به گزارش گروه ایرانشناسی خبرگزاری دانا(دانا خبر)، میرجلال الدین کزازی نامی شناخته شده در ادب فارسی است. او را با شاهنامه پژوهی و علاقه به ادب کهن پارسی میشناسند. همچنین او به پارسی سخن گفتن و به گفته خودش پیراسته و پالوده گفتن شهره است. کتابهای او که مجموعهای بسیار قابل ملاحظه هستند از شعر و داستان و مقاله بگیرید تا کتابهای درسی همه به همین شیوه نوشته شده است و کار واژههای فارسی این استاد زبان و ادبیات به جایی رسیده است که اخیرا فرهنگ واژگانی، واژههای مورد استفاده او کتابی شده است قطور که انتشارات معین آن را چاپ کرد.
در ادامه گفتوگوی خواندنی با این استاد زبان و ادب پارسی آمده است:
ابتدا از دوران کودکی و خانوادهتان میگویید؟
من کرمانشاهی هستم. همه کسانی که من را میشناسند این را میدانند. در دی ماه سال 1327 در کرمانشاه در خانوادهای که بنیادگذار فرهنگ و آموزش نو در این شهر شمرده میشود، به جهان آمدم. یکی از نام آوران دودمان ما روانشاد سیدحسین کزازی است که او را به گناه اینکه نخستین آموزشگاه دخترانه را در کرمانشاه به وجود آورده بود، شبی به ناگاه در پس کوچهای با تپانچه تیری زدند و کشتند. خواست من از این یادکرد این سخن آن بود که روشن بدارم که چرا خانواده ما را بنیادگذار آموزش نو در شهر کرمانشاه میدانند. من در چنین خانوادهای زادم و بالیدم و پرودرم. پدرم روانشاد سیدمحمود کزازی از بلندپایگان در اداره داریی کرمانشاه بود و این اداره ادارهای نه چندان دلپسند است چون باید از مردم باج و مالیات بستانند اما آن چنان پدر با مردم به مهر و ادب و فروتنی رفتار میکرد که هنگامی که در گذشت به گونهای شد که کرمانشاه از درد و اندوه و سوگ به شور آمد و بر آشفت.
روانشاد پدر سخت دلبسته تاریخ و فرهنگ ایران و پیشینه نیاکانی بود. به ادب پارسی دلبستگی بسیار داشت. گه گاه شعری میسرود. کتابخانهای را فراهم کرده بود که شاهکارهای ادب ایران و جهان به بسندگی در آن دیده میشد. من و دو برادر و خواهرم را از همان سالیان خردی با کتاب آشنایی میداد و به خواندن کتاب برمیانگیخت. به گونهای که از آن زمان که من خواندن توانستم، کتاب یار و همراه و غمگسار من بود. هر زمان که میتوانستم کتاب میخواندم به گونهای که خویشان، دوستان،و آشنایان زبان زد شده بود این سخن که ما هرگز فلانی را ندیدهایم، مگر آنکه کتابی در دست دارد.
قبل از اینکه وارد دوران دانشگاه شما شویم، از دوران نوجوانیتان بیشتر میگویید؟ گفتید علاقه فراوانی به ادب پارسی در منزل شما وجود داشت. منظور ادب کهن بود یا کتابها و ادبیات رایج آن دوره؟
آن زمان آنچه که ادب نو خوانده میشود،آن چنان گسترش نیافته بود. از سوی دیگر میتوانم گفت همه دیوانهای ادب پارسی در کتابخانه ما، دیوانهای شعر کهن بود. من در سالیان دبیرستان از سر کنجکاوی، یکی دو دفتر سرودههای نو خریدم و خواندم. راست این است، بیهیچ پرده و پروا و پوست باز کرده سخن میگویم چون بیم و باکی ندارم، این کتابها چندان دلپسند من نیفتاد. با همان پسند و دانش و آگاهی تنک مایه که در آن روزگار از ادب و زیباییها و شگفتیهای آن داشتم، در چشم من این آزمونها نو به هیچ روی هم سنگ و هم سان باادب کهن نمینمود.
شاید از همین روی بود که من هنگامی که به شیوه ای آگاهانه و دانشورانه به ادب پرداختم کمابیش ادب کهن بود که یک سره مرا به سوی خود در میکشید. این را هم راست و روشن بگویم که من با هیچ شیوه، دیدگاه، سامانه، آزمون ادبی هنری، ستیزی ندارم. باور من این است هر کس هر چه خوش میدارد، می پسندد به هر شیوه میتواند گفت، بازنمود و فراپیش دیگران نهاد اما به همان سان هر کس آزاد هر کس هر چه میخواهد بگوید به هر شیوهای، دیگران هم آزادند آن تراویده هنری را بپسندند یا نه. اما روزگاری گونهای تنگ بینی و خشک اندیشی بر جامعه ادبی ایران سایه گسترده بود تا آنجا که سرودن به شیوه کهن و دلبستگی به سالاران سترگ سخن پارسی گونهای کژ روی و گناه شمرده میشد. اگر کسی به شیوه کهن شعر می سرود او را باز میخواندند که اندیشه پوسیده واپسگرا دارد. گذشتهگرا است و با نیازها و گفتمانهای روز جامعه ایرانی آشنا نیست.
من بارها در سخن با دانشجویان در دانشگاه یا در سخنرانیها و در گفتوشنودها، دانشورانه به برهان، دیدگاه خود را در این زمینه آشکار داشتهام. نشان دادهام چرا بر آنم ادب کهن در پیکره و ساختار بیرونی پرودهتر، هنریتر، شورانگیزتر از آن گرایش ادبی است که به اصطلاح شعر نو نامیده میشود.
فضای مدرسهتان هم به گونهای بود که به سمت ادبیات بیشتر ترغیب و تشویق شوید؟
پرسش به هنگام و شایستهای است من میبایست پیشتر به آن میپرداختم. من سالیان دبستان و بخش نخستین از دوره دبیرستان را در مدرسه آلیانس گذراندم. مدرسه آلیانس یا اتحاد یا اتفاق نامهای گونه گون داشت، مدسهای بود که فرانسویان در ایران و دیگر کشورها پدید آورده بود. ویژگی این مدرسه آن بود که از سال چهارم دبستان، زبان و ادب فرانسوی را به نوآموزان میآموختند. من در این مدرسه در کنار درسهای پارسی درسهایی را هم به زبان فرانسوی میآموختم مانند حساب، املا، انشا. این آغازی شد برای پیوند من با ادب فرانسوی. از آن زمان، زبان دوم من در دانشگاه زبان فرانسوی شد. آشنایی با زبان دیگر میتوان گفت آشنایی با جهانی دیگر است. بیگمان این آشنایی که در سالهای خردی شکل گرفته بود،در آنچه که من امروز هستم،کارکرد و بهرهای بنیادین میتواند داشت.
مردم کرمانشاه از کلمهها واژههای فارسی استفاده میکنند که در دیگر نقاط کشور آن قدر کابرد ندارد؟
بی گمان چنین است در کرمانشاه گویشی از پارسی روایی دارد که یکی از ویژگیهای این گویش آن است که واژگان در آن شکسته به کاربرده نمیشود مانند بسیاری دیگر از گویشها. شاید یکی از انگیزههای این شیوه گفتار در گویش کرمانشاهی، پیوند تنگی است که کرمانشاه با گذشته ایران و پیشینه تاریخی و فرهنگی آن دارد.
بارها گفتهام کرمانشاه 3 بهشت ایرانی را میسازد. یک بهشت باستان شناسی. شما به هر گوشه از شهر و ده استان کرمانشاه بنگرید یادگاری از روزگار کهن در آن مییابید. دو دیگر بهشت زبان شناسی ایرانی است. سرزمین زبانها و گویشهای گونه گونه است. سه دیگر بهشت دین شناسی و اسطوره شناسی ایرانی است. کیشها و آیینهای گوناگون در استان کرمانشاه هنوز روایی دارد.
از همین رو است که کرمانشاهان را هندوستان ایران نامیدهاند به پاس آن رنگارنگی و گونه گونی تاریخی و فرهنگی. به هر روی انگیزهها، کارکردها، خواستگاههای بسیار در کار است تا ما آنچه هستیم بشیم. از سویی هم آنچنان پرشمارند و هم آنچنان که ژرف و پیچیده و ناشناخته که ما هرگز نمیتوانیم روشن و رسا از آنها سخن بگوییم. به گفته دیگر مرزهای کارکردشان را نشان بدهیم. اما آنچه از دید من درست است بیچند و چون آن است که آنها در پیدایی منشها و کنشها چگونگیما کارکردی بنیادین دارند از آب و هوا جغرافیای طبیعی تا قلمروهای نهانتر و نهادینهتر.
برویم به سراغ زمانی که شما دانشگاه قبول شدید و آگاهانه رشته زبان و ادبیات فارسی را انتخاب کردید، آن موقع مثل الان نبود که کسی اگر بخواهد زبان و ادبیات فارسی بخواند خانواده مخالف باشند چون به عنوان شغل آینده نمیتوان چندان روی آن حساب کرد؟
بی گمان اگر هم بود، چنین دیدگاهی نادرست و ناساز مانند امروز گسرش و روایی نداشت اما روانشاد پدر یا مادر من که زندگانیاش دراز باد بانویی فرهیخته روشن رای ما را در گزینش رشتههای دانشگاهی آزاد نهاده بودند. هنگامی که گفتم میخواهم رشته زبان و ادب فارسی را برگزینم نه تنها هیچکدام ناساز نبودند، بلکه زمینه را فراهم کردند مرا برانگیختند که این رشته را در دانشگاه برگزینم. برادران و خواهر نیز از همین آزادی برخوردار بودند.
از دانشگاه بگویید؟ چه دانشگاهی قبول شده بودید؟
من هر 3 رده آموزشی را در دانشگاه تهران گذرانیدهام. در کارشناسی، به همان سان در کارشناسی ارشد و به همان روی در دکترا این بخت بلند را داشتم که از استادنی برجسته و نامدار بهره بجویم. استادانی مانند دکتر زرین کوب، دکتر شهیدی که خدایشان بیامرزاد. یا استادانی مانند دکتر محقق یا دکتر مظاهر مصفا یا دکتر حاکمی که خدایشان زندگی دراز و دیریاز بدهاد.
در زمان تحصیلتان به جز تحصیل کار هم میکردید؟
نه من کاری پولساز نداشتم. هزینه را روانشاد پدر میپرداخت. از سوی دیگر در آن زمان به دانشجویان به ویژه دانشجویان برجسته وامهای دانشجویی میدادند که کما بیش رایگان بود؛ بی مزد و منت. میگفتند پس از آنکه فرهیخته شدید و به کار پرداختید در یکی از نهادهای دیوانی و دولتی باید چند سال در آن نهاد بدان سان که برنهاده خواهد شد کار کنید برای نمونه با مزد کمتر یا با همان مزد ولی در زمانی بیشتر. هر چند این چندان انجام نمیپذیرفت. من در میان هم درسان کسی را ندیدم که گفته باشد این بازپرداخت و گزاردن وام بدین شیوه انجام شده باشد. اما شایسته میدانم این نکته را هم یاد کنم. من شیفته کتاب بودم. حتی پولی که به من میدادند تا هر چه را خوش میدارم بخرم و بخورم برای کتاب هزینه میکردم. اما آن تنخواه آن چنان نبود که خواست من را برآورد.
استاد شما فعالیت غیر دانشگاهی مثل فعالیتهای سیاسی یا محفلهای ادبی داشتید؟
روانشاد پدر پندی ارجمند به من داد. گفت فرزندم گرد سیاست مگرد هرچند کشور ما کشوری است که اگر برگی از درخت بیفتد میتواند نشانی از سیاست در خود داشته باشد. من همواره این اندرز پدر را به کار بستهام. بارها از من خواندهاید و شنیدهاید که من مرد فرهنگ هستم و با سیاست و بیگانهام چون کمترین زیان سیاست این اشت که ما را در دام پرسمانها و رخدادهای روزانه زودگذر میاندازد، ویژگی سیاست ناپایداری و دگرگونی است.
درست به گونه فرهنگ که ویژگی بنادی و ساختاری آن پایداری است. فرهنگ به پهنه آبهایی میماند که در زیر زمین جای دارد. سیاست آن چشمه ساری است که دمی چند برمی جوشد و بر آفتاب میافتد، آشگار میشود. آن پهنه کما بیش برجا است.
محافل ادبی چه؟ میرفتید؟
چرا. کما بیش میرفتم. پر شمار هم بود در آن زمان. هم پرشمار هم پربار. در این روزگار شاید پرشمار باشد اما میانگارم که به پرباری آن سالها نیست. انجمنهایی که من گه گاه همباز میشدم با دیگر انجمنیان یکی انجمن صائب بود. دو دیگر انجمن کمال. سه دیگر انجمن دانشوران. در آنجا بیشتر با خویشاوندی سخن ور روانشاد کیومرث مهدوی که نام هنری او خدیو بود به این انجمن ها میرفتیم. من سرودههای خود را در آن انجمنها میخواندم. گاهی در چند و چون ها در این انجمن ادبی سر میگرفت، همباز میشدم در میان امروز و دیروز و نو کهنه.
شما این شیوه سخن گفتن را که به گفته خودتان پارسی پالوده و پیراسته است از کی آغاز کردید؟
کما بیش از دو دهه پیش من بر آن سر افتادم که این شیوه را در گفتار و نوشتار به کار بگیرم چون باورم این بود که به زبان پارسی باید یاری رساند و کوشید نغزیها و زیبایها و دلاویزیهای این زبان را به کار گرفت به دیگران شناسانید تا مگر آنها هم که در گفتار و نوشتار خود بیش به پروا باشند زبان را از گزندها و آسیبهای گوناگون که در کمین آن نشسته است پاس بدارند. من در آن کتاب یادی از آن رفت، به فراخی به پرسشهای از این دست پاسخ دادهام. اینکه چرا این زبان را باید به کار گرفت؟ چه نیازی هست؟ آیا وام واژهها به زبان زیان میرسانند یا به وارونگی آن چنان که کسانی میاندیشند مایه توانمندی آن میشوند، به ویژه آنکه چرا در زبان پارسی، وام واژهها، واژههای بیگانه میتوانند بسیار زیان رسان باشند، این زبان را.
با مردم عادی کوچه و بازار هم چنین سخن میگویید؟
پیداست که چنین نیست. شما هر گرایشی در زبان داشته باشید چه پارسی گرای باشید چه تازی گرای چه فرنگی گرای همواره یکسان سخن نمیگویید.. آن شیوهای که در دانشگاه یا در سخنرانی به کار میبرید در کوچه و بازار فرو میگذارید و به شیوه دیگری از زبان بهره میبرید. اما اگر کسی پژوهشی انجام دهد گفتارهای مرا در جاهای گوناگون در سخن با شنودگان گوناگون بررسد و بکاود من بر آنم که سرانجام به این نکته و دستاورد خواهد رسید که درصد واژگان پارسی در همه گفتارهای گونه گون بیش از آن دیگران است. اما پیداست که شما کجا، چرا و با چه کسی سخن میگویید، شیوه دیگری به کار میبرید.
استاد همسر و فرزندانتان هم اهل ادب هستند؟
بله ایشان هم
آن چنان با ادب پارسی آشنا است که میتوانم گفت که رایزن ادبی من است. هر زمان
در گزینش جملهای در میمانم یا نامی برای کتابی بر میخواهم گزید با او رای میزنم.
کمابیش همواره دیدگاه او دیگاهی سخته و استوار و پذیرفتنی است.
منبع:فارس