در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۳۱۴۴۱۹
تاریخ انتشار: ۰۴ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۵:۱۶
شهیدی که برات کربلا می دهد
شهید علیرضا کریمی نوجوانی بود که عاشق زیارت کربلا بوده و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم!! و جالب اینکه پیکر مطهرش در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا می شود، به میهن باز میگردد!!

به گزارش پایگاه خبری و اطلاع‌رسانی دانا شهید علیرضا کریمی نوجوانی بود  که عاشق زیارت کربلا بوده و در آخرین دیدار به مادرش چنین گفته: می‌روم و تا راه کربلا بازنگردد بازنمی‌گردم! و جالب اینکه پیکر مطهرش در روزی هم که اولین کاروان به‌طور رسمی راهی کربلا می‌شود، به میهن بازمی‌گردد!

در ابتدای کتاب مسافر کربلا زندگینامه شهید بزرگوار علیرضا کریمی رامی خوانیم:

بیست و دوم شهریور سال ۱۳۴۵ بود. مقارن با ایام ماه مبارک رمضان. در محله سیچان اصفهان به دنیا آمد. پزشکان گفته بودند که به خاطر بیماری شدید این مادر، بعید است بچه زنده بماند؛ اما خدا خواست که او بماند. چهار سال از عمرش گذشت. این پسر به‌قدری مریض و ضعیف است که تاکنون به‌جز شیر و دارو چیز دیگری نخورد. وقتی هم پزشک او را معالجه کرد گفت: به خاطر مصرف زیاد دارو، کبد بچه از بین رفته و امیدی به زنده ماندنش نیست. روز بعد سیدی سبزپوش به مغازه پدر مراجعه کرد. بی‌مقدمه گفت: مش باقر؛ کار خوبی کردی که علیرضا را نذر آقا اباالفضل کردی! همین امروز سفره ابا الفضل را پهن کن و به مردم غذا بده.
سه مجلس روضه هم برای حضرت در حرمش نذر کرده‌ای که من انجام می‌دهم. بعد هم اسکناسی را به پدر شهید می‌دهد برای برکت کاسبی! آن روز، بچه (علیرضا) به طرز معجزه‌آسایی شفا می‌یابد. هر روز هم بزرگ‌تر می‌شود و قوی‌تر تا اینکه سال‌ها بعد قهرمان ورزش‌های رزمی می‌شود! علیرضا به نماز اول وقت و جماعت بسیار اهمیت می‌داد. حتی در دوران دبستان، صبح‌ها با مادر به مسجد می‌رفت. در ایام پیروزی انقلاب، با اینکه سن کمی داشت اما حماسه‌ها آفرید. سال اول جنگ، دوم راهنمایی بود. همان سال فعالیت فرهنگی را در مسجد محل آغاز کرد. برگزاری اردو برای بچه‌های دبستانی، تبلیغات، کلاس‌های قرآن و احکام و مثل خیلی از نوجوانان آن دوران، تاریخ تولد شناسنامه‌اش را تغییر داد تا توانست به جبهه اعزام شود. هم‌رزمانش حماسه او را در تپه‌های صلوات آباد کردستان به یاد دارند. در عملیات محرم درحالی‌که شجاعانه در مقابل پاتک دشمن مقاومت می‌کرد از ناحیه سر و دست‌وپا مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت. وقتی برای آخرین بار راهی جبهه می‌شد، در پاسخ مادرش که پرسید: کی برمی‌گردی؟ جواب داد: هر وقت که راه کربلا باز شد!

در فروردین ماه سال ۱۳۶۲ برای شرکت در عملیات والفجر یک، راهی فکه شد. علی، آن‌قدر شجاعت و مدیریت داشت که مسئول یکی از دسته‌های گروهان اباالفضل (ع) شد. در جریان حمله نیروهای اسلام، مورد اصابت گلوله تیربار دشمن قرار گرفت و هر دو پایش را تقدیم نمود، اما شجاعانه مقاومت کرد و سرانجام مظلومانه به شهادت رسید. شانزده سالش تمام‌شده بود که پر کشید. پیکر مطهرش هم شانزده سال بعد برگشت. درست همان روزی که اولین کاروان به‌صورت رسمی عازم کربلا می‌شد!

بود به خواب مسئول گروه تفحص و پیکرش کجاست؟ این را هم گفت که؛ موقعش شده من برگردم! وحرفهای بر آمده گفته بود که دیگر. نذر آقا اباالفضل (ع) شده بود. ارادت عجیبی هم به آقا داشت. نمی‌دانم چه شد و چه کسی هماهنگ کرد؛ اما علیرضا روز تاسوعا با فریاد یا اباالفضل (ع) تا گلزار شهدای اصفهان تشییع شد و کنار دوستانش آرام گرفت.

وصیت‌نامه شهید علیرضا کریمی سه ماه قبل از شهادت

هرگز آنان که در راه خدا کشته می شوند مرده نپندارید، بلکه انسان زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی می خورند. (سوره آل عمران آیه ۱۶۹)

به نام خدا و با سلام بر حضرت مهدی (عج) و نائب بر حقش امام خمینی و تمامی کسانی که در راه اسلام خدمت می کنند. شکر خدا را می نمایم که قدری مهلتم داد تا اسلام واقعی را بشناسم و در تاریکی جهل از دنیا نروم. انقلاب اسلامی باعث شد که سر از گریبان خود بیرون آوریم و دور و بر خود را بنگریم و به زندگی از دید دیگری نگاه کنیم آری امام کاری بس عظیم کرد. باعث شد دنیا از خواب بیدار شود و انسانیت را دوباره یادآوری نمود.

من خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب رسول الله (اله و على ال می کنم و افتخار می کنم که مرام و مکتب من اسلام است اسلام به من فهماند که چگونه بیندیش و چگونه راه را انتخاب کن، من با قلبی روشن خون خود را برای اسلام می ریزم و پیام می رسانم که با جاری شدن خونمان است که حکومت ها نورانی تر و به حکومت عدل صاحب الزمان (عج) متصل می‌شود... امیدوارم که حکومت ما زمینه ساز انقلاب امام مهدی (عج) باشد؛ اما مادر جان بعد از شنیدن خبر شهادتم اشک نریز، زیرا امام بزرگوار ما نیز در سوگ فرزندش اشک نریخت. چون می دانست رضای خدا در این امر است.

و شما پدر بزرگوارم وصیتم به شما این است که راه مرا در کمک به فقرا و نیازمندان ادامه دهید. شما خواهرانم؛ شما هم زینب زمان باشید و پسرانتان را حسین وار تربیت کنید و در راه خدا مبارزه کنید. خدایا تو میدانی که من هر چه کردهام برای رضای تو بوده. پس ما را یاری کن که در راه تو قدم برداریم. خدایا اسلام را پیروز کن و اگر در من لیاقت می بینی شریت گوارای شهادت را به من بنوشان.

شما ای منافقین فراری از خلق که بعد از پیروزی انقلاب فقط اسم و نام سازمانتان را به دنبال می کشید. به عنوان یک برادر دلم برای شما می سوزد. یک مشت جوان پاک که رهبرانشان آنها را منحرف کرده اند. کمی فکر کنید! به خود بیائیدا خدایا این پیر جماران، این بت شکن تاریخ، این در هم کوبنده ستمگران را در پرتو خودت نگه دار. خداوندا تو میدانی به حدی گناه کرده ام که شرمنده ام. به عظمت و بخشندگیت مرا ببخش. خدایا مرا به خودم وامگذار پدر و مادرم را نیز ببخش و آمرزشت را نصیبشان فرما! آمين

اگر گره در کار کربلا دارید توسل به این شهید بزرگوار را تجربه کنید

در بین مردم اصفهان مشهور است که هر کس برای تشرف به کربلا مشکلی داشته باشد و به این شهید بزرگوار توسل پیدا کند؛ به برکت این شهید، راهی زیارت خواهد شد. 

ارسال نظر