در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۶۹۰۹۴
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۹:۵۷
محمود فرشیدی/1/
با دکتر محمود فرشیدی به گفت و گو نشستیم. نخستین وزیر دولت محمود احمدی نژاد که دو سال هم بیشتر در این سمت باقی نماند. وزیر پیشین آموزش و پرورش، در زمینه اداره مدارس اسلامی فعالیت هایی دارد و آن طور که خودش می گوید بزرگ ترین آرزوی او تحقق تعلیم و تربیت اسلامی است.

بخش نخست صحبت های خبرنگار گروه آموزش خبرگزاری دانا (دانا خبر)، با وی درباره مساله فرهنگیان و دانشگاه فرهنگیان به دارازا کشید. مشروح این گفت و گو در پی می آید.

اولویت های آقای فانی با وزیر پیشین متفاوت است اما اقداماتی صورت گرفته که در دولت یازدهم در تغییر برنامه ها دنبال می شود. درباره مدیریت نیروی انسانی بفرمایید. اصلا دانشگاه فرهنگیان چه تفاوتی با سیستم های قبلی آموزش، مثل دانشگاه تربیت معلم دارد؟

اهمیت تربیت معلم برای کسانی که دست اندر کار تعلیم و تربیت هستند کاملا روشن است یک جمله در بین فرهنگیان رایج است که از قول شهید رجایی نقل می کنند: «نقطه آغاز تحول در جامعه آموزش و پرورش است.» اگر شما بخواهید نسل های آینده را متناسب با الگوی تحولی خودتان تربیت کنید، لازم است از نقطه اول یعنی تربیت معلم کار را آغاز کنید.

در زمینه تربیت معلم ما یک تجربه گران سنگ سرمایه ارزشمند را در احتیار داریم. اول انقلاب که دانشگاه ها و مراکز اموزش عالی برای انقلاب فرهنگی تعطیل شدند در این فرصت تعطیلی و بحث بازگشایی یک کار اساسی در زمینه تربیت معلم، توسط شهید بهشتی و باهنر انجام شد و می توان گفت که انقلاب فرهنگی در عرصه تربیت معلم اتفاق افتاد. طوری که حضرت امام (ره)، برای بازگشایی دانشگاه ها یک پیام دادند و برای بازگشایی مدارس تربیت معلم یک پیام جداگانه.

این یک الگوی نزدیک به الگوی اسلامی مورد نظر بود. یعنی یک دانشجو ضمن تحصیل و افزایش سواد به مرور به معرفت های دینی اش نیز افزوده می شود. این شامل معرفت سیاسی و اجتماعی آن ها می شد. به طوری که دانشجویی که وارد دانشگاه تربیت معلم می شد متفاوت از دانشجویی بود که فارغ التحصیل می شد.

این اتفاق بسیار خوبی بود که مثلا در دانشگاه امام صادق (ع) هم به روش دیگر و با اهداف دیگری پیگیری شد. فارغ التحصیلان موتور تغییر شدند. اما در دوره ای به دلیل فقدان چهره های مدافع مانند شهید مطهری، شهید رجایی و شهید باهنر، عده ای آمدند در آموزش و پرورش گفتند چه دلیلی دارد ما خودمان برای خودمان نیرو تولید کنیم؟ دانشگاه ها دارند این کار را انجام می دهند. این فکر زمانی از طریق مدیران مطرح شد که آموزش و پرورش مشکل اقتصادی پیدا کرد.

کم کم این تفکر در آموزش و پرورش تبدیل به تفکر قالب شد و بودجه تربیت معلم کاهش پیدا کرد. به طوری که این مراکز رو به انحلال رفتند و نیروهای مورد نیاز آموزش و پرورش از دانشگاه ها جذب شدند.

اما در مقابل، مدافعان تربیت معلم می گفتند که دانشگاه «معلم» تربیت نمی کند بلکه کارشناس تربیت می کند. مثلا یک فارغ التحصیل ریاضی راه آموزش ریاضی به یک بچه اول دبستان را نمی داند. یک استاد دانشگاه هم این کار را بلد نیست. از سوی دیگر معلمی شغلی است که هرکسی نمی تواند آن را بپذیرد. کسی که می خواهد معلم شود باید عشق ویژه ای به تربیت نسل آینده داشته باشد. دوره های فشرده ای هم که برای معلمان گذاشته می شد کفایت نمی کرد.

در صورتی در همه جای دنیا، تقطه تحول، از آموزش و پرورش یک کشور است. در همه کشورهای پیشرفته برای ایجاد نقطه عطف در کشور، شروع کردند در درجه اول معلم ها را در بهترین جا ها حتی از نظر امنیتی آموزش دادند.

دوستی داشتم در کالجی در آلمان درس می خواند می گفت ما مدتی معلم زبان انگلیسی نداشتیم. مسوولان می گفتند هنوز کسی را که هم به زبان انگلیسی مسلط باشد و هم عاشق آلمان باشد پیدا نکرده ایم.

جایگاه تربیت معلم جایگاه رفیعی است. شما به کسی که تخصصی در رایانه نداشته باشد اجازه نمی دهید به کامپیوتر شما دست بزند. چطور ممکن است بتوانیم به کسی که تجربه ای در تربیت کردن بچه ها ندارد اجازه دهیم که نسل آینده مردم ما را تربیت کند؟

البته بی توجهی به این بحث ناشی از این است که همیشه مدیریت کلان آموزش و پرورش در کشور ما به دست کسانی سپرده شده که خودشان معلم نبوده اند. در وزارت علوم محال است کسی را وزیر و مدیر کنند که خودش اهل این وزارتخانه نبوده باشد. بعد آموزش و پرورش که خودش نیرو به همه وزارتخانه ها می فرستد باید از بیرون صاحب مدیر شود. این بود که تربیت معلم در مقطعی کمرنگ شد و ما دچار ضایعات زیادی شدیم.

در زمانی هم که افتخار خدمت گذاری در آموزش و پرورش را داشتم، این بحث را مطرح کردم که باید دوباره به سمت تربیت معلم برویم. این تجربه گرانسنگی بود که به راحتی آن را از دست دادیم. هیچ کجا تجربه های کشور ها را به این سادگی دور نمی ریزند. چرا سیستمی را که جوابگو بوده تعطیل کردیم؟

در نتیجه احیای مراکز تربیت معلم در دستور قرار دادیم و با وزارت آموزش عالی گفتگو کردیم و مجوز گرفتیم که «مجتمع آموزش عالی پیامبر اعظم» را داشته باشیم که سیر طبیعی تکامل مراکز تربیت معلم بود. یعنی مدرسان این مراکز اگر دکترا دارند هیات علمی شوند و اگر هم ندارند به آن ها فرصت داده شود که عضو هیات علمی بشوند.

ببینید مقصود این بود که آموزش و پرورش خودش هیات علمی تعریف کند. چون ممکن است یکی دکترا داشته باشد ولی صلاحیت نداشته باشد که برود سر کلاس و معلم تربیت کند. محتوای آموزشی را که با کامپیوتر هم می توان به دانشجو منتقل کرد.

مجتمع آموزشی پیامبر اعظم (ص) از سوی وزارت علوم مجوز هم گرفت. ما به اندازه کافی نیرو هم داشتیم و امکانات فراهم بود. به همین دلیل مجوز شورای عالی انقلاب فرهنگی را هم گرفتیم. اما به دلیل مشکلاتی که آن دوره پیش آمد روند متوقف شد.

بعد ها و در دوره نامزدی دوم محموداحمدی نژاد در یک حرکت سیاسی آمدند و گفتند می خواهیم دانشگاه فرهنگیان راه بیاندازیم. گفتیم که ما قبلا پیشنهاد این دانشگاه را دادیم، در صورتی که نام دانشگاه فرهنگیان جنبه صنفی پیدا می کند ولی مجتمع پیامبر اعظم، به هدف والا و آرمانی تربیت معلم توجه داشت نه صرفا مسایل صنفی. ولی خوب، آن تجربه ها را کنار گذاشتند و به جای آن دانشگاه فرهنگیان آوردند. من مخالفتی ندارم. به نظر من همین هم غنیمت است و باید مورد حمایت باشد. درباره دانشگاه فرهنگیان به اعتقاد بنده مقداری شتابزده عمل شد زیرا تجربیات تربیت معلم را نادیده گرفتند.

مدام از واژه «هیات علمی» استفاده می کنند. وزارت آموزش و پرورش وزارت علوم نیست. دانشگاه فرهنگیان نیاز به تعریف تازه ای از اعضای هیات علمی خود دارد. باید تعریف کند که چه کسی صلاحیت استاد شدن در این دانشگاه را دارد.

کسی که می خواهد بیاید این جا و درس بخواند هم باید خصوصیات ویژه داشته باشد. می گویند این نگاه آرمانی است ولی کسی که مسوول گزینش است با دو سه سوال می تواند پی ببرد که آیا طرف اصلا اهل شغل معلمی هست یا این که اگر جای دیگر پول بیشتری به او بدهند سریع این شغل و این درسی که خوانده را رها می کند و می رود.

در مصاحبه هایی که این روزها از مسوولان منتشر می شود متاسفانه این بحث نزدیک شدن به شاخصه های وزارت علوم را زیاد می بینم. این به نظر من توهین به آموزش و پرورش است که بخواهد کفیل از جای دیگری داشته باشد. مثلا در عالم هنر کسی نمی گوید فرشچیان چون دکتری ندارد نمی تواند هنرش را آموزش بدهد. در آموزش و پرورش هم باید همین طور باشد.

اصلا من با اسم «دانشگاه» هم مشکل داشتم. برای همین اسم آن مجتمع را «مجتمع عالی» گذاشته بودیم. این بار معنایی زیادی دارد. مثلا اگر در حوزه علمیه، اسم خود را می گذارند «موسسه عالی» و نه دانشگاه، هدف ویژه ای دارند و می خواهند بگویند این فقط یک دانشگاه نیست.

اخلاق، خلاقیت و عشق به معلمی نباید فدای یک مدرک مثلا پی اچ دی شود و عده ای را خانه نشین کنیم و تجربه های آن ها را نادیده بگیریم.این ها نیازمند بررسی است. نباید دانشگاه فرهنگیان فقط یک دانشگاه با تایید وزارت علوم باشد.

خوب مساله جالبی را مطرح کردید. این روزها بحث رتبه بندی معلمان هم برای بهبود وضعیت معیشت مطرح می شود. با این وجود، فکر نمی کنید رتبه بندی بر اساس مدرک دانشگاهی و چند شاخص دیگر هم استفاده از الگوهای آموزش عالی در آموزش و پرورش باشد؟

این واژه ها را ببینید: «استادیار معلم»، «دانش یار معلم». نگفتیم معلم رتبه یک و معلم رتبه دو. انگار معلمی یک نقطه ضعف است که باید آن را پوشاند. مثل سیاه پوستانی که وقتی می خواهند جشن بروند خودشان را با پودر سفید می کنند که شبیه سفید پوست ها شوند چون فکر می کنند سیاه بودن اشکالی دارد.

این که ما یک نظام رتبه بندی داشته باشیم فی نفسه بد نیست. یعنی معلمی که عشق و خلاقیت بیشتری دارد رتبه بهتری داشته باشد. ولی خوب به نظر من مشکلات مالی معلمان و آموزش و پرورش با این راه حل ها مرتفع نمی شود. وقتی بودجه ورودی سیستم آموزش و پرورش جوابگو نیست، در درون این سیستم حالا شما بیایید یکسری شاخصه ها را تعیین بکنید. باز هم وقتی سرشکن می کنید دچار کمبود هستید. بنابراین من معتقدم برای که باید اقتصاد آموزش و پرورش رویکرد فعال و تحول آفرینی را دنبال کند.

می توانید در این زمینه مثال هم بزنید؟ آموزش و پرورش چطور می تواند درآمد داشته باشد وقتی همه فعالیت هایش هزینه بر است؟

باید حرف های جدیدی زد. دولت با همه تلاشی که می کند نمی تواند هزینه های آموزش و پرورش را تامین کند. به عنوان مثال من می گویم بعضی از نهادها وقتی دیدند منابع تخصیص داده شده کافی نیست رفتند سراغ یکسری فعالیتهای اقتصادی. مثلا سراغ تاسیس بانک و نتیجه مثبت گرفتند. برای آموزش و پرورش هم می توان همین کار را کرد. مثلا بانک سرمایه زمانی به آموزش و پرورش داده شد به هیچ دستگاه دیگری مجوز بانک خصوصی داده نشده بود. اگر از این امکان استفاده درستی می شد مثلا از میان جامعه غیر فرهنگیان پذیره نویسی نمی شد و سهامداران بانک سرمایه فقط معلمان بودند و حتی حقوق معلمان را از طریق همین بانک پرداخت می کردند استفاده های زیادی می شد از آن کرد و گردش مالی زیادی را به عهده آن گذاشت.

در زمینه های دیگر هم گاهی با تبصره ها و ظوابطی می شود یک سری فعالیتهایی انجام داد که برای آموزش و پرورش سود داشته باشد.

فرض بفرمایید یکی از مشکلات اصلی ما فرهنگیان بحث مسکن باشد. اگر ما بیاییم در کنار مدارسی که ساخته می شود خانه های سازمانی هم به وجود بیاید که در کنار چند هزار متر زمین مدرسه به تعدادی از معلمان هم مسکن بدهیم برخی مشکلات آن ها حل می شود.

یا دیگر این که برخی از مساجد را می بینیم که این روزها بخشی از فضای خود را تجاری کرده و استفاده می کنند. در جاهایی مثل حاشیه خیابان ولی عصر هم می توان قسمت کوچکی از مدرسه را با کاربری تجاری سود ده کرد.

یا حتی وقتی کسی می خواهد از کشور خارج شود وزارت آموزش و پرورش از او ضمانت بگیرد. مثلا بگوید من 12 سال برای تو هزینه کردم. این دیپلم قیمت دارد و سرمایه ای است که از کشور خارج می شود. این پول می تواند در صورت بازنگشتن فرد به کشور خرج دیگران شود.

حتی معتقدم در بحث هدفمندی یارانه ها وزارت بهداشت جلوتر عمل کرد و منابع بیشتری را نسبت به آموزش و پرورش از آن خود کرد. مثلا این که به خانواده ای که چند فرزند مدرسه ای دارد یارانه اختصاص بدهیم ولی این یارانه به مدرسه برسد. چون ممکن است خانواده یارانه را بگیرد و باز هم بچه اش را مدرسه نفرستد.

مشارکت مردم هم خیلی مهم است. البته آموزش و پرورش را نمی توان به دست هر کسی داد اما بعضی از کسانی که انگیزه دارند برای تعلیم و تریبت و به این شعور رسیده اند که کار اصلی تعلیم و تربیت است، باید از ظرفیت آن ها استفاده کرد. این بحث مدارس عام المنفعه اسلامی که مطرح شد خودش یکی از راه های استفاده از مشارکت مردمی است. این مدارس الان هیچ امتیازی ندارند. یعنی اگر بخواهند یک انشعاب آب بگیرند باید بروند چند صد میلیون پول بدهند. مثلا بعضی از نهادها مساجد انگیزه دارند که در حوزه تعلیم و تربیت ورود پیدا کنند. یک بخشی از کار آموزش و پرورش را برعهده بگیرند.

ادامه دارد...

گفت و گو: الناز اسکندری
ارسال نظر