در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۷۱۳۰۶
تاریخ انتشار: ۲۸ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۰
مشاهدات خبرنگار خبرگزاری دانا (داناخبر) از بیمارستان سوانح سوختگی شهید مطهری
آخرین شب چهارشنبه سال 1392 نیز علیرغم همه هشدارها و تلاش های پیشگیرانه مسوولان، باز هم توام با حوادث تلخی بود.

گروه سلامت خبرگزاری دانا (داناخبر) محمدعلی قهرمانپور: چهارشنبه سوری؛ مراسمی که قرار است شادی و نشاط به ارمغان بیاورد و بهانه ای شود برای دور هم بودن اما عملا نقض غرض شده است و در آستانه نوروز، چه بسیار افرادی که مجروحیت های غیر قابل جبران پیدا می کنند و چه بسیار خانواده هایی که بهار برای آنها، با عزا همراه است و سالها یادآور خاطراتی تلخ.

11 و نیم شب به بیمارستان سوانح و سوختگی شهید مطهری تهران می رسم؛ می گویند بزرگترین مرکز درمانی کشور در حوزه سوختگی است اما ظاهر محقر و فرسوده آن چنین چیزی نشان نمی دهد هرچند رفتار خوب و صبورانه پرسنل بیمارستان تا حدی جبران این کمبودها را می کند.

در انتظامات منتظر هماهنگی های لازم برای ورود هستم که 2 آمبولانس به فاصله کوتاهی از یکدیگر وارد می شوند. آژیر خاموش آمبولانس این امیدواری را ایجاد می کند که شاید مجروح نداشته باشند اما زهی خیال باطل.

مدیر پرستاری خوش برخورد بیمارستان با لبخندی که البته نمی تواند خستگی اش از یک شب دشوار و تلخ را پنهان کند، از من استقبال می کند.

از ساعت 3 بعد از ظهر، شب آنها شروع شده است و بیش از 50 مصدوم تا حدود 12 شب پذیرش کرده اند و آنچنان که انتظار می رود عموما نوجوان و جوان هستند در سنینی بین 15 تا 30 با جراحت های مختلف. دو زن هم در این لیست وجود دارند. 7 نفر از آنها بستری شده اند و 2 نفر هم به مراکز درمانی دیگر اعزام شده اند و عموم این آسیب دیدگان از طرف اوژانس تهران به بیمارستان شهید مطهری آورده شده اند. باز هم نارنجک و سایر مواد منفجره دست ساز، عامل اصلی این حوادث است.

وحید 15 ساله یکی از این افراد است؛ پدرش خسته و نگران بالای تخت ایستاده. او کارگر ساده یک کارخانه تولید مواد غذایی در قرچک است. شب قبل برای وحید از خطرات این شب گفته و وحید هم قول داده دور و بر این چیزها نرود اما ساعت 12 ظهر برادر کوچک وحید با گریه پدر را با خبر می کند از فاجعه.

باجناق اکبر (پدر وحید) بعد از مدتی پرسه زدن در درمانگاه ها، وحید را به بیمارستان شهید مطهری می رساند؛ همان حکایت آشنای کمبود مراکز درمانی مجهز در نقاط کشور که بیمار را ناچار از مراجعت به شهرهای بی در و پیکری چون تهران می کند.

اکبر بعد از ساعتها تحمل ترافیک خود را به بیمارستان می رساند حال نگران چشم پسرش است هرچند نمازی (مدیر پرستاری) اطمینان داده است که همه مراجعان معاینه چشم پزشکی دقیق می شوند و در صورت خطر بلافاصله به مراکز تخصصی اعزام می شوند. کاری که البته درباره سایر آسیب ها هم انجام می دهند؛ از آنجاکه این بیمارستان مسوول رسیدگی به سوختگی هاست، 2 بیمار که از ناحیه فک وصورت دچار آسیب های جدی به خصوص پارگی عروق شده اند به سایر بیمارستان ها اعزام شده اند. البته این فرایند 2 طرفه بوده و از نقاطی چون بیمارستان نفت هم افرادی به اینجا آمده اند.

به بخش می روم و خانم قاسمی نژاد (سوپروایزر) با خوشرویی و حوصله، توضیحات کاملی می دهد. او با اشاره به سطح ­بندی سوختگی ها به چهار قسمت (درجه یک، درجه 2 سطحی، درجه 2 عمقی و درجه 3) می گوید که خوشبختانه سوختگی درجه 3 ندارند اما عموم جراحت ها جدی بوده است. او نیز به مانند مدیر پرستاری، تاکید می کند که تا چند روز بعد از چهارشنبه سوری، همچنان مراجعه وجود دارد و نمی توان در این مقطع، کار را تمام شده دانست.

خوشبختانه این بیمارستان سوختگی منجر به فوت نداشته است.

اورژانس خلوت تر شده است اما کماکان مراجعه ادامه دارد؛ کارکنان این مرکز به چنین مسایلی عادت دارند اما خستگی و اندوه در بین همه آنان موج می زند. مدیر پرستاری معتقد است نسبت به سال قبل، اوضاع بهتر است اما او (مثل همه) دوست دارد روزی روزگاری، یک چهارشنبه سوری امن را ببیند. مساله ای که ظاهرا به این زودی ها قابل دسترسی نیست ... 

ارسال نظر