو کمیته سیاسی حزب سبز ایران در گفت وگو با خبرگزاری دانا، با اشاره به دلایل سیاسی سقوط شاه، می گوید: به نظر من شاه در چهار ساختار دچار تزلزل و سقوط شد که اولی بحث وابستگی به آمریکا و رژیم صهیونیستی است که بدین ترتیب ایران را به عنوان پایگاه نظامی آمریکا قرار داده بود و منافع کشور، از جمله منافع اقتصادی را در ید قدرت آمریکا وانهاده بود و این وابستگی بیش از هر چیز نوعی اشغال ایران توسط آمریکایی ها قلمداد می شد در این زمینه می توان به تصویب قانون کاپیتالاسیون و شئونات دیگری که آمریکایی ها در آن حضور داشتند، اشاره کرد.

استبداد شاه

کنعانی مقدم، در ادامه با اشاره به مبحث دوم خود درباره استبداد شاه، ادامه می دهد: عامل دوم در سقوط شاه، استبداد وی بود چون شاه می خواست حاکمیتی را در خاندان پهلوی، حفظ کند و با توجه به سابقه و پیشینه خاندان پهلوی در وابستگی به انگلستان و آمریکا، شاه هر گونه رفتار و گفتار مخالف این وابستگی را سرکوب می کرد.

وی می افزاید: شاه حاضر نبود هیچگونه تغییری در نظام حاکم خود نبود و اگر مبارزانی مثل حضرت امام با وی مخالفت می کردند، شاه حق خود می دانست که ایشان را محبوس، زندانی، اعدام و یا تبعید کند و در حالت کلی باید بگویم که نظام شاهنشاهی برای شاه عامل سقوط بود منتها خود شاه متوجه این موضوع نشد.

عدم رعایت عدالت سیاسی شاه

عضو کمیته حزب سیز ایران، در ادامه با اشاره به عامل سوم سقوط شاه، بیان می دارد: مساله و عامل سوم در سقوط شاه، بحث عدالت سیاسی است به هر حال کشور ایران یک کشور ثروتمند نفت خیز بود و به عنوان یک قدرت اقتصادی محسوب می شد اما در کلیه مسایل کشور وقتی نگاه می کردیم، علاوه بر اینکه فقر، فساد، فحشا و معضلات اجتماعی، اقتصادی و انحطاط فرهنگی بیشماری وجود داشت، بی عدالتی که یکی از مبانی آن بی عدالتی اقتصادی- سیاسی است، کاملا از چهره کشور رخت بربسته بود و می توان گفت بی عدالتی یکی از عواملی بود که باعث سقوط شاه شد.

عدم مشارکت مردم در سرنوشت خود

این فعال سیاسی اصولگرا در مورد عامل بعدی سقوط شاه، توضیح می دهد: نکته بعدی این است که شاه حاضر نبود مشارکت مردم را در امورات کشور بپذیرد و انتخابات هایی که انجام می شد، عملا در مقاطع مختلف فرمایشی بودند که از مردم هم ابزاری برای تایید ساختار حاکمیتی شاه محسوب می شدند.

کنعانی مقدم با اشاره به مخالفت شاه با اسلام و روحانیت، ادامه می دهد: یک موضوع دیگر هم وجود دارد و آن مخالفت شاه با اسلام بود که این مخالفت با حوزه های علیمه و روحانیت، ندای اسلام و اسلام راستین را صراحتا در اقدامات شاه به خوبی می توانیم مشاهده کنیم.

ناهماهنگی در توسعه مد نظر شاه

وی در ادامه با اشاره به رفتارهای ناهماهنگ شاه در عرصه سیاسی، توضیح می دهد: نسخه هایی که برای شاه در زمینه توسعه نوشته می شد، توسط آمریکایی ها دیکته می شد و حتی «انقلاب سفید شاه و مردم» هم یک نمونه از این رفورمیسم یا همان اصلاحات بود که ذیل آن مسایل مختلفی مطرح می شد و این به لحاظ اینکه سرکوب خواسته های مردم بود، چیز دیگری در محتوا نداشت و شاه توسعه را در این می دید که هرچه آمریکا در ایران توسعه پیدا کند، این توسعه شکل می گیرد.

کنعانی مقدم می افزاید: مساله ای که مقام معظم رهبری به آن اخیرا اشاره کردند این بود که گاهی برخی ها فکر می کنند توسعه یعنی اینکه ما از استقلال کشورمان دست برداریم و به نظر من شاه با آن توسعه ای که می خواست، استقلال کشور را از دست داد.

فضای باز سیاسی شاه

این فعال سیاسی در ادامه با اشاره به بحث توسعه سیاسی، می گوید: در بحث توسعه سیاسی نگاه شاه به ساختارهای سیاسی، نگاه های دیکتاتوری و استبدادی بود و شاه هیچگاه حاضر نبود کسی در رای و نظر وی دخالت کند به همین خاطر وقتی می خواست ساختارهای دموکراسی غربی را در ایران داشته باشد و به واسطه این به دنیا بگوید ایران یک کشور دموکراتیک است، شاه مجبور شد یک «فضای باز سیاسی» را در کشور مطرح کرد و قبل از آن هم بحث حزب رستاخیز و تک حزبی بودن در ایران را به وجود آورد که نشای از استبداد و دیکتاتوری شاه بود که در واقع شاه می خواست قیافه دموکراسی را می خواست بگیرد.

***

اما داریوش قنبری، استاد علوم سیاسی دانشگاه الزهرا و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی و فعال سیاسی اصلاح طلب همه مهمترین عامل را در بیماری پارانویای (سوظن) رد یابی می کند.

قنبری: شاه بیماری پارانویا داشت

داریوش قنبری، با اشاره به دلایل سیاسی و روانی سقوط شاه، می گوید: شاه در سال های پایانی حکومت خود نظام تک سالاری را ساخته بود و از این طریق همه امورات وابسته به نظرات شاه بود و تا اندازه ای به بیماری پارانویا دچار شده بود که حتی به نزدیکترین افراد خود هم شک می کرد بر اساس اسناد و مدارکی که الان موجود است، می بینیم که شاه در اواخر حکومت حتی به فرح، همسر خود هم سوظن داشت این سو ظن های بیش از حد باعث شد که بخواهد همه امورات را در اختیار خود متمرکز کند و بر اثر این بیماری پارانویایی که گرفت روز به روز عرصه را برای نهادهای مدنی را بیشتر تنگ کرد و دامنه قدرت اقتصادی خود را بیشتر توسعه داد و همه چیز را به شخص خود وابسته کرد.

ایجاد نظام تک حزبی

وی در ادامه می افزاید: ما می بینیم که شاه در دهه 50 حتی احزاب دولت ساخته و وابسته به خودش را هم نتوانست تحمل کند و آنها را در حزب واحد رستاخیز ادغام کرد یعنی حتی احزاب وابسته که استقلال نداشتند، آنها هم از بین رفتند و چیزی با مدیریت واحد شخص خودش شکل بگیرد و عملا نهاد مدنی را هم در اختیار خود گرفت.

نقش نیروهای امنیتی مانند ساواک در سقوط شاه

قنبری در ادامه با اشاره به نقش نیروهای موازی امنیتی در کشور در قبل از انقلاب، بیان می دارد: از طرف دیگر شاه نیروهایی مثل ساواک را توسعه داد که یک نیروی امنیتی را ایجاد کند و روز به روز با دلارهای نفتی، کنترل بیشتری را برای شهروندان اعمال کند.

نماینده سابق مجلس با اشاره به عواملی چون بیماری روانی شاه، نیروهای امنیتی و برهم زدن ساخت نهادهای مدنی توسط شاه، توضیح می دهد: این عوامل باعث شد استبدادی که شاه ایجاد کرد برای مردم غیرقابل تحمل باشد از طرفی شاه هیچ سوپاپ اطمینانی در داخل کشور نمانده بود و جامعه به سمت انفجار کرد می کرد یعنی شاه همه راه های خروج احساسی مردم را با بی درایتی و بیماری پارانویایی که بدان مبتلا بود، بسته بود و انفجار اجتماعی در قالب یک انفجار اجتماعی به وجود آمد.

قنبری با اشاره نقش نشست گوادلوپ در سرنگونی شاه اشاره می کند و می گوید: واقعیت این است که مباحثی مانند نشست گوادلوپ و مسایل حقوق بشری و حکومت های پدرسالاری و سلطنتی به نظر من عامل خاصی نیستند و اساسا به صورت کاتالیزورهایی عمل کردند که در جریان حوادث انقلاب شکل گرفته بود البته این مباحث نقش هایی داشتند اما نقش اصلی و محوری را نداشتند و در کل بستری که شورش و انقلاب ایجاد کرد، در نتیجه وضعیتی بود که خود شاه درست کرده بود.

توسعه نامتوازن عامل سقوط شاه

استاد علوم سیاسی دانشگاه الزهرا تصریح می کند: من باید این نکته را بگویم که شاه در کنار سیستم بسته سیاسی ای که ایجاد کرده بود، اعتقاد عجیبی هم به این مساله داشت که نمودهای زندگی مدرن را وارد ایران کند یعنی وی به دنبال مدرن کردن ایران به لحاظ اقتصادی و صنعتی بود و می خواست شهرهای پرزرق و برقی در سطح کشورهای اروپایی داشته باشد یعنی به شدن دنبال این بود که نمادهای تمدنی جدید را وارد ایران کند و مثلا دانشگاه های مدرن بسازد اما از طرف دیگر می خواست سیستم بسته اقتصادی در کشور وجود داشته باشد.

نماینده سابق مجلس با اشاره رفتار متناقض شاه در زمینه های مختلف توسعه، معتقد است: عامل دیگری که تیر خلاص را به شاه زد شکافی بود که در توسعه کشور ایجاد کرد یعنی یک توسعه نامتوازن را به وجودآورد شاه از یک به توسعه اقتصادی بها می داد و از طرف دیگر کانال های توسعه سیاسی را بسته بود و این تضاد توسعه ای به نوعی باعث شد که کشور به سمت انقلاب حرکت کند و اساسا جنبه های مدرنیسمی که شاه آنها را دنبال می کرد، باهم همخوانی نداشتند.

این فعال سیاسی در پایان می گوید: شاه از طرفی فرهنگ مدرن غربی را می خواست، از طرفی نوگرایی اقتصادی را دنبال می کرد اما از طرف دیگر می خواست که سیاست به همان سبک و سیاق سنتی خود پایدار بماند که این نوعی تناقض را برای امر توسعه در ایران به وجود آورده بود.

***

به هر تقدیر، می توان در یک جمع بندی کلی نتیجه گرفت که استبداد رای در نظام های دیکتاتوری، ایجاد فضای خفقان سیاسی و بعدها ایجاد یک فضای باز سیاسی، موجب انفجار اجتماعی شد که در کنار این مسایل تزلزل روانی شخص محمدرضا پهلوی، توسعه متناقض اقتصادی در کنار آن عدم توسعه سیاسی از دیگر عوامل سقوط شاه بود.

ارسال نظر