در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۸۶۰۱۸
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۹
مرجع عالیقدر جهان تشیع با اشاره به جامعیت علامه طباطبایی، جمع کردن سرشت عقلی و سرنوشت تعبد از سوی او را کاری دشوار خواند.
آیت الله جوادی آملی: جامعیت علامه طباطبایی از نوشته‌هایش مشخص است
به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) آیت‌الله عبدالله جوادی آملی در پیامی به همایش بین‌المللی «اندیشه‌های علامه طباطبایی در تفسیر المیزان» به ویژگی های علمی علامه پرداخته است.

خلاصه نکات مطرح شده در این پیام، به نقل از خبرآنلاین در زیر می آید:

*ذات اقدس الهی عالمان دین را جزء «بقیةالله» نامید؛ این واژه پربرکت «بقیةالله» از اسمای توقیفی وجود مبارک حضرت نیست، نظیر «اسماءالله» نیست، آنچه صبغه الهی دارد و می‌ماند این «بقیةالله» است. همه انبیا و اولیای الهی در ساختار خلقت «بقیةالله» هستند و عالمان دین که وارثان انبیای الهی می باشند اینها هم «بقیةالله» هستند؛ منتها در قله این وصف ممتاز وجود مبارک حضرت قرار دارد، وگرنه قرآن کریم از عالمان دین به عنوان ﴿أُولُوا بَقِیةٍ﴾ یاد می‌کند و می‌فرماید چرا «اولوا بقیة» جلوی فساد و ضعف فرهنگی جامعه را نگرفتند و نمی‌گیرند.

*وجود مبارک امیرمؤمنان(ع) که فرمود: «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ» را از همین کلمه گرفته است؛ منتها شرط بقای عالِم این است که آن تعهدات الهی را خوب درک کند اولا، باور کند ثانیا، عمل کند ثالثا، منتشر کند رابعا، انتشار آن به صبغه فرهنگی و سخنرانی و تالیف و تصنیف بستگی دارد، خامسا و سادسا.

*اگر عالمی بر آن جنگ فقر و غنا صحه بگذارد و بگوید فقر و غنا با هم در جنگ هستند نه فقیر و غنی و باید فقر برداشته شود و در جامعه با شغل و اشتغال زندگی کنند، چنین عالمی به عهدش عمل کرده است. وجود مبارک حضرت امیر به فقیر کمک نمی‌کرد، کمک کردن به فقیر یک کمک عاطفی است؛ اما فقرزدایی، جنگ با فقر و ریشه‌کن کردن فقر کار عقلانی است، علی (ع) عاقلانه کار می‌کرد. از واشنگتن تا تاشکند و از تاشکند تا واشنگتن کشورهای الحاد و کفر و شرک کم نیستند، همه اینها به فکر فقرا هستند، حمایت از فقیر یک کار عاطفی میانی است، آن کار عقلانی همان است که وجود مبارک حضرت فرمود: من اگر فقر را ببینم گردنش را می‌زنم.

*«الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ‏ مَا بَقِی الدهْرُ» و علامه طباطبایی به نوبه خود آنچه مقدور و میسور او بود این‌چنین بود اولا و ثانیا جامعیتی را که ذات اقدس الهی به انبیا و اولیا و اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) داد به وارثان آنها هم مرحمت کرد، «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیاءِ».

*مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) جزء احیاگران علوم الهی بود، علم را با برهان می‌شود احیا کرد، علم را با استدلال می‌شود احیا کرد، علم را با عمل صالح می‌شود احیا کرد. جامعیت مرحوم علامه طباطبایی که از نوشته‌های ایشان مشخص است؛ این بزرگوار در بخش‌های گوناگون روش‌های معرفتی جامع بودند، هم روش تجربی را برای آن‌جا که لازم بود و نیمه‌تجربی را که ریاضی است در بحث ریاضیات بسیار غنی و قوی بودند و این تحریر اقلیدس را کاملا خوانده بود، ثاوذوسوس را که من نسخه خطی را از او گرفته بودم کاملا خوانده بود، مالاناوس را خوانده بود و اینها را نزد اساتید ریاضیدان نجف خوانده بود، به همان تعبیر و لهجه ظریف آذری‌زبانش می‌گفت مقاله دهِ اقلیدس گویا انسان، عزرائیل را از نزدیک می‌بیند، چون مقاله ده اقلیدس واقعا بسیار دشوار است. آن روز درک هندسه فضایی بسیار مشکل بود، زیرا معلم و استاد نقشه‌ای که می‌کشید مسطح بود و شاگرد ناچار بود مجسم تحویل بگیرد که آن بُعد سوم از ذهنش می‌رفت. استاد از کُره سخن می‌گفت؛ ولی شاگرد دایره تحویل می‌گرفت، استاد از مکعب سخن می‌گفت، او مربع تحویل می‌گرفت؛ این بود که مشکلات مسئله فضایی بسیار پیچیده بود، مرحوم علامه در آن بخش هم غنی و قوی بود.

*برهانی را که جناب بوعلی تبیین کرد از کتاب‌های غنی و قوی و استدلالی و متقن است که علامه تدریس کرد و در محضرش ما تتلمذ کردیم، این تفکر عقلانی و منطقی ایشان بود. پس از این رشته‌های تجربی و نیمه تجربی و تجریدی کلامی و تجریدی فلسفی و تجریدی عرفان نظری که در تمهیدالقواعد و مانند آن بود، ایشان کارآمد بود؛ این هم یکی از نمونه‌های جامعیت علمی ایشان در بخش‌های علم حصولی.

*در بخش‌های علم شهودی هم که به لطف الهی اسراری را که ذات اقدس الهی با ایشان در میان گذاشت که کسی نمی‌دانست؛ ولی روابط خاصی که داشتند چه با قرآن و چه با عترت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) در مکتوبات ایشان کاملا مشخص بود. مستحضرید که بالأخره کسی که استاد نداشته باشد و حرف‌ها را خودش طرح، طراحی و مهندسی کند مخصوصا حرف‌هایی که فاصله‌اش با حرف‌های قبلی خیلی باشد، معلوم می‌شود از جای دیگر جوشیده است. بعضی از مراجع نجف (رضوان الله علیهم) که به ایران آمده بودند و هم‌دوره و هم‌سن مرحوم علامه طباطبایی بودند چندین بار به من گفتند که این حرف‌های آقای طباطبایی برای خودش است، برای اساتیدش نیست، زیرا من اساتید ایشان را در نجف می‌شناسم هرگز آنها به این عمق و ژرفا فکر نمی‌کردند و تعبیر انسان کامل را ما از آن مرجع درباره علامه طباطبایی مکرر شنیدیم، فرمود ایشان انسان کامل است.

*جامعیت مرحوم علامه این بود که بین سرشت عقلی و سرنوشت تعبد، جمع کردن بسیار سخت است؛ کسی که سرشت او عقلانی است با برهان زندگی می‌کند، این شخص متعبد باشد خیلی سخت است. کمتر کسی است که سرشت او عقلانی باشد و اما عبد محض باشد، سرش آن است که تعقل او کامل بود و در مقام تعقل فهمید هیچ راهی نیست جز اهل بیت، این را عقلِ محض ثابت کرد؛ عصمت آن راه است و فهمید که عقل در جهان هیچ کاره است، عقل چراغ و سراج است. به نحو سالبه کلیه باید گفت از چراغ هیچ کاری ساخته نیست چراغ، چراغ است و صراط، سراج است؛ شما چراغ دستتان است وقتی راه نباشد کجا می‌خواهید بروید!؟ تنها مشکل را آن صراط حل می‌کند سراج برای تشخیص صراط است، عقل برای این است که بفهمیم دین چه می‌گوید، عقل برای این نیست که راه درست کند، عقل برای آن است که راه را کشف کند.

*خدا مرحوم بوعلی را غریق رحمت کند! او از اولیای خاص اهل بیت بود، وقتی که امیرالمومنین را معرفی می‌کند می‌گوید علی در بین همه اصحاب پیغمبر مثل عقل بود در بین حِس، علی عقل جامعه بود، علی عقل کشور بود دیگران دست و پا بودند و چشم و گوش «هو بین أصحابه کالمعقول بین المحسوس». این بزرگوار در همان فصل اول مقاله دهم شفا می‌فرماید مبادا حرف روشنفکران فیلسوف‌نماها را نگاه کنید. آن‌که می‌گوید چه رابطه بین نماز استسقا و آمدن باران است او فیلسوف نیست، این متشبه به فلسفه است.

*اینکه می‌بینید بعضی‌ها گفتند بعد از صد سال یا دویست سال باید سخنان ایشان فهمیده شود سخن گزافی نگفتند، این هم یکی از کارهای بزرگ و بزرگوارانه این جامع بین معقول و مشهود بود. نمونه دیگر از جامعیت مرحوم علامه طباطبایی این است که برخی‌ها کوشیدند بین عقل و نقل جمع کنند و جامع معقول و منقول شوند، برخی‌ها کوشیدند بین معقول و منقول و مشهود جمع کنند؛ یعنی هم حکیم باشند، هم فقیه و اصولی باشند، هم عارف باشند و برخی‌ها کوشیدند گذشته از جمع بین معقول و منقول و مشهود، بین تنزیل و تأویل جمع کنند که باز علامه در آن‌جا حضور دارد، برخی‌ها کوشیدند بین تشبیه و تنزیه جمع کنند که جزء اوحدی از عرفا هستند و علامه در آن‌جا حضور دارد، جامع معقول و منقول بودن کم نیست، جامع معقول و منقول و مشهود بودن کمتر است، جامع تنزیل و تاویل بودن اندک است، اما جامع بین تنزیه و تشبیه بودن این نوبر است. آن کسی که جامع بین تشبیه و تنزیه است جای خود را در جایگاه تفسیر می‌داند که کجاست، این سه فصل را کاملا از هم جدا می‌کند؛ فصل اول که مربوط به هویت ذات اقدس الهی است، آن‌جا را که محال است و محال می‌داند؛ احدی به آن‌جا دسترسی ندارد.

*علامه طباطبایی چطور با قرآن رفتار کرده است!؟ او با قرآن مانوس بود، فرمود برابر تفسیر، ما دو اصل داریم که این دو اصل راهنمای ماست که این آیه چه می‌خواهد بگوید، یکی «سباق» که در اصول از آن به تبادر یاد می‌شود و دیگری «سیاق»؛ یعنی «سیاق» که معنای آن روشن است؛ با «سباق» و «سیاق» ما می‌فهمیم که این آیه چه می‌خواهد بگوید، این راه عمومی است؛ اما این تازه عربی مبین است و این اوایل راه است، اگر کسی خواسته باشد به آن «علی حکیم» نزدیک شود راه دارد و آن راهش این است که مرحوم علامه می‌فرماید قرآن کتابی نیست که اگر شما مثلاً این جمله را بردارید این چون به گذشته و آینده مرتبط است بی‌معنا باشد، این‌طور نیست، تک تک کلمات آن معنا دارد.

*کسی که در عمرش بیراهه نرود و راه کسی را نبندد این ﴿ذِکْرَی الدارِ﴾ دارد، وقتی ﴿ذِکْرَی الدارِ﴾ داشت و خدا را اجازه داشت که به اذن خدا وصف کند، کلام او را تفسیر می‌کند، اگر کسی متکلم را شناخت کلامش را می‌شناسد، کاتب را شناخت کتابش را می‌شناسد، فاعل و قائل را شناخت فعل و قولش را تفسیر می‌کند، این است که بی‌استاد شده مولف المیزان، این نمونه بارز جامعیت اوست.
ارسال نظر