در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۳۱۴۱۱۱
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۳۶
پاسخ به پرسش از معنای زندگی دغدغه بسیاری فیلسوفان و اندیشمندان بوده است. برخی همچون نیچه، شوپنهاور و سارتر معنایی برای زندگی قائل نبوده اند. ولی بسیاری دیگر سعی کرده اند به این پرسش پاسخهای متفاوتی بدهند و با استدلال نشان دهند دیدگاه آنها می تواند بهتر معنای زندگی را تبیین کند.

حمیدرضا آیت الهی نوشت:پرسش از معنای زندگی یا معنا در زندگی در موقعیت هایی بوجود می آید که انسان به ارزیابی فعالیتهای زندگانی اش از منظری جامع تر و کلی تر بپردازد. این موقعیت ها معمولا با هشدارهایی از بی نتیجه بودن فعالیتها بیدار می گردد و در صورت جدی گرفته شدن، برای انسان دغدغه بوجود می آورد.

 پرسش از معنای زندگی یا معنا در زندگی در موقعیت هایی بوجود می آید که انسان به ارزیابی فعالیتهای زندگانی اش از منظری جامع تر و کلی تر بپردازد.

این پرسش، معمولا ناظر به مقطعی از زندگی نیست و تعمق درباره جهت گیری کلی زندگی و روحِ این جهت گیری، انسان را وامی دارد که در این باره عمیق تر بیندیشد و جوانب آن را بررسی کند یعنی «تفکری فلسفی برای یک پرسش برخاسته از دغدغه های فردی هرکس». این دغدغه ها وقتی زیاد می شود که مشاهده می گردد برخی از بی معنایی زندگی سخن گفته اند و یا در نقل ماجرای زندگی شان، لایه های عمیقی وجود دارد که سردرگمی آنها را درباره جواب به این پرسش روشن می سازد. رمان نویسان نقش ارزنده ای در بارور کردن این پرسش و درگیر ساختن ذهن خوانندگان رمانهایشان با این دغدغه داشته اند. آنها حتی در قالب داستانهایشان سعی کرده اند به نحوی پاسخی مثبت یا منفی به این پرسش داشته باشند.

تعمق درباره جهت گیری کلی زندگی و روحِ این جهت گیری، انسان را وامی دارد که در این باره عمیق تر بیندیشد و جوانب آن را بررسی کند.

 

زندگی ماشینی، بسیاری را چنان در روزمرگی می اندازد که حتی نمی تواند به این پرسش بیندیشد و البته بعد از دهها سال به یکباره از این یکنواختیِ بی روح خسته می شود و بدنبال پاسخ به این درگیری وجودی خویش می گردد.

اینگونه است که این پرسش با رشد زندگی های ماشینی روز به روز پرسش اساسی زندگی انسان می گردد. چند ده سال است که بحث فلسفی درباره پاسخ به این پرسش، بسیار جدی شده است و بخش مهمی از فلسفه را به خود اختصاص داده است. افسردگی ها، خودکشی ها و تنهایی های ناشی از این نوع زندگی ماشینی جوامعِ درگیر را بر آن داشته است که راه حلی برای آن داشته باشند. 65 درصد مردم انگلستان احساس تنهایی دارند و یا در شاکله دولتِ برخی کشورهای اروپایی، وزیری به نام وزیر خودکشی و همچنین وزیر تنهایی ضرورت یافته است.

افسردگی ها، خودکشی ها و تنهایی های ناشی از این نوع زندگی ماشینی جوامعِ درگیر را بر آن داشته است که راه حلی برای آن داشته باشند.

 

این موضوع، کشوری صنعتی مثل ژاپن را هم واداشته است که وزیر تنهایی داشته باشند. در نتیجه، کوره این پرسش در چند دهسال اخیر داغ شده است، بگونه ای که بسیاری فیلسوفان را بر آن داشته است که با تجزیه و تحلیل پرسش، پاسخهایی را برای آن تدارک ببینند که بتوانند توجیه مناسبی برای معنای زندگی و یا معناداری زندگی داشته باشند. بدیهی است هریک فراخور حال خویش نظریات رقیب را در این زمینه به نقد نشسته اند و مزیت مدل خویش را نسبت به دیگران نشان داده اند. مجموعه این نقدها و پاسخها بر غنای فلسفی این پرسش و پاسخهای آن افزوده است.

در شاکله دولتِ برخی کشورهای اروپایی، وزیری به نام وزیر خودکشی و همچنین وزیر تنهایی ضرورت یافته است.

 

در زمینه معنای زندگی مقالات بسیاری در مجلات فارسی نوشته شده است ولی اغلب به صورت تک نگاری، مروری بر دیدگاه یک متفکر یا فیلسوف در این باره، و بندرت ارزیابی آنها، بوده است. به عنوان نمونه مقالات «نقد و بررسی نسبت جاودانگی و معنای زندگی (از نظر برنارد ویلیامز)» (محمدرضایی، مهربان پور، 1399، 120-95) در مجله جستارهای فلسفه دین، «معنای زندگی از دیدگاه جان کاتینگهام» (علیزمانی، دریانی اصل، 1389، 108-97) در مجله الهیات تطبیقی، و بسیاری مقالات دیگر به تبیین و بعضا ارزیابی دیدگاه یک فیلسوف در این زمینه پرداخته است. برخی نویسندگان نیز سعی کرده اند مساله معنای زندگی را از لابلای اندیشه های متفکران اسلامی ، مثل ملاصدرا یا سید محمد حسین طباطبائی بپرورانند. این ادبیات، پیشینه پرباری را در بحث معنای زندگی در مجلات فارسی بوجود آورده است.

مقاله پیش رو، نه بدنبال تبیین دیدگاه یک فیلسوف غربی درباره معنای زندگی و نه درجهت برساختن معنای زندگی در آثار یک اندیشمند اسلامی است. در این نوشتار در نظر است ابتدا یک طرح اجمالی از انواع نظریات مطرح در زمینه معنای زندگی در تفکر غربی و استدلالهایی که به نفع یک نظریه و یا علیه آن آورده شده است ارائه شود تا نقاط قوت و ضعف هریک از نظریات بازنموده گردد. سپس سعی شده است نظریه ای جامع ارائه شود که بتواند در معرض بسیاری از انتقادات مطرح شده به انواع این نظریات قرار نگیرد و نظریه ای فراگیرتر ارائه شود که نه تنها ویژگی های یک زندگی معنادار را نشان دهد بلکه کمک کند تا راهکارهایی نیز برای معنادارتر شدن زندگی بدست آید. 

دیدگاههای اصلی درباره معنای زندگی:

سه دیدگاه عمده در این باره وجود دارد که هریک نیز با چند نظریه جزئی ترِ دیگر بسط یافته اند. از آنجا که برای ارزیابی دیدگاههای مطرح درباره معنای زندگی و ارائه نظریه بدیل برای آنها، نیاز است که ابتدا گزارشی مختصر از مجموعه این دیدگاهها به عنوان پیشینه بحث مطرح شود و تدئوس متز جمع بندی خوبی از این دیدگاهها مطرح نموده است لذا ابتدا این مجموعه را بر اساس تبیین او ارائه می کنیم. تدئوس متز در دائره المعارف فلسفی استنفورد این سه دیدگاه را چنین توصیف می کند (Metz, 2022):

دیدگاه اول معناداری زندگی را در امری فوق طبیعت گرایانه می داند و دیدگاه عمده دوم با طبیعت گرایی به دنبال تعیین معنا در زندگی است و در دیدگاه عمده سوم معناداری از اساس نفی می گردد و پوچگرایی پاسخ نهایی پرسش دانسته می شود.

فوق طبیعت گرایان، یا خداوند را باعث معنا در زندگی می دانند و یا روح و نفس را موجب معنادار شدن زندگی می دانند.

 

فوق طبیعت گرایان، یا خداوند را باعث معنا در زندگی می دانند و یا روح و نفس را موجب معنادار شدن زندگی می دانند. در مقابل طبیعت گرایان که نه خداوند و نه روح را برای معناداری نمی پذیرند خود به دو گونه هستند: برخی معناداری را امری نسبی می دانند یعنی برای هر انسانی، معنایی خاص برای زندگی، متناسب با شرایط فردی و اجتماعی اش اهمیت می یابد و همان است که زندگی اش را معنادار می کند.

طبیعت گرایان نه خداوند و نه روح را برای معناداری نمی پذیرند.

 

این دسته که ذهن گرایان نامیده می شوند معتقدند نمی توان ملاکی کلی برای معنا در زندگی ارائه کرد ولی هرکس می تواند معنایی را خود برای زندگی اش داشته باشد که با ملاک دیگران متفاوت باشد، در نتیجه از نوعی تکثرگرایی دفاع می کنند. 

ذهن گرایان معتقدند نمی توان ملاکی کلی برای معنا در زندگی ارائه کرد ولی هرکس می تواند معنایی را خود برای زندگی اش داشته باشد که با ملاک دیگران متفاوت باشد.

 

در مقابلِ این دسته، طبیعت گرایان عینی گرا هستند که قائلند برای زندگی معنایی غیر نسبی و قابل تسری به تمامی انسانها فارغ از خدا و روح وجود دارد. برخی ملاک های ثابت اخلاقی (خوبی) را موجب معنادارشدن زندگی می دانند و برخی خلاقیت (زیبایی) و عده ای تفحص و تحقیق (حقیقت) را معیار معنا در زندگی می دانند.

طبیعت گرایان عینی گرا قائلند برای زندگی معنایی غیر نسبی و قابل تسری به تمامی انسانها فارغ از خدا و روح وجود دارد.

 

حال به بررسی تک تک این نظریات و استدلالهای آنها و نقدهای وارده به آنها برگرفته از تبیین مِتز می پردازیم:

خداوند محور معنا در زندگی:

تأثیرگذارترین تلقی مبتنی بر خدا از معنای زندگی، این دیدگاه انحصارگرایانه است که وجود یک فرد در صورتی اهمیت و معنا می یابد که هدفی را که خداوند تعیین کرده است، محقق کند. مشهورترین دیدگاه در این باره این است که خدا طرح و برنامه ای برای جهان هستی دارد و زندگی فرد وقتی معنادار است که بتواند در جهت تحقق مقصود خداوند از خلقت، و شاید به همان صورت که خداوند از او خواسته است، قدم بردارد. اگر شخصی نتواند آن گونه که خدا از او می خواهد در زندگی خود فعالیت کند، بر اساس این دیدگاه، زندگی او بی معنا خواهد بود.

خدا طرح و برنامه ای برای جهان هستی دارد و زندگی فرد وقتی معنادار است که بتواند در جهت تحقق مقصود خداوند از خلقت قدم بردارد.

 

این اندیشمندان در مورد این که خداوند چه هدفی از خلقت داشته است که آن هدف فقط می تواند معنا به زندگی انسانها ببخشد، اختلاف نظر دارند، اما موثر ترین دیدگاه این بوده است که تنها هدف خدا می تواند تحقق زندگی هایی بر اساس قواعد اخلاقی ثابت باشد که او منشا آن است (Davis 1987, 296, 304–05; Moreland 1987, 124–29; Craig 1994/2013, 161–67, qtd. In Metz, 2022.) در حالی که برخی به تحقق ارزش هایی عینی گسترده تر از قواعد اخلاقی معتقدند (Cottingham 2005, 37-57 qtd. In Metz, 2022.) همانهایی که بدون آنها زندگی ما بی معنا می شود.

تنها هدف خدا می تواند تحقق زندگی هایی بر اساس قواعد اخلاقی ثابت باشد که او منشا آن است.

 

طبق این دیدگاه، خوبی های پست تری مانند لذت حیوانی یا ارضای امیال می‌توانند بدون خدا تحقق پیدا کنند، اما خیرهای برتر که مرتبط با معنای زندگی باشد، به‌ویژه فضایل اخلاقی، نمی‌توانند بدون او محقق شوند. اما، این دیدگاه در معرض این نقد قرار گرفته است که می توان معناهای بسیاری در زندگی ها نشان داد که صرفا فضایل اخلاقی نیستند (Kekes 2000; Wolf 2010 qtd. In Metz, 2022.) حتی یکی از آنها بیان می‌کند که دستورالعمل های اخلاقی عام آنگونه که انجام افعال مفید برای یک زندگی معنادار موثر است ضروری نیست (Ellin 1995, 327 qtd. In Metz, 2022.)

به ‌علاوه، این روزها تلقی‌های طبیعت گرایانه و غیرطبیعت‌گرایانه‌ای از اخلاق عینی – و به‌طور کلی‌تر از ارزش‌ها– وجود دارد که چندان ضرورتی در این نمی بینند که باید حتما منبعی فرا طبیعی همچون اراده خداوند برای اخلاق وجود داشته باشد.

یکی از ایرادهای مکرر به این ایده که زندگی در جهت خواست و غرض خدا می تواند معنادار گردد این است که اگر خدا ما را با هدفی که خود داشت خلق کرده باشد، آن وقت ارزش ما را چنان پایین می آورد که اصلا امکان تحقق آن غرض را زیر سوال می برد. طرح این ایراد به ژان پل سارتر بازمی گردد، اما در ادبیات تحلیلی به نظر می رسد که کورت بایر اولین کسی بود که آن را ساختارمند کرد (Baier, 1957/2000, 118–20; see also Murphy 1982, 14–15; Singer 1996, 29; Kahane 2011; Lougheed 2020, 121–41 qtd. In Metz, 2022.).

در مقابل دیدگاه انحصارگرایانه فوق، نظر متعادل تری وجود دارد که بجای تکیه بر هدف خداوند از خلقت، بر نامحدود بودن و بینهایت بودن یا غیر قابل توصیف بودن او تاکید می کند. این دیدگاه را ابتدا رابرت نوزیک با دقت سازمان داد (Nozick 1981, 594–618; see also Bennett-Hunter 2014; Waghorn 2014 qtd. In Metz, 2022.). ایده اصلی این است که برای اینکه یک وضعیت متناهی معنادار باشد، باید معنای خود را از موقعیت دیگری که دارای معنی است به دست آورد. مثلا، زندگی یک فرد می تواند به این دلیل معنادار باشد، که با فرد دیگری ازداوج کرده است که او اهمیتی داشته باشد. از آنجایی که همسر محدود است، باید اهمیت خود را از جای دیگری، شاید از نوع کاری که انجام می دهد، بدست آورد. این کار نیز باید معنای خود را از طریق ارتباط با چیز دیگری که معنادار است و غیره بدست آورد. یک پسرفت تسلسلی در وضعیت های معنادار وجود دارد. این دیدگاه مبتنی بر آن است که پسرفت تسلسلی فقط می تواند به چیزی ختم شود که آنقدر فراگیر باشد که نیازی به فراتر رفتن برای به دست آوردن معنا از هر چیز دیگری نداشته باشد، و آن خداست.

ایراد معمولی که به این نظر گرفته می شود این است که امکان دارد یک وضعیت معنادار نیازی نداشته باشد که معنایش را از وضعیت دیگری بدست آورد و خود مستقلا معنادار باشد، یا به چیز دیگری که دیگر نیازی به دیگری برای معنادار شدن نداشته باشد وابسته باشد، دیگری که برای خودش زیبا یا ارزشمند است (Nozick 1989, 167–68; Thomson 2003, 25–26, 48 qtd. In Metz, 2022.).

انتقاد دیگری که وجود دارد مثالهای نقضی است که برای معناداری خدامحورانه وجود دارد. نمونه هایی از زندگی ها را مثل زندگی آلبرت انیشتن، مادر ترزا یا پابلو پیکاسو درنظر بگیرید که معنادار قلمداد می شوند حتی اگر فرض کنیم خدایی وجود نداشته باشد (Wielenberg 2005, 31–37, 49–50; Landau 2017 qtd. In Metz, 2022.). حتی این روزها فیلسوفانی با تمایلات دینی نیز انکار این حقیقت را سخت دانسته اند (Quinn 2000, 58; Audi 2005; Mawson 2016, 5; Williams 2020, 132–34 qtd. In Metz, 2022.).

فراطبیعت گرایان معاصر تمایل به اعتدال دارند، یعنی معتقدند که خدا معنای زندگی ما را بسیار افزایش می دهد، حتی اگر معنایی در جهانی بدون خدا امکان پذیر باشد.

 

عمدتاً به همین دلیل، فراطبیعت گرایان معاصر تمایل به اعتدال دارند، یعنی معتقدند که خدا معنای زندگی ما را بسیار افزایش می دهد، حتی اگر معنایی در جهانی بدون خدا امکان پذیر باشد.

یک رویکرد دیگر، تمسّک جستن به استدلالِ وابسته بودن است تا نشان دهیم که خداوند برای هر زندگی معناداری لازم نیست، بلکه او برای معنابخشی غایی ضروری است. «تعالی محدود، فراتر رفتن از محدودیت‌های ماست تا با زمینه ارزشی گسترده‌تری که خود نیز محدود است، به زندگی ما معنایی اما محدود دهد. البته هنوز امکان دارد خواستار بیشتر باشیم» (Nozick 1981, 618 qtd. In Metz, 2022.) رهیافت دیگر، توسل به ایفای نقش در نقشه خداست، که در این صورت خداوند برای معنای زندگی بماهو ضرورت نداشته باشد بلکه بجای آن «یک اهمیت کیهانیِ فرامکانی فرازمانی به جای اهمیت بسیار محدود در زمان و مکان» برای آن ضرورت داشته باشد (Swinburne 2016, 154; see also Quinn 2000; Cottingham 2016, 131 qtd. In Metz, 2022.)

گونه ای دیگر از این خدامحوری برای معنای زندگی، به خشنودی خدا تکیه می کند یعنی وقتی زندگی ما معنادار می گردد که بدانیم خداوند را خشنود می کنیم.

 

گونه ای دیگر از این خدامحوری برای معنای زندگی، به خشنودی خدا تکیه می کند یعنی وقتی زندگی ما معنادار می گردد که بدانیم خداوند را که کاملترین موجود است خشنود می کنیم و او همیشه از ما به نیکی یاد خواهد کرد (Cottingham 2016, 135; Williams 2020, 21–2 qtd. In Metz, 2022. qtd. In Metz, 2022.2, 29, 101, 108).

استدلال دیگر این است که تنها با خدا می‌توان عمیق‌ترین خواسته‌های طبیعت انسان را ارضا کرد.

 

استدلال دیگر این است که تنها با خدا می‌توان عمیق‌ترین خواسته‌های طبیعت انسان را ارضا کرد (Goetz 2012; Seachris 2013, 20; Cottingham 2016, 127, 136 qtd. In Metz, 2022)، حتی اگر خواسته‌های سطحی بیشتری بدون خدا برآورده شوند.

دیدگاه های روح محور

توجه داشته باشید که هیچ یک از استدلال های فوق برای فراطبیعت گرایی، به چشم انداز زندگی ابدی (حداقل نه به طور صریح) توجهی ندارد. استدلال‌هایی که چنین جذابیتی را ایجاد می‌کنند، روح محور هستند، و معتقدند که معنای زندگی عمدتاً از داشتن یک جوهره معنوی و فناناپذیر ناشی می‌شود که مجاور بدن فرد در هنگام زنده بودن است و برای همیشه پس از مرگش از آن جداشده و به حیات غیرمادی خود ادامه می دهد. برخی زندگی پس از مرگ را اینگونه تصور می کنند که روح شخص وارد یک قلمرو متعالی و معنوی (بهشت) می شود، در حالی که برخی دیگر تصور می کنند که روح فرد در بدن دیگری روی زمین تناسخ می یابد. بر اساس نسخه افراطی، اگر فردی نتواند روح و نفس خود را در وضعیت درست قرار دهد زندگی او بی معنی است.

اگر فردی نتواند روح و نفس خود را در وضعیت درست قرار دهد زندگی او بی معنی است.

 

سه استدلال برجسته برای دیدگاه افراطی مبتنی بر روح وجود دارد. یک استدلال که توسط لئو تولستوی معروف شد، این نظر است که برای معنی دار شدن زندگی، چیزی باید ارزش انجام دادن داشته باشد، اینکه کاری ارزش انجام دادن را دارد تنها در صورتی است که تغییری دائمی در جهان ایجاد کند، و ایجاد تغییر دائمی مستلزم جاودانه بودن است. (Hanfling 1987, 22–24; Morris 1992, 26; Craig 1994 qtd. In Metz, 2022.). برخی این ایده را با مثالهای نقضی به چالش می کشند، مثلا اگر ما کسانی را از رنج و سختی نجات دهیم یقینا ارزش وقت گذاشتن و تلاش کردن را دارد حتی اگر باور داشته باشیم ما و آنها تماما فناپذیر هستیم و غیرجاودانه.

وقتی زندگی معنادار می گردد که بدانیم پس از مرگ عدالت به وقوع خواهد پیوست. 

 

حتی برخی منتقدان پا را از این فراتر گذاشته اند و گفته اند کمک به مردم تنها در صورتی ارزش فداکاری دارد که بدانیم آنها فناپذیر هستند زیرا که اگر فناپذیر نباشند ناگزیر در زندگی پس از مرگ جبران آن رنجشان را خواهند دید (Wielenberg 2005, 91–94 qtd. In Metz, 2022.)

انسان با انتخابهایش که از روی اراده آزادش باشد، مخصوصا در انجام افعال اخلاقی، زندگی را برای خود معنادار می گرداند.

 

دلیل دوم برای این دیدگاه که زندگی بدون روح بی‌معنا خواهد بود این است که یک زندگی معنادار با اجرای عدالت محقق می شود و لذا ضرورت دارد تا بدانیم بالاخره عدالت کاملا محقق می شود؛ و چون در این جهان چنین امری اتفاق نمی افتد پس فقط وقتی زندگی معنادار می گردد که بدانیم پس از مرگ عدالت به وقوع خواهد پیوست. (Davis 1987; Craig 1994 qtd. In Metz, 2022.). حتی اگر بپذیریم برای تحقق کامل عدالت، زندگی پس از مرگ لازم است، ولی می توانیم زندگی هایی را نشان دهیم بدون آن که جهان ابدی برای آنها ضروری باشد در عین حال، در مواجهه با بی عدالتی و ظلم کاملا فضیلت مند و معنادار باشد مثل زندگی نلسون ماندلا یا چگوارا.

زندگی بدون جاودانگی نیز می توان معنایی داشت، اما با زندگی جاودانه معنای بسیار بزرگ‌تری امکان‌پذیر است.

 

برخی دیگر برای تبیین زندگی معنادار بر اساس روح یا امر غیرمادی به اختیار تمسک می جویند و می گویند انسان با انتخابهایش که از روی اراده آزادش باشد، مخصوصا در انجام افعال اخلاقی، زندگی را برای خود معنادار می گرداند و از آنجا که اختیار در دائره نظام علّی جبری فیزیکی نیست و در نتیجه باید به عالم غیر مادی منتسب باشد پس برای داشتن یک زندگی معنادار باید به امور غیرمادی همچون روح که محل تحقق اختیار است باور داشت. برخی در مقابل این افراد بین ماهیت فیزیکی معیّن و توانایی عمل به دلایل اخلاقی چندان التزامی نمی بینند و برخی نیز می گویند می توان بدون آن که معتقد به جوهر معنوی فناناپذیر بود به انتخاب آزاد معتقد بود همانگونه که برخی اینگونه هستند.

دیدگاههای طبیعت گرایان معاصر درباره معنای زندگی نیز در دو قالب معتدل و افراطی مطرح شده اند. 

 

چالشهایی مثل موارد فوق برخی نظریه پردازان روح محور را بر آن داشت که نظریه هایی معتدل تر بیان کنند. آنها می‌پذیرند که در زندگی بدون جاودانگی نیز می توان معنایی داشت، اما با زندگی جاودانه معنای بسیار بزرگ‌تری امکان‌پذیر است. با اینکه انیشتین، ماندلا و پیکاسو علیرغم اینکه از مرگ بدن خود جان سالم به در نبرده اند، بازهم تا حدودی زندگی معناداری داشته اند (Trisel 2004; Wolf 2015, 89–140; Landau 2017 qtd. In Metz, 2022.)

طبیعت گرایی

دیدگاههای طبیعت گرایان معاصر درباره معنای زندگی نیز در دو قالب معتدل و افراطی مطرح شده اند. طبیعت گرایان معتدل معتقدند در حالی که می‌توان در یک جهانِ کاملاً فیزیکی که تحت سیطره علم است، یک زندگی واقعاً معنادار داشت، با اینهمه اگر یک قلمرو معنوی نیز وجود می داشت، زندگی تا حدودی معنادارتر می گردید.

طبیعت گرایان معتدل معتقدند خدا یا روح می تواند به تقویت معنای زندگی کمک کند، اگرچه آنها تعیین کننده اصلی نیستند.

 

در نظر آنها خدا یا روح می تواند به تقویت معنای زندگی کمک کند، اگرچه آنها تعیین کننده اصلی نیستند. نسخه افراطی طبیعت گرایی این تلقی  است که اگر قلمرو معنوی وجود نداشته باشد برای معنای زندگی بهتر خواهد بود. از این منظر، خدا یا روح ضد زندگی مادی خواهد بود، یعنی معنایی را که برای ما در دسترس است کم می کند و آنها یک دنیای کاملاً فیزیکی (حتی اگر نه این جهان خاص) را ترجیح می دهند.

طبیعت گرایان از نظر میزان معناآفرینی ذهن انسان و اینکه آیا شرایطی برای معنا وجود دارد که در بین انسان ها مشترک و تغییر ناپذیر باشد، متفاوت هستند. دسته اول را ذهن گرایان یا سوبژکتیویست ها و دسته دوم را عینی گرایان یا ابژکتیویست ها می گویند.

ذهن گرایان معتقدند تقریباً، چیزی برای شخصی معنادار است که به شدت آن را بخواهد یا قصد جستجوی آن را داشته باشد و به آن برسد.

 

ذهن گرایان معتقدند که معیارهای تغییر ناپذیری برای معنا وجود ندارد، زیرا معنا نسبت به یک شخص مفهوم می یابد یعنی به رویکردهای جهت دارِ یک فرد، مانند خواسته ها یا اهداف خاص او بستگی پیدا می کند که برای همه افراد یکسان نیست. تقریباً، چیزی برای شخصی معنادار است که به شدت آن را بخواهد یا قصد جستجوی آن را داشته باشد و به آن برسد. در مقابل، عینی‌گرایان معتقدند که معیارهای ثابتی برای معنا وجود دارد، زیرا معنا دست کم تا حدی مستقل از ذهن است، یعنی صرفاً به دلیل اینکه موضوع حالات ذهنی هر کسی است به دست نمی‌آید.

عینی‌گرایان معتقدند که معیارهای ثابتی برای معنا وجود دارد، زیرا معنا دست کم تا حدی مستقل از ذهن است.

 

در اینجا، چیزی به دلیل ماهیت ذاتی، به معنای مستقل بودن از خواسته یا مقصود، معنادار است. معنی در عوض (تا حدی) چیزی است که شایستگی این واکنش ها را دارد.

سوبژکتیویسم

ذهن گرایی نیز به چندصورت طرفداری می شود: گروهی می گویند زندگی یک فرد وقتی معنادارتر می گردد که هرچه بیشتر به آنچه که می‌خواهد به‌قوت بدست آورد، یا به اهداف مرحله بندی شده اش دست یابد یا آنچه را که واقعاً برای او مهم شده است انجام دهد. (Trisel 2002; Hooker 2008 qtd. In Metz, 2022.). برخی اظهار داشته اند که وضعیت روانیِ مناسب، اهمیت دادن و دوست داشتن است، بنابراین زندگی تا آنجا معنادار است که فرد به چیزی اهمیت می دهد یا آن را دوست دارد (Frankfurt 1988, 80–94, 2004 qtd. In Metz, 2022.). عده ای نیز معتقدند که معنادار بودن «یک درگیری فعال و اثباتی است که  کسی را سرزنده می کند که از روی اختیار طرحهایی را به منصّه ظهور در می آورد و می پذیرد و آنها را ارتقاء می دهد، آن اموری که مهم ترین دغدغه اش هستند. خلاقیتی آزادانه به وجود آورده یا پذیرفته است و اکنون طرحهایی برمبنای مهم‌ترین دغدغه هایش را ترویج و پرورش می‌دهد و با آن زنده می‌گردد (Belliotti 2019, 183 qtd. In Metz, 2022.).

ذهن گرایی به صورت فوق در اواسط قرن بیستم، زمانی که اثبات گرایی، ناشناخت گرایی، اگزیستانسیالیسم و انسان گرایی تأثیرگذار بودند، غالب بود (Ayer 1947; Hare 1957; Barnes 1967; Taylor 1970; Williams 1976 qtd. In Metz, 2022.). اما، در ربع آخر قرن بیستم، سیطره خود را درباره معنا از دست داد.

کسانی که هنوز از ذهن گرایی دست برنداشته اند اغلب به این علت است که آنها به تلاشهایی که برای توجیه ارزش های عینی می شود چندان خوشبین نیستند و معتقدند باور درستی از آن اقدامات حاصل نمی شود (Trisel 2002, 73, 79, 2004, 378–79; Frankfurt 2004, 47–48, 55–57; Wong 2008, 138–39; Evers 2017, 32, 36; Svensson 2017, 54 qtd. In Metz, 2022.)  نظریه پردازان، معمولاً به این دلیل به ذهنی گرایی متمایل می شوند که بدیل آن چندان راضی کننده نیست. آنها مطمئن هستند که برای برخی افراد معنایی در زندگی وجود دارد، اما نمی دانند که چگونه این معنا می تواند بر چیزی مستقل از ذهن مبتنی باشد، خواه طبیعی باشد یا ماوراء طبیعی (یا غیر طبیعی).

منتقدان معتقدند که این دیدگاه با یک مساله چالش انگیز مواجه است: ذهن گرایان به نقش یک ارزش عینی (یا دلیل بیرونی) در انتخاب شخصی هر فرد برای یک معنا در زندگی، یا کنارگذاشتن دیگری و یا دلیلی برای زندگی توجه نمی کنند و از آن غافل هستند (Taylor 1989, 1992; Wolf 2010, 2015, 89–140 qtd. In Metz, 2022.). واقعا نمی توان قبول کرد که فردی بگوید او مسیری معنادار را در زندگی پیموده است به این دلیل ناب که توانسته است مثلاً با موفقیت 3732 تار مو را روی سر خود نگه ‌دارد (Taylor 1992, 36 qtd. In Metz, 2022.)، یا توانسته است تا فاصله بیشتری تف کند(Wolf 2010, 104 qtd. In Metz, 2022.)، یا یک توپ بزرگی از ریسمان را بخوبی جمع کند (Wolf 2010, 104 qtd. In Metz, 2022.) یا حتی، فضولات خود را بخورد (Wielenberg 2005, 22 qtd. In Metz, 2022.) در آن صورت نمی توان باور داشت که واقعا با خودش صادق بوده است. این مثال‌های نقض نشان می‌دهند که صرف وضعیت ذهنی برای معنای اصلی زندگی کافی نیست. به نظر می‌رسد فعالیتهایی، ارتباطاتی و یا وضعیتهایی خاص وجود دارند که از نظر عینی ارزشمند هستند و اگر زندگی بخواهد معنا پیدا کند، باید جهت گیری های نگرشی فرد به سمت آنها معطوف شود.

عینی گرایی

طبیعت گرایان عینی بر این باورند که شرایط خاصی از دنیای مادی وجود دارد که می‌تواند به زندگی هر کسی معنا بدهد، نه صرفاً به این دلیل که آن فرد آن را معنادار می‌داند، بلکه مطلوب بالذات هستند یا به خودی خود ارزشمند هستند. اخلاق (امر خوب)، جستجوگری (امر حقیقی) و خلاقیت (امر زیبا) به طور گسترده نمونه‌هایی از فعالیت‌هایی هستند که به زندگی معنا می‌بخشند، در حالی که کوتاه کردن ناخن‌های پا و خوردن برف - همراه با مثال‌های نقض فوق علیه سوبژکتیویسم- چنین نیستند.

طبیعت گرایان عینی بر این باورند که شرایط خاصی از دنیای مادی وجود دارد که مطلوب بالذات هستند یا به خودی خود ارزشمند هستند.

 

به طور معمول تصور می شود که عینیت گرایی تبیین فراگیر توانمندی برای این قضاوت های مشخص است: قضاوت ها درباره اموری مثل اخلاق و زیبایی صرفا به این جهت که عاملی (خواه خود فرد، جامعه یا حتی خدا) به آنها اهمیت می دهد یا آنها را دارای ارزش می داند، معناداری پیدا نکرده اند، در حالی که در قضاوت هایی  درباره اموری گزافی مثل معناداری بخاطر خوردن برف، حتی اگر یک عامل به آنها اهمیت دهد یا آنها را دارای ارزش انجام دادن ارزیابی کند نمی توان برای آن اهمیتی قائل شد و یا امکان بدست آوردن اهمیتی داشته باشد. از منظر عینی، ممکن است فردی به امرِ نادرستی اهمیت دهد یا اشتباه کند که چیزی ارزشمند است.

برخی از عینی‌گرایان فکر می‌کنند که موضوعِ وضعیت ذهنی یک فرد، هیچ نقشی در معنادار کردن زندگی او ندارد، اگرچه آنها البته معتقدند که این وضعیت های ذهنی اغلب نقشی ابزاری ایفا می‌کنند. گذشته از ارزشهای عینی، دوست داشتن یک فعالیت خاص، احتمالاً برای عمل برطبق آن ارزش، انگیزه‌بخش است.

زندگی صرفاً به دلیل عوامل عینی معنادار نمی شود، بلکه تا حدی به دلیل رویکردهای تمایلی فرد، مانند شناخت او، کنش و گرایش او، معناداری پیدا می کند.

 

بیشتر عینی گرایان سعی می کنند نکاتی را که ذهن گرایان در اهمیت اذهان آدمی متذکر می شوند مورد توجه قرار دهند و لذا نظر خود را اینگونه تکمیل می کنند که زندگی صرفاً به دلیل عوامل عینی معنادار نمی شود، بلکه تا حدی به دلیل رویکردهای تمایلی فرد، مانند شناخت او، کنش و گرایش او، معناداری پیدا می کند.

معنا زمانی به وجود می‌آید که جاذبه ذهنی با جذابیت عینی همراه ‌شود.

 

به‌ویژه دیدگاه ترکیبی سوزان وولف تأثیرگذار بوده است که با این شعار صریح به تصویر کشیده شده است: «معنا زمانی به وجود می‌آید که جاذبه ذهنی با جذابیت عینی همراه ‌شود» (Wolf 2015, 112; Kekes 1986, 2000; Wiggins 1988; Raz 2001, 10–40; Mintoff 2008; Wolf 2010, 2016; Fischer 2019, 9–23; Belshaw 2021, 160–81 qtd. In Metz, 2022.). این نظریه نشان می‌دهد که اگر کسی به پروژه‌ای که واقعاً ارزشمند نیست اعتقاد داشته باشد، یا از آن راضی باشد یا به آن اهمیت دهد، یا اگر پروژه‌ای واقعاً ارزشمند را در دست بگیرد، اما نتواند آن را مهم قضاوت کند، یا از آن راضی باشد، هیچ معنایی به زندگی او تعلق نمی‌گیرد.

در این مساله یک رویکرد دیگر این است که در حالی که جاذبه ذهنی برای معنا ضروری نیست، اما می تواند آن را تقویت کند (Audi 2005, 344; Metz 2013, 183–84, 196–98, 220–25 qtd. In Metz, 2022.).

تلاش‌های متعددی صورت گرفته است تا به لحاظ نظری آنچه را که همه شرایط را به لحاظ عینی جذاب، ذاتاً ارزشمند یا در نهایت باارزش مشترک می سازند و در نتیجه زندگی یک فرد را معنادار  می‌کنند، نشان داده شود. در طول چند دهه گذشته، دیدگاههای پیشنهادی متعددی برای ارزش عینی زندگی معنادار شده است من جمله: ارتباط مثبت با وحدت ارگانیک فراتر از خود (Nozick 1981, 594–619 qtd. In Metz, 2022) خلاق بودن (Taylor 1987; Matheson 2018 qtd. In Metz, 2022.)؛ داشتن یک زندگی عاطفی (Solomon 1993; cf. Williams 2020, 56–78 qtd. In Metz, 2022.) ترویج پیامدهای خوب، مانند بهبود کیفیت زندگی خود و دیگران (Singer 1995; Audi 2005; Smuts 2018, 75–99 qtd. In Metz, 2022.). بکارگیری یا پرورش طبیعت عقلانی به روش‌های استثنایی (Smith 1997, 179–221; Gewirth 1998, 177–82; Metz 2013, 222–36 qtd. In Metz, 2022.). پیشروی به سوی اهدافی که هرگز نمی توانند به طور کامل محقق شوند، زیرا فرد با نزدیکتر شدن به آنها معرفتش تغییر می کند (Levy 2005 qtd. In Metz, 2022.). تحقق اهدافی که به دلیل ماندگاری طولانی و از نظر دامنه وسیع، متعالی هستند (Mintoff 2008 qtd. In Metz, 2022.). با فضیلت زندگی کردن (May 2015, 61–138; McPherson 2020 qtd. In Metz, 2022.)؛ و دوست داشتن چیزی که ارزش دوست داشتن را دارد (Wolf 2016 qtd. In Metz, 2022.) هنوز هیچ همگرایی در این زمینه بر روی یکی، یا حتی یک خوشه کوچک، از این دیدگاهها وجود ندارد.

یکی از مشکلاتِ اغلب نظریه‌های طبیعت‌گرای فوق این است که آن‌ها تجمّعی یا افزایشی هستند، و این ایراد به آنها وارد است که گویا زندگی را ظرفی از بیت های زندگی در نظر می گیرند که هریک جدا از بیت های دیگر معنادار هستند (Brännmark 2003, 330 qtd. In Metz, 2022.) به همین جهت بسیاری از فیلسوفان معنای زندگی مخصوصا عینی گرایان بر این باور شده اند که زندگی به عنوان یک کل، یا حداقل امتدادی طولانی از آن، می تواند به طور قابل ملاحظه ای معناداری زندگی را،  فراتر از مقدار معنا در اجزای آن، برسازد. با این تعبیر، کل گرایی در معنای زندگی اهمیت بیشتری می یابد.

البته گزینه هایی افراطی تر از کل‌گرایی نیز مطرح شده است که بر اساس آن‌ها تنها حامل معنا در زندگی، زندگی یک فرد به عنوان یک کل است، و نه فعالیت‌ها، ارتباطات یا وضعیت های مجزای او (Taylor 1989, 48–51; Tabensky 2003; Levinson 2004 qtd. In Metz, 2022.). یک استدلال قابل ذکر برای این موضع این است که قضاوت در مورد معنادار بودن بخشی از زندگی یک فرد صرفاً موقتی است و با توجه به اینکه چگونه در یک چشم انداز وسیع تر قرار می گیرد، قابل بازنگری است بگونه ای که در یک کل معنادار باشد و در یک کل دیگر معنای نادرستی داشته باشد.

شاید اکثر عینیت گرایان، حداقل پس از تأمل، بپذیرند که هم اجزای یک زندگی و هم روابط کل زندگی بین اجزا می توانند معنا را نشان دهند.

در بخش بعدی، با ارزیابی نقاط قوت و ضعف این دیدگاهها، نشان داده می شود که یک نظریه فراگیر برای معنای زندگی چه ویژگی هایی باید داشته باشد.

منابع:

علیزمانی، امیرعباس؛ دریانی اصل، مریم (1389) «معنای زندگی از دیدگاه جان کاتینگهام» الهیات تطبیقی، سال اول شماره اول، بهار 1389، 108-97

محمدرضایی، محمد؛ مهربان پور، سیده زینب (1399) « نقد و بررسی نسبت جاودانگی و معنای زندگی (از نظر برنارد ویلیامز)»، جستارهای فلسفه دین، دوره 9، شماره 1 ، مرداد 1399، ، صفحه 120-95.

 

References:

Audi, R., 2005, “Intrinsic Value and Meaningful Life”, Philosophical Papers, 34: qtd. In Metz, 2022.331–55.

Ayer, A. J., 1947, “The Claims of Philosophy”, repr. in The Meaning of Life, 2nd Ed., E. D. Klemke (ed.), New York: Oxford University Press, 2000: 219–32. qtd. In Metz, 2022.

Baier, K., 1957, “The Meaning of Life”, repr. in The Meaning of Life, 2nd Ed., E. D. Klemke (ed.), New York: Oxford University Press, 2000: 101–32. qtd. In Metz, 2022.

Barnes, H., 1967, An Existentialist Ethics, New York: Alfred A. Knopf. qtd. In Metz, 2022.

Belliotti, R., 2019, Is Human Life Absurd? A Philosophical Inquiry into Finitude, Value, and Meaning. Leiden: Brill. qtd. In Metz, 2022.

Belshaw, C., 2021, The Value and Meaning of Life, London: Routledge. qtd. In Metz, 2022.

Bennett-Hunter, G., 2014, Ineffability and Religious Experience, Oxford: Routledge. qtd. In Metz, 2022.

Brännmark, J., 2003, “Leading Lives”, Philosophical Papers, 32: 321–43. qtd. In Metz, 2022.

Cottingham, J., 2005, The Spiritual Dimension: Religion, Philosophy, and Human Value, Cambridge: Cambridge University Press. qtd. In Metz, 2022.

Craig, W., 1994, “The Absurdity of Life Without God”, repr. in Exploring the Meaning of Life: An Anthology and Guide, J. Seachris (ed.), Malden, MA: Wiley-Blackwell, 2013: 153–72. qtd. In Metz, 2022.  

Davis, W., 1987, “The Meaning of Life”, Metaphilosophy, 18: 288–305. qtd. In Metz, 2022.

Ellin, J., 1995, Morality and the Meaning of Life, Ft. Worth, TX: Harcourt Brace. به qtd. In Metz, 2022.

Evers, D., 2017, “Meaning in Life and the Metaphysics of Value”, De Ethica, 4: 27–44. qtd. In Metz, 2022.

Fischer, J. M., 2019, Death, Immortality, and Meaning in Life, New York: Oxford University Press. qtd. In Metz, 2022.

Frankfurt, H., 1988, The Importance of What We Care About, New York: Cambridge University Press. qtd. In Metz, 2022.

Frankfurt, H., 2004, The Reasons of Love, Princeton: Princeton University Press. qtd. In Metz, 2022.

Gewirth, A., 1998, Self-Fulfillment, Princeton: Princeton University Press. qtd. In Metz, 2022.

Goetz, S., 2012, The Purpose of Life: A Theistic Perspective, New York: Continuum. qtd. In Metz, 2022.

Hanfling, O., 1987, The Quest for Meaning, New York: Basil Blackwell Inc. qtd. In Metz, 2022.

Hare, R. M., 1957, “Nothing Matters”, repr. in Applications of Moral Philosophy, qtd. In Metz, 2022. 

Hooker, B., 2008, “The Meaning of Life: Subjectivism, Objectivism, and Divine Support”, in The Moral Life: Essays in Honour of John Cottingham, N. Athanassoulis and S. Vice (eds.), New York: Palgrave Macmillan: 184–200. qtd. In Metz, 2022.

Kahane, G., 2011, “Should We Want God to Exist?”, Philosophy and Phenomenological Research, 82: 674–96. qtd. In Metz, 2022.

Kekes, J., 1986, “The Informed Will and the Meaning of Life”, Philosophy and Phenomenological Research, 47: 75–90. qtd. In Metz, 2022.

Landau, I., 2017, Finding Meaning in an Imperfect World, New York: Oxford University Press. qtd. In Metz, 2022.

Levinson, J., 2004, “Intrinsic Value and the Notion of a Life”, The Journal of Aesthetics and Art Criticism, 62: 319–29. qtd. In Metz, 2022.

Levy, N., 2005, “Downshifting and Meaning in Life”, Ratio, 18: 176–89. qtd. In Metz, 2022.

Lougheed, K., 2020, The Axiological Status of Theism and Other Worldviews, New York: Palgrave Macmillan. qtd. In Metz, 2022.

Matheson, D., 2018, “Creativity and Meaning in Life”, Ratio, 31: 73–87. qtd. In Metz, 2022.

Mawson, T., 2016, God and the Meanings of Life, London: Bloomsbury Publishing. qtd. In Metz, 2022.

May, T., 2015, A Significant Life: Human Meaning in a Silent Universe, Chicago: University of Chicago Press. qtd. In Metz, 2022.

McPherson, D., 2020, Virtue and Meaning: A Neo-Aristotelian Perspective, Cambridge: Cambridge University Press. qtd. In Metz, 2022.

Metz, Thaddeus, (2022) "The Meaning of Life", The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Winter 2022 Edition), Edward N. Zalta & Uri Nodelman (eds.), URL = .

-------, 2013, Meaning in Life: An Analytic Study, Oxford: Oxford University Press. qtd. In Metz, 2022.

Mintoff, J., 2008, “Transcending Absurdity”, Ratio, 21: 64–84. qtd. In Metz, 2022.

Moreland, J. P., 1987, Scaling the Secular City: A Defense of Christianity, Grand Rapids, MI: Baker Book House. qtd. In Metz, 2022.

Morris, T., 1992, Making Sense of It All: Pascal and the Meaning of Life, Grand Rapids, MI: Willliam B. Eerdmans Publishing Company. qtd. In Metz, 2022.

Murphy, J., 1982, Evolution, Morality, and the Meaning of Life, Totowa, NJ: Rowman and Littlefield. qtd. In Metz, 2022.

Nozick, R., 1981, Philosophical Explanations, Cambridge, MA: Harvard University Press. qtd. In Metz, 2022.

Nozick, R., 1989, The Examined Life, New York: Simon and Schuster. qtd. In Metz, 2022.

Quinn, P., 2000, “How Christianity Secures Life’s Meanings”, in The Meaning of Life in the World Religions, J. Runzo and N. Martin (eds.), Oxford: Oneworld Publications: 53–68. qtd. In Metz, 2022.

Raz, J., 2001, Value, Respect, and Attachment, Cambridge: Cambridge University Press. qtd. In Metz, 2022.

Seachris, J., 2013, “General Introduction”, in Exploring the Meaning of Life: An Anthology and Guide, J. Seachris (ed.), Oxford: Wiley-Blackwell: 1–20. qtd. In Metz, 2022.

Singer, I., 1996, Meaning in Life, Volume 1: The Creation of Value, Baltimore: Johns Hopkins University Press. qtd. In Metz, 2022.

Singer, P., 1995, How Are We to Live? Amherst, NY: Prometheus Books. qtd. In Metz, 2022.

Smith, Q., 1997, Ethical and Religious Thought in Analytic Philosophy of Language, New Haven: Yale University Press. qtd. In Metz, 2022.

Smuts, A., 2018, Welfare, Meaning, and Worth, New York: Routledge qtd. In Metz, 2022.

Solomon, R., 1993, The Passions: Emotions and the Meaning of Life, Indianapolis: Hackett Publishing Company. qtd. In Metz, 2022.

Swinburne, R., 2016, “How God Makes Life a Lot More Meaningful”, in God and Meaning, J. Seachris and S. Goetz (eds.), New York: Bloomsbury Academic: 151–63. qtd. In Metz, 2022.

Svensson, F., 2017, “A Subjectivist Account of Meaning in Life”, De Ethica, 4: 45–66. qtd. In Metz, 2022.

Tabensky, P., 2003, “Parallels Between Living and Painting”, The Journal of Value Inquiry, 37: 59–68. qtd. In Metz, 2022.

Taylor, C., 1989, Sources of the Self, Cambridge, MA: Harvard University Press. qtd. In Metz, 2022.

–––, 1992, The Ethics of Authenticity, Cambridge, MA: Harvard University Press. qtd. In Metz, 2022.

Taylor, R., 1970, “The Meaning of Life”, in Good and Evil, repr. Amherst, NY: Prometheus Books, 2000: 319–34. qtd. In Metz, 2022.

–––, 1987, “Time and Life’s Meaning”, The Review of Metaphysics, 40: 675–86. qtd. In Metz, 2022.

Thomson, G., 2003, On the Meaning of Life, South Melbourne: Wadsworth. qtd. In Metz, 2022.

Trisel, B. A., 2002, “Futility and the Meaning of Life Debate”, Sorites, 14: 70–84. qtd. In Metz, 2022.

–––, 2004, “Human Extinction and the Value of Our Efforts”, The Philosophical Forum, 35: 371–91. qtd. In Metz, 2022.

Waghorn, N., 2014, Nothingness and the Meaning of Life: Philosophical Approaches to Ultimate Meaning Through Nothing and Reflexivity, London: Bloomsbury. qtd. In Metz, 2022.

Wielenberg, E., 2005, Value and Virtue in a Godless Universe, Cambridge: Cambridge University Press. qtd. In Metz, 2022.

Wiggins, D., 1988, “Truth, Invention, and the Meaning of Life”, rev. ed. in Essays on Moral Realism, G. Sayre-McCord (ed.), Ithaca: Cornell University Press: 127–65. qtd. In Metz, 2022.

Williams, B., 1976, “Persons, Character and Morality”, in The Identities of Persons, A. O. Rorty (ed.), Berkeley: University of California Press: 197–216. qtd. In Metz, 2022.

Williams, C., 2020, Religion and the Meaning of Life: An Existential Approach, Cambridge: Cambridge University Press. qtd. In Metz, 2022.

Wolf, S., 2010, Meaning in Life and Why It Matters, Princeton: Princeton University Press. qtd. In Metz, 2022.

–––, 2015, The Variety of Values: Essays on Morality, Meaning, and Love, New York: Oxford University Press. qtd. In Metz, 2022.

–––, 2016, “Meaningfulness: A Third Dimension of the Good Life”, Foundations of Science, 21: 253–69. qtd. In Metz, 2022.

Wong, W., 2008, “Meaningfulness and Identities”, Ethical Theory and Moral Practice, 11: 123–48. qtd. In Metz, 2022.

این مقاله با عنوان «تبیین دیدگاههای عمده درباره معنای زندگی از نظر تدئوس متز و ارزیابی آنها و ارائه نظریه ای جدید درباره زندگی معنادار»، خرداد 1401 در فصلنامه جستارهای فلسفه دین منتشر شده است.

ادامه دارد.

ارسال نظر