دنبال کردن او، شبیه چشمبسته دویدن در راهپلهای پیچ در پیچ به سمت دخمهای تاریک در اعماق زمین بود. نخستین پلهها رسید به معتادی خمار و سرگردان در پارک هروی دروازه غار که هذیان میگفت و ساقیاش دیر کرده بود؛ پلههای بعدی رسید به ساقی که با موتور آمد و جنس را کوبید کف دست مردی ژولیده و شمارهاش را به هوای این که مشتریام گرفتم؛ مقصد پلههای دیگر، خردهفروشی بود بزرگتر از قبلی و بعد خردهفروشی قوی تر و .... پلهها سرانجام رسید به فروشنده مواد مخدری که خرده پا نبود و وصل میشد به یکی از تولیدکنندگان معروف شیشه در تهران.
او شماره تلفنم را گرفت تا آن را به تولیدکنندهای که الف. صدایش میکردند، بدهد و گفت اگر تولیدکننده اصلی مایل باشد، خودش با من تماس میگیرد.
الف. مدت نسبتا طولانی بعد تماس گرفت. گفت خودش، دلش خواسته پیدایش کنم. گفت گاهی دلش میخواهد از معتادها عذرخواهی کند. گفت میخواهد تجارت شیشه را بگذارد کنار و به کشوری دیگر برود اما اینها همه حرفهایش نیست او در این تماس تلفنی که در چند قسمت و از باجه تلفنهای مختلف انجام شد، برای ما درباره بازار پیچیده تولید و توزیع شیشه و آخرین روشهای قاچاق آن در داخل و خارج از کشور حرف زد و بعد به میل خودش تلفن را قطع کرد و از آن لحظه مثل سایهای شد که با پیوستن به تاریکی، ناپدید میشود.
ویژگی حرفهای الف، تازگی آنهاست تا آنجا که حتی من هم با وجود یک دهه فعالیت به عنوان روزنامهنگار حوزه اعتیاد و مواد مخدر، بخشهایی از آن را از زبان هیچ تولیدکننده یا توزیعکننده مواد مخدر صنعتی دیگری نشنیده بودم.
* رفیقتان که شمارهام را به شما رساند میگفت بیش از 10 سال است در کار تولید و توزیع مواد مخدر هستید. چرا تا به حال گیر نیفتادهاید؟
من همه انواع مواد مخدر را تولید نمیکنم بلکه فقط شیشه میپزم و پخش میکنم. علت دستگیر نشدنم این است که برای خودم یک دایره امنیتی حرفهای دارم. هر کسی نمیتواند نزدیکم شود. اگر اجازه نمیدادم شما هم پیدایم نمیکردید.
* اگر جای شما بودم اجازه نمیدادم خبرنگاری، پیدایم کند و درباره اسرار کارم که میدانم مجازاتش صد در صد اعدام است بپرسد، شما دایره امنیتیتان را نقض کردید؟
من دیر یا زود کار را کنار میگذارم و از این کشور میروم. میخواهم زندگی تازهای شروع کنم. خواستم مصاحبه کنم چون گاهی احساس عذاب وجدان میکنم. دلم برای کسانی که از جنسم استفاده میکنند، میسوزد. باور کنید دوست دارم از تک تکشان عذرخواهی کنم اما بعد به خودم میگویم آنها میتوانند نخرند، مصرف نکنند. این گفتگوی درونی را همیشه دارم.
* درباره دایره امنیتی که به آن اشاره کردید، بیشتر توضیح میدهید؟
باید از روشهایی استفاده کرد که پلیس کشفشان نکند برای مثال من مدتی با استفاده از خانههای تیمی، شیشه پخش میکردم.
* منظورتان چه نوع خانههای تیمی است؟
منظورم خانههایی است که در آنها زنان خیابانی تن فروشی میکنند. بیشتر این زنها، دختران فراری از شهرستانها هستند. آنها در طول روز با 10 -15 مرد ارتباط دارند اما درآمدشان حتی به 100 هزار تومان هم نمیرسد. من این دخترها را برای دایره امنیتیام جذب میکردم.
* دخترها چگونه امنیت شما را تأمین میکردند؟
خلاف، خلاف است! دخترها خلاف میکردند من هم خلاف میکردم چه فرقی میکند کداممان چه نوع خلافی انجام میدادیم. من برای کار خودم تربیتشان میکردم. آنها پول، سرپناه و غذا میخواستند من همهاش را برایشان جور میکردم تا مدیونم شوند، رفیقم شوند و به من وفادار بمانند.
بعد خانههای جدیدی برایشان اجاره میکردم و اسکانشان میدادم تا برایم کار کنند. کارشان این بود که به مشتریهایشان شیشه تعارف کنند و وقتی معتاد میشدند از همان جا شیشه میخریدند. خود دخترها هم معتاد بودند. آن زمان با مردها کار نمیکردم. چون حوصله اسلحه کشیدن و بزن بزن و آدم کشتن نداشتم.
* حالا حوصلهاش را دارید؟
هنوز هم ندارم ولی به هر حال کارم را که گسترش دادم و به ناچار با مردها هم کارکردم.
* این نوع خانههای تیمی، معمولا در کدام قسمت پایتخت است؟
من معمولا در آپارتمانهای شلوغ، خانههای تیمی را راه میاندازم که قابل تفکیک از خانههای دیگر نباشد و رفتوآمد ساکنانشان کنترل نشود.
* شیشه را در همین خانهها تولید میکردید؟
نه. در این خانهها فقط مواد را به دست مشتری میرساندم. برای تولید، خانههایی با اجاره بالا و پول پیش کم میگرفتم، اجاره را تا چند ماه پرداخت میکردم که صاحبخانه طرف خانهاش نیاید و بعد به قول بچهها در همان مدت کوتاه، به گند میکشیدمش طوری که دیگر نمیشد آنجا ماند. دست آخر هم، خانه را با اثاثش رها میکردم و متواری میشدم.
* لوازم منزل و پول پیشی که باقی میگذاشتید، ضرر مالی برایتان به حساب نمیآمد؟
در آن چند ماه تولید، دستکم 50 برابر آن پول پیش را درآورده بودم.
* پس این که برخی میگویند فرایند تولید شیشه بوی بدی دارد و به همین علت کارگاههایش را در خارج از محیط شهری بر پا میکنند، درست نیست؟
نه خانم! اصلاً باور نکنید که تولید شیشه فرایند سختی دارد. لوازمی که من برای کارم لازم دارم در یک جعبه موز هم جا میگیرد. به راحتی میشود جا به جایش کرد.
البته قبول دارم که تولید شیشه هم بوی ناخوشایندی دارد، هم دود قرمزی ایجاد میکند که ممکن است به چشم بیاید و هم بسیار خطرناک است چون بیشتر پیش سازهایش (مواد اولیه تولید شیشه) قابل اشتعال است. در زمانی که تولید شیشه را تمرین میکردم دستکم 4-5 خانه آتش زدهام اما به مرور زمان حرفهای شدم و حالا آسان مکان مناسب تولید را پیدا میکنم.
مدتی در یکی از برجهای معروف تهران خانهای را به عنوان آشپزخانه (محل تولید شیشه) اجاره کرده بودم و آنجا به آسانی دود شیشه را از طریق دودکشی که در پنجره کار گذاشته بودم به بیرون از کارگاه میفرستادم و بالاتر از طبقه ما هم طبقهای نبود که ساکنانش متوجه دود شوند اما یکبار در طبقه دوم آپارتمانی کارگاه راه انداختم و به دردسر افتادم.
وقتی مشغول تولید بودم ناگهان همسایه بالایی در زد. وحشت زده بود. گفت؛ اتفاق عجیبی در حمام خانهاش افتاده است. من هم خودم را بیخبر نشان دادم. با هم به حمام خانهشان رفتیم، دیدم همهمان تا کمر در دود قرمز شیشه هستیم! تازه فهمیدم چون بخار شیشه اسیدی است، لولهای را که با آن، دود را از کارگاه به سمت پشتبام هدایت میکردم، حل کرده و نشت کرده به حمام همسایه بالایی. با وجود این که کار تولید نصفه بود، مجبور شدم به سرعت خانه را ترک کنم. تصور کنید اگر همسایه میدانست آن دود چیست و به پلیس زنگ زده بود الان همه ما زمینخورده بودیم. (اعدامشده بودیم.)
* جنس را بیشتر در کدام شهرها پخش میکنید؟
تهران، همه شهرهای شمالی، به ویژه از رشت تا نور، مشهد و کیش. من همه جا مشتری داشتهام. حتی در خارج از کشور هم مشتری دارم.
* خارج کردن مواد مخدر از کشور باید سخت تر از توزیعش در کشور باشد اینطور نیست؟
در هر دوره شیوه خارج کردن مواد متفاوت است. مثلا سه چهار سال پیش شیشه به پایینترین قیمتش رسید و من و تیمم ناچار به ترانزیت مواد شدیم، حاملهای مان، هیچ سوءسابقهای نداشتند و غیرحرفهای بودند. ما، بلیت رفت و برگشت جوانهایی را که میخواستند به تایلند سفر کنند، میخریدیم. 5 میلیون تومان هم اضافه بهشان میدادیم. شیشه را میریختیم توی پلاستیک، بعد توی انگشت دانههای پلاستیکی جا میدادیمش، بعد پلمپ میکردیمش و به حاملها میدادیم تا با عسل بخوردند.
* هر حامل چقدر مواد مخدر را میبلعید؟
بستگی به ظرفیت خودش داشت. در هر انگشت دانه، 100 گرم شیشه جا میشد. بعضیها تا 500 گرم هم میخوردند.
* مشتری آن طرف مرز را چه طور پیدا میکردید؟
پول پول را می جورد، آب گودی را! خلافکار، طرف خلافکارش را هر جای دنیا که باشد پیدا میکند. رفقایی در تایلند داشتم که مقیم بودند. آنها جنس را آب میکردند. آنجا سودمان شده بود 20 برابر اما به سود سالهای اولیهای که شیشه وارد ایران شد نمیرسید.
شنیدهام پارچههای مخصوصی وجود دارد که شیشه جذب الیافشان میشود و گروهی از قاچاقچیان از این راه، شیشه را آن طرف مرز میفرستند.
پارچه مخصوصی در کار نیست! قبل از آنکه شیشه به مرحله آخر تولید برسد، هنوز محلول است. زمانی تیمی در تهران فعالیت میکردند به اسم «حوله». اگر دقت کنید وقتی حولهای را داخل آب میاندازید و بدون چلاندن بیرون میکشیدش، مقدار بسیار زیادی آب جذب میکند.
آنها این حوله را داخل محلول شیشه میانداختند و بیرون میکشیدند و خشک میکردند به این ترتیب شیشه جذب تار و پود حوله میشد. این حوله را میگذاشتند توی چمدان و میبردند آن طرف مرز و آب میکشیدند و آن آب را پخت میزدند تا شیشه استخراج شود. این روش خیلی خوب بود اما حرف تو حرف رفت و به گوش مامورها رسید.
* شما هم از این روش استفاده کردهاید؟
نه من از این روش استفاده نکردهام. کار را پیچیده نکردم. یادم میآید زمانی، هربار به کیش میرفتم محلول شیشه را، به آسانی توی بطری میریختم و با خودم میبردم و همان جا پخت آخر را میزدم تا پودر شیشه به دست بیاید. روزگاری هم در تایلند، رستورانی سنتی را اجاره کردم و به بهانه این که نیاز به دوغ سنتی دارم از ایران محلول شیشه را در بطریهای دوغ میفرستادم. دوغ ... بستهبندی مناسبی برای کار ما دارد چون در تولیدش از پلاستیک غیر شفاف سفید استفاده میشود و محتویات داخلش معلوم نیست. این روش هم دیگر باب نیست.
* تایلند یکی از مراکز تولید مواد مخدر صنعتی است. چرا قاچاقچیهای ما به آن کشورها جنس میفرستند؟
چون جنسی که در ایران تولید میشود برای آنها ارزان تر از جنسی است که از کشورهای دیگر میآید یا در داخل کشور خودشان تولید میشود و ا ز طرفی، ما جنسمان را به قیمت بیشتری از آنچه داخل کشور است میفروشیم یعنی شیشهای که ما تولید میکنیم برای آنها ارزان است برای ما گران.
* درباره هر روشی برای ترانزیت شیشه توضیح میدهید، میگویید لو رفته است. پس حالا از چه روشی مواد مخدر از کشور خارج میشود؟
واقعاً فکر میکنید من دراینباره توضیح میدهم؟! در ضمن من دیگر علاقهای به ترانزیت ندارم و در داخل کشور کار میکنم.
* آخرین روشی که برای خروج جنس استفاده کردید همان استفاده از بطریهای دوغ بود؟
آخرین بار که جنسی به خارج از کشور بردم، یک محموله مشترک بود، یعنی تعدادی از قاچاقچیها با همکاری هم تصمیم گرفتند مقدار بسیار زیادی شیشه، حدود 600 کیلوگرم را، با طرحی جدید از ایران به مالزی ببرند. 130 میلیون تومان از آن بار هم مال من بود. پودر شیشه را ریخته بودیم بین کریستالها. در واقع اینطور به نظر میرسید که محموله کریستال از ایران به مالزی صادر میشود.
شیشه را توی ظرفهای کریستالی ریخته بودند و در هر جعبه هم چند ظرف کریستالی را شکسته بودند که مثلا نشان دهند بار در طول مسیر شکسته است. در همان خرده کریستالها هم، شیشه ریخته بودند.
* محموله چگونه لو رفت؟
فکر کنم ما را فروختند. نفهمیدم کار کی بود.
* در صحبتهایتان اشاره کردید که در تهران هم شیشه میفروختید. بیشتر در کدام مناطق فعالیت میکردید؟
هر فروشندهای یک منطقه خاص از تهران را دستش گرفته است. اینطور نیست که هرکس هر جا دلش خواست شیشه بفروشد. به همین علت هم بسته به نوع جنسی که دست معتادها میدهیم، شیشهایهای هر منطقه با منطقه دیگر فرق دارند مثلاً در منطقهای همه سرخوش و گیجاند، در منطقهای دیگر همه بهتزدهاند و در جایی همه بیقرارند.
در واقع خلق معتادهای هر منطقه بستگی دارد به این که آشپز محله کی باشد و چه جور جنسی با چه جور ناخالصی بدهد دست مشتری. برای مثال بعضی از تولیدکنندهها از چاه بازکن چنته و آنتیهیستامین هم به عنوان ناخالصی برای ساخت شیشه استفاده میکنند.
* پاتوق شما دقیقا کجای تهران است؟
من میلیونها تومان پول خرج کردهام که کسی مرا نشناسد.
* تا به حال در زندان هم شیشه توزیع کردهاید؟
مواد مخدر در زندان فراوان است. کسی خمار نمیماند.
* شیشه را چگونه وارد زندان میکنند؟
معمولا زندانیهایی که مرخصی میروند بستههای پلاستیکی را میبلعند و در زندان پس میدهند.
* ولی من درباره روش پرتابی هم شنیدهام.
روش پرتابی مربوط به زندانهایی است که اطرافشان آبادی یا محل گذر نباشد. اینطوری قاچاقچی، مواد را در بستههای کوچک به جوانهایی که تازه خدمت آمدهاند، میدهند و آنها در ساعتهای خاصی بستهها را از این طرف دیوار به سمت حیاط زندان پرتاب میکنند. زمانبندی باید دقیق باشد و زندانیها در آن ساعت معین، در حیاط زندان باشند تا بلافاصله مواد را بردارند.
* چرا مواد مخدر جدید نمیتواند بازار شیشه را کساد کند؟
شیوا، یاما و کروکودیل مثالهایی از مواد مخدر جدید است که نتوانسته جای شیشه را بگیرد چون بدن معتاد ایرانی تحمل چنین موادی را ندارد. به معتاد ایرانی این جور چیزها نمیسازد. تولیدکننده مواد مخدر باید مشتریاش را بشناسد.
* تا چه مقطعی تحصیل کردهاید؟
من فارغالتحصیل رشته کارگردانی تئاتر هستم.
* چندسالهاید؟
32 سالهام.
*پیش از تولید شیشه چه کار میکردید؟
فروشگاه .... داشتم. به شهرستان میرفتم و کالا میآوردم.
*چه شد که به فکر تولید شیشه افتادید؟
خب! تولید شیشه از کار خودم آسان تر بود و سودش آنقدر زیاد است که اصلاً نمیشود مقایسه کرد. من یک دهه پیش با پول تولید و توزیع شیشه سه ماشین لوکس و سه خانه در فرشته خریدم و علاوه بر این در بسیاری از استانها زمینهایی را خریداری کردم. حالا دیگر وضع مثل گذشته نیست. سود کار کمتر شده....
* چرا سودش کمتر شده است؟
در گذشته من 10 میلیون سرمایه اگر میگذاشتم، 120 تا 130 میلیون تومان به دست میآوردم. اخیراً سودم کم شده است. یعنی حالا به طور متوسط با چهار ساعت کار، یک به پانزده، سود میکنم یعنی با چهار ساعت کار در روز، یک میلیون تومانم، 15 میلیون تومان میشود. در چهار ساعت بعدی باز همین سود را به دست میآورم.
* چرا اخیراً سود کم شده است؟
از یک طرف، دست زیاد شده است و هر خلافکاری، راه و چاه آشپزخانه زدن را یاد گرفته است. از طرفی دیگر، خیلی از کهنهکارها از اعدام وحشت دارند. در گذشته قانونی برای تولید و عرضه شیشه وجود نداشت. قاچاقش، مثل قاچاق دارو بود و جرایم مربوط به شیشه جزو جرایم پزشکی به حساب میآمد.
* به طور متوسط در روز چه مقدار مواد مخدر تولید میکنید؟
تازگیها هفتهای 20 کیلو تولید میکنم. همه روزها کار نمیکنم. مواد اولیه باید جور باشد و خودم هم رله باشم؛ روی فرم باشم. این کار حاشیههای زیادی دارد. باید مراقب باشم. از وقتی دایره امنیتیام را قابلنفوذتر کردهام مجبورم اسلحه حمل کنم. چندی پیشرفته بودم مشهد بار شیشه تحویل بدهم، 7-8 روز زندانیام کردند. میخواستند فرمول ساخت مواد به سبک خودم را از زیر زبانم بکشند. گفتم حتی اگر مرا بکشید، نمیگویم.
* چرا شما را نکشتند؟
من جزو 20 قاچاقچی حرفهای کشور هستم. تیم دارم. کشتنم به این آسانی نیست.
* خودتان هم شیشه مصرف کردهاید؟
نه معتاد نیستم.
* مظنه مواد مخدر در تهران دستتان هست؟
من در تولید و توزیع شیشه متخصص هستم و درباره انواع دیگر مواد مخدر چیزی نمیدانم. آخرین قیمتی که از شیشه دارم کیلویی 16 میلیون تومان است اما خردهفروشیاش، گرمی 30 هزار تومان تمام میشود. دیگر کسی با سوت (مقیاس سنجش و خرید ماده مخدر شیشه که یک دهم هر گرم میشود) شیشه نمیفروشد.
خردهفروشها هم، گرمی میفروشند که هم جنسشان بیشتر فروش برود، هم خطرش کم تر باشد. معتاد اینطوری از دستمان در نمیرود. وقتی یک گرم شیشه دارد فکر ترک نمیافتد. با خودش میگوید بگذار این یک گرم را تمام کنم به عنوان بازی آخر (اصطلاحی که معتادان برای آخرین بار مصرف مواد مخدر پیش از ترک استفاده میکنند!)
اما بیشترشان بازی آخر ندارند. آن یک گرم که تمام میشود، نوبت یک گرم بعدی است و به همین منوال همیشه مصرف میکند به خیال این که بازی آخر است.
* تا به حال وسوسه نشدهاید مصرف کنید؟
عوارضش را دیدهام. یکبار با رفیقم که شیشهای بود سوار ماشین بودیم. بیخوابیهای شیشه، دیوانهاش کرده بود. پشت چراغ قرمز، ناگهان از ماشین پیاده شد. دوید طرف خودروی بغلی. راننده را کشید پایین. با سلاخی (چاقوی سلاخی) 10 بیست بار کوبید روی فرق سرش. من فقط فواره زدن خون را میدیدم. آنقدر سریع اتفاق افتاد که کسی نتوانست واکنش نشان بدهد. بعد دوید سوار ماشین شد و گفت فرار کنیم.
من پایم را گذاشتم روی گاز و در رفتیم. کسی نتوانست ردمان را بگیرد. وقتی به او گفتم چرا طرف را خط انداختی (چاقو زدی) گفت «همین بود! همین بود! برادر زنم بود. می خواستم بکشمش.» به او گفتم من برادر زنش را دیدهام آن بنده خدا نبود. اما اصرار کرد که خودش بود! بعد فهمیدم این حالتهایش مربوط به توهم شیشه است. خیلیها را به شکل برادر زنش میدید و میخواست بهشان آسیب بزند. یکبار هم رفیقی داشتم جلوی چشم خودم مشغول مصرف بود، یکهو بلند شد پایپ را انداخت هی داد کشید «آمدند ، آمدند ...» تا خواستیم بجنبیم دوید و خودش را از طبقه دوم انداخت تو حیاط. انگار توهم زده بود که مأمورها ریختهاند توی خانه. من توهم زدههای شیشه را زیاد دیدهام. به همین علت مصرف نمیکنم. چیزی از مغز نمیماند.