در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۶۸۴۱۶
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۷:۰۸
دلایل سقوط شاه 2/
عماد افروغ با اشاره به ریشه های فرهنگی انقلاب اسلامی، گفت: اگر رضاخان دست به فرهنگ مردم نمی زد، شاید هنوز منافع غرب در ایران تداوم پیدا می کرد اما از طرف دیگر غرب در یک پارادکس گیر کرده بود یعنی از یک طرف باید دست به تغییر فرهنگ می زدند و از طرف دیگر اگر این کار را می کردند، نابود می شدند.

گروه راهبرد خبرگزاری دانا- محمدرضا پهلوی، شاه ایران از سال 1320 تا 1357، خود را فردی مذهبی نشان می داد. وی به مراسم حج می رفت و در مرقد امام رضا (ع) هم حضور می یافت. اما تاریخ نشان می دهد که وی به مفاسد اخلاقی زیادی دچار بوده است. از همین رو برخی از تحلیل گران معتقدند، انقلاب اسلامی سال 57، در واقع نوعی مقاومت فرهنگی مردم ایران در برابر مفاسد فرهنگی شاه و خانواده وی است. برخی معتقدند کشف حجاب رضاخانی، جشن های 2500 ساله پهلوی دوم، ممنوعیت عزاداری برای امام حسین (ع) و رفتارهای اینگونه باعث ایجاد گسست فرهنگی حاکمیت با توده بود.

کارشناسان چه می گویند؟

برای ریشه یابی دلایل فرهنگی سقوط شاه، مساله را با دو کارشناس مسایل فرهنگی در میان گذارده ایم که در ادامه می آید:

***

اقرایان: توسعه کاریکاتوری تهران عامل مهمی در سقوط شاه بود

مهدی اقراریان، کارشناس مسایل فرهنگی با اشاره به دلایل سقوط شاه، می گوید: ابتدا باید این مساله را بگویم که فقط مسایل فرهنگی باعث سقوط شاه نشد و وضعیت اقتصادی کشور پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، با توجه به آمارها وضعیت نامناسبی بود آنچه که برخی ها به شبهه می اندازد، افزایش قیمت نفت در سال های پایانی حکومت پهلوی است و ما شاهد یک توسعه کاریکاتوری فقط در شهر تهران بودیم و آمار توزیع فقر، میزان سواد، تراکنش دانشگاه ها و ... نشان دهنده این بود که وضعیت مردم در اقتصاد هم نامناسب بود.

حمله به ارزش های مردم توسط شاه

اقراریان در ادامه با بیان اینکه اصلی ترین عامل سقوط شاه، مسایل فرهنگی بود؛ توضیح می دهد: شعارهایی که مردم در دوره انقلاب می دادند، استقلال، آزادی و خواست نظامی بر اساس مفاهیم اسلامی بود و نکته دیگر در حوزه مسایل فرهنگی این است که اکثریت مردم ایران، یک دین واحد به نام اسلام دارند که اکثریت آنها هم شیعه هستند و ما شاهدیم با روی کار آمدن پهلوی اول، یک فرایند مبارزه با دین و همچنین یک تهاجم به باورها و ارزش های مردم صورت گرفت که تبلور آن در دوران پهلوی اول با مساله کشف حجاب، لباس متحدالشکل، ممنوعیت عزاداری امام حسین (ع) و امثالهم قابل مشاهده است و همه اینها موضوعاتی است که به صورت مستقیم، سبک و شیوه زندگی مردم ایران را تحت تاثیر قرار می دهد.

وی می افزاید: مردم ایران در دوران پهلوی اول و بعدها در حکومت پهلوی دوم احساس کردند که این حکومت در تلاش است تا شیوه زندگی آنها را تغییر بدهد و از طرف دیگر مردم شاهد بودند که روز به روز هم مفاسد اقتصادی و هم فرهنگی و اجتماعی گسترش می یابد و مظاهر غربی هم به صورت آشکار تبلیغ می شود.

حمایت شاه از فرقه بهاییت

اقراریان با اشاره به حمایت حکومت پهلوی از فرقه بهاییت، بیان می دارد: در دوران پهلوی ها مراکز اصلی، چه در حوزه اقتصاد و چه در حوزه فرهنگ در اختیار جریان ها و گروه های ماسونی قرار می گیرد و همه اینها در کنار این است که روحانیت بیدار همه این مسایل را به جامعه تذکر می دهد و جامعه هم این تذکرات را متوجه می شود.

غرور ملی

این کارشناس مسایل فرهنگی با بیان اینکه بحث غرور و استقلال ملی هم برای ایرانیان مهم است؛ ادامه می دهد: ملت ایران در تمام سالیان گذشته به عنوان ملتی آزاده و آزاداندیش در تاریخ مطرح بوده اند و کشور ما دارای یک تمدن دیرینه است و مفاخر فرهنگی ارزشمندی دارد و مردم احساس می کردند کم کم این مفاخر فرهنگی به فراموشی سپرده می شوند و شاهدیم که یک فرهنگ سازی و تمدن سازی بر مبنای اندیشه و تفکر پادشاهی مورد توجه قرار می گیرد در صورتی اوج شکوفایی تاریخ ما زمانی است که عملا ایران و اسلام باهم پیوند می خورند.

اقراریان می افزاید: بعد از پیوند اسلام و ایران دانشمندانی مثل ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی و سایر نامداران فرهنگی تربیت می شوند که همه اینها دارای تفکر و اندیشه دینی هستند که همه اینها به فراموشی سپرده می شد که ما تبلور آن را در جشن های 2500 ساله مشاهده کردیم.

نقش دانشگاهیان در کنار روحانیت

وی در ادامه با اشاره به نقش روشنفکران غیرروحانی و سایر اقشار مردم در روشنگری افکار عمومی، معتقد است: یک انقلاب زمانی می تواند به نقطه مطلوب خود برسد که اقشار گوناگونی در آن تاثیر گذار باشند اتفاقا یکی از مسایلی که در دوران قبل از انقلاب باید مورد توجه قرار بگیرد پیوند حوزه و دانشگاه است اما قطعا چیزی که در انقلاب ایران مورد توجه جدی قرار می گیرد، نقش رهبری امام خمینی است که رهبری ایشان بر اساس ارتباط مستقیم با توده ملت و امت است که شکل می گیرد هر چند که نخبگان دانشگاهی تاثیرگذار هستند، اما به نظر می رسد، آنچه که انقلاب ها را می تواند موفق کند، بحث ارتباط با توده امت است.

بسیج کردن مردم

این کارشناس مسایل فرهنگی با تاکید بر نقش روحانیت در بسیج مردم، در کوران انقلاب، توضیح می دهد: نقش بسیج کردن مردم، نقش بسیار ویژه ای است که تقریبا سال های 56 و 57 شاهدیم نقش بسیج کنندگی مردم در سطح عمومی گسترده می شود هر چند که در سالیان گذشته شاهد بودیم که نخبگان به موضوعات مختلف حساسیت نشان می دهند و نباید از تاثیر آنها به راحتی گذشت ولی به نظر من نقش روحانیت در برابر سایر اقشاری که در آن مقطع حضور دارند، نقش ویژه تری است اما همه اقشار و به ویژه دانشگاهیان هم در این صحنه حضور داشتند.

***

عماد افروغ با نگاهی فراتر از تحلیل تاریخی، تحلیلی فلسفی در زمینه الگوهای فرهنگی ایرانیان ارایه می دهد و معتقد است، ریشه های انقلاب اسلامی در زمینه فرهنگی، ارتباط تنگاتنگی با ناثنویت گرایی (دوآلیسم) ایرانیان در طول تاریخ دارد.

«کل گرایی توحیدی» ایرانیان و ریشه های آن در عقاید امام خمینی

عماد افروغ، جامعه شناس و رییس کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم، در گفت وگو با خبرگزاری دانا می گوید: من یک تحلیلی از انقلاب اسلامی ارایه داده ام که می توان به آن تحلیل فرهنگی گفت با این تفاوت که در تحلیل فرهنگی من یک لایه زیرینی وجود دارد و یک لایه انضمامی.

ایرانیان هیچگاه بت نداشته اند

وی با واکاوی بحث «لایه زیرین» در تحلیل خود، توضیح می دهد: این لایه به نگرش فلسفی و هستی شناختی و تبعات آن در اندیشه امام برمی گردد که از آن به عنوان «کل گرایی توحیدی» یا همان بحث ناثنویت گرایی (دوآلیسم) یاد می شود که این «کل گرایی توحیدی» در حیات فرهنگی ایرانیان هم مشهود بوده است یعنی در تاریخ ایران ناثنویت گرایی یک اصل غالب بوده است.

افروغ می افزاید: ایرانیان ثونیت گرا نبوده اند و بر خلاف این قول که ایرانیان مسلمان نمی شدند، مسیحی نمی شدند، ایرانیان در آن لایه توحیدی خودشان هیچگاه گرایشی به ثنویت و تثلیث نداشتند حتی پدیده تجسدی که در نزد برادران مسیحی ما است در آموزه های دینی ما قبل از اسلام نمودی نداشته است.

این استاد جامعه شناسی با اشاره به ثنویت گرایی انتزاعی ایرانیان، توضح می دهد: این ثنویتی که برخی به ایرانیان قبل از اسلام نسبت می دهند، ثنویت در آفرینش نیست، بلکه ثنویت در اخلاق است؛ مثلا شر و نیکی، زشت و زیبا و...؛ مثلا تثلیث «خدا، اندیشه و راستی» را هم در نظر بگیریم، متوجه می شویم که اندیشه و راستی در نهایت به خود خدا برمی گردد ضمن اینکه اندیشه و راستی خودش تجسد ندارد.

ایرانیان بلاواسط با «مانا» ارتباط برقرار می کردند

وی معتقد است: ناثنویت گرایی زیرین ترین لایه فلسفی- کلامی ایرانیان است که فقط در حد یک آموزه انتزاعی کلان نبوده بلکه در حیات فرهنگی مردم هم جاری بوده است ایرانیان هیچگاه بت نداشته اند و باز هم نکته جالبی است چون ما در مباحث جامعه شناسی دین داریم که حتی در پس یک «توتم» همیشه یک «مانا»یی وجود دارد که همان خداست و همان نیروی انتزاعی است یعنی اگر «توتم» چوب یا سنگ و امثالهم است، در واقع این چوب یا سنگ پرستش نمی شود، بلکه آن «مانا» است که همان نیروی انتزاعی است.

رییس کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم در ادامه با بیان اینکه « ایرانیان هیچوقت توتم نداشتند و همیشه بلاواسطه سراغ «مانا» رفته اند»، بیان می دارد: همین نگرش در اندیشه فلسفی ما متاثر از ملاصدرا در قالب همان کل گرایی توحیدی خود را نشان می دهد و به همین خاطر است که بین اخلاق و سیاست در انقلاب و اندیشه امام رابطه برقرار می شود، بین فرد و جامعه، بین دنیا و آخرت، بین عین و ذهن، بین نفس و بدن رابطه برقرار می شود درست همان رابطه کل گرایانه ای که ملاصدرا بین قرآن و برهان و عرفان برقرار می کند ملا صدرا دین زیادی گردن انقلاب و تفکر فلسفی امام دارد و باید ما مدیون اینها باشیم و خود امام هم این مساله را صراحتا می گویند.

سرمایه داری غرب برای تامین منافع خود باید فرهنگ ایران را تغییر می داد

افروغ در ادامه با اشاره به «لایه انضمامی» تحلیل خود، توضیح می دهد: در لایه انضمامی فرهنگی که منجر به پدید آمدن انقلاب اسلامی می شود، تحلیل من این است که غرب سرمایه داری برای اینکه در کشور ما استقرار پیدا کند، باید استقرار خود را در فرماسیون اجتماعی دنبال می کرد. نظام اجتماعی 3 ضلع دارد: اقتصادی، سیاسی و فرهنگی. نمی شود سیاست و اقتصادی بدون فرهنگ وابسته شود چون مثلثی که گفتم شکل نمی گیرد و هیچ منشوری روی دو پایه نمی ایستد.

این استاد جامعه شناسی می افزاید: سرمایه داری غرب ذاتا تجاوزگر است و اساسا این سرمایه داری به دنبال فضای جدید می گردد یعنی اگر فضای جدیدی را تولید نکند، از درون متلاشی می شود؛ سرمایه داری غرب از مدت ها قبل رد پایی در ایران به جا گذاشته بودند اما با جای پا دوران جدید سرمایه داری نمی توانست به نتیجه برسد و حتی با صرف «نفوذ» هم مقدور نیست و حتما باید سلطه داشته باشد.

آغاز سلطه غرب در ایران با پهلوی ها شروع می شود

این تحلیلگر مسایل اجتماعی، معتقد است: جای پای غرب در ایران در دولت صفویه، نفوذ آن در اواخر دوره قاجاریه بود اما سلطه غرب در ایران در دوره پهلوی رخ داد و اتفاقا این سلطه با یک کودتا آغاز می شود یعنی شروع یک سلطه با کودتای رضاخان است این کودتا در بخش سیاسی صورت می گیرد و فرماسیون وقتی می خواهد مستقر شود، از سیاست شروع می شود که با آن رژیم وابسته ای به وجود آمد.

افروغ با بیان اینکه «چون سیاست برای غرب، حرف اول را نمی زند» ادامه می دهد: نظام سرمایه داری از طریق سیاست می خواهد اهداف اقتصادی خود را دنبال کند و وقتی سیاست را وابسته می کند، از طریق اهرمی به نام «تمرکز گرایی» و از بین بردن «آمایش سرزمین» و «دولت و ملت سازی از بالا»، سعی می کند منافع اقتصادی خود را تامین کند که بدین ترتیب ضلع دوم خود را هم شکل می دهد.

غرب نمی تواست به ادامه منافع خود بدون فرهنگ دل خوش کند

این استاد جامعه شناسی با اشاره به وضعیت فرهنگی ایران قبل از انقلاب، بیان می دارد: اما ضلع سوم کماکان دست نخورده باقی می ماند و غرب نمی تواست به ادامه منافع خود بدون فرهنگ دل خوش کند و حتما باید در لانه زنبور هم دست می کرد اما دست کردن در لانه فرهنگ همان و واژگونی هم همان! ابزارهای مورد استفاده حمله به فرهنگ از طریق کشف حجاب، ایجاد دانشگاه جدید با رویکرد انسان های جدید، در دستور کار قرار دادن تربیت انسان های جدید، تغییر فرهنگ توسعه انجام می شود.

وی در تعریف «توسعه فرهنگ» می گوید: فرهنگ توسعه یعنی اینکه باید فرهنگ ایرانیان متحول شود و این تعبیر به دست داده شود که فرهنگ ایرانیان و بسیاری دیگر از کشورهای دیگر عقب مانده است و راز عقب ماندگی آنها هم در فرهنگ است و فرهنگ غرب و به ویژه فرهنگ آمریکا به عنوان عامل توسعه معرفی می شود و حتما باید این تحلیل ها و اتفاقات رخ می داد برای اینکه اگر این اتفاقات رخ ندهد، مقاومت های فرهنگی، منافع اقتصادی و سیاسی غرب را پایمال می کرد و بر این اساس است که مقوله ای به نام مدل فرهنگی در ذیل نوسازی مطرح می شود.

تعبیه نهادهای آموزشی؛ راهی به سوی تربیت افکار جدید

رییس کمیسیون فرهنگی در ادامه با اشاره به نظریه نوسازی، ادامه می دهد: نظریه نوسازی چند تا شعبه دارد: الگوی روانشناختی، فرهنگی، ساختی کارکردی و آخری هم الگوی فرایندی است و اینجا به هر حال باید تحولی در فرهنگ کشور ما صورت می گرفت و تحول فرهنگی هم از طریق تعبیه برخی از نهادها صورت می گیرد مثلا با تعبیه نهادهای آموزشی، به تدریج می خواهند آن جهان بینی، فرهنگ، اسلام ریشه دار کهن ایرانیان را مسخ کنند و جامعه را دچار «ازجا دررفتگی» کنند یعنی بین سطح فکری، نظری و ایدئولوژیک خود و مسایل سیاسی و اقتصادی فاصله بیندازند تا بتوانند استقراری در فرماسیون اجتماعی داشته باشند و اتفاقا آنچه که باعث پدید آمدن انقلاب اسلامی شد، واکنش نشان دادن فرهنگی مردم بود.

افروغ در پایان می گوید: اگر رضاخان دست به فرهنگ مردم نمی زد، شاید هنوز منافع غرب در ایران تداوم پیدا می کرد اما از طرف دیگر غرب در یک پارادکس گیر کرده بود یعنی از یک طرف باید دست به تغییر فرهنگ می زدند و از طرف دیگر اگر این کار را می کردند، نابود می شدند اما پیش بینی آنها اینگونه نبود که مردم ایران به این شدت مقاومت نشان می دهد چون غرب بینش فرهنگی آنچنانی نداشت و صرفا بینش سیاسی و اقتصادی دارد.

***

به هر روی به نظر می رسد با مد نظر قرار دادن شعارها و خواست های مردم ایران در بحبوحه انقلاب اسلامی می توان نتیجه گرفت که پهلوی ها با گسترده کردن تهاجمات خود به ریشه های فرهنگی، دینی و اعتقادی مردم، باعث نوعی مقاومت پایدار در افکار عمومی شدند و همین امر منجر شد که مردم ایران مسیری را طی کند که در جهت عکس برنامه های نوگرایانه غربی شاه باشد.

ارسال نظر