اگرچه فقط 2 درصد از وجود انسان جسم و 98 درصد از وجودش ذهن و روح است، افراد عادی، 98 درصد از وقت شان را صرف اندیشیدن به این 2 درصد می کنند که جسم شان است! به همین دلیل اغلب از بیماری رنج می برند؛ زیرا می خواهند از بیرون به درون برسند، حال آن که می باید از درونبه بیرون رسید.
تفاوت درمان و شفا در ادبیات فارسی
چگونگي اين تفاوت را می توان در اشعار عارفان ايران زمين، در متون علمی-پزشکی و در متون قرآنی نيز جستجو کرد و خاقانی تفاوت بين درمان (نجات) را با شفا به خوبی شناخته و آن را در قالب شعر زير ارائه کرده است:
خاقانيا! نجات مخواه و شفا ببين کآرد شفات علت و زايد نجات بيم
او هم معتقد بوده است که درمان (نجات)، همه مساله را حل نمی کند بلکه ممکن است بيم آفرين هم باشد يعنی انسان را کاملا راحت نمی کند، در حالی که در شفا علت اصلی حل میشود و هيچ مسالهای برای نگران شدن وجود ندارد. اسيری لاهيجی برای دل بيمارش شفا می طلبد و میگويد:
چه شود گر دل بيمار مرا شاه جهان از شراب لب جانبخش شفايی بکند
حضرت حافظ (ره) شادابی دل و جان را در بوی شفابخش بادهای میداند که حتی اگر خودش هم حاضر نباشد فقط به کمک باد نسيمی از بوی آن به مشامش برسد، مشکلش را حل می کند
ای باد از آن باده نسيمی به من آور کان بوی شفابخش بود دفع خمارم
وقتي شخصی به سرطان تيروييد، پستان، معده يا هر عضو ديگری مبتلا میشود، با انجام جراحی اوليه همه نسج سرطانی را از بدن خارج میکنيم و اين همان درمان است، گاهی هم از روشهای ديگری مثل شيميدرمانی، راديوتراپی، پرتودرمانی و دهها روش ديگری که علم تا امروز به ما توصيه کرده است، به اين منظور استفاده میکنيم. همه اين اقدامها درمانی هستند و در هيچ يک از آنها شفا وجود ندارد. اين همان تفاوتی است که خاقانی را وادار میکند تا شفا را طلب کند، نه نجات و درمان يا حافظ و اسيری لاهيجی به يکباره سراغ شفا میروند و جامعيت آن را از «شاه جهان» و «باده الهی» طلب میکنند.
حضرت ابراهيم (ع) در قرآن کريم خداوند را چنين تعريف می کند: «او خدايی است که مرا آفريد و پيوسته راهنمايی ام می کند، مرا غذا می دهد و سيراب میکند و هنگامی که بيمار شوم، مرا شفا می دهد.» (قرآن کريم آيات 80-78 سوره مبارکه الشعرا) بيان شفا در کلام پيامبر الهی، حضرت ابراهيم (ع)، فراتر از طلب بهبود سردرد و کمردرد يا حتی حذف آثار گرمايشی و سوزاننده آتش است، او شفای دل می طلبد و آن را میگيرد و ابراهيم(ع) میشود.
افلاطون به طبیبان یونانی
گفت:«جزء هیچ گاه نمی تواند سالم باشد، مگر این که کل سالم باشد». افلاطون
دریافت که تفاوت میان «شفا» و «درمان» این است که «شفا» به کامل گردانیدن کل وجود
آدمی، یعنی جسم و ذهن و روح اطلاق می شود. حال آن که «درمان» به معنای حذف یا
التیام آنی بیماری است. اغلب، شخص با جست و جوی درمان پزشکی معالجه می شود؛ اما تا
هنگامی که الگوهای ناخودآگاه، یعنی اندیشه ها و باورهای منفی که مسبب اصلی درد و
رنج محسوب می شوند، رها نشوند، شفا نمی یابد و چه بسا بارها و بارها در همان ناحیه
یا در قسمتی دیگر بروز کند.
بیماری جسمانی در واقع، چیزی جز تلاش جسم برای بیرون افکندن احساسهای نادرست
نیست. دلیل احساس بیماری این است که احساس های بیمارگونه می کوشند از جسم خارج
شوند. از این رو، صرف وقت و تلاش برای تغییر الگوهای ناخودآگاه و انگاره های ذهنی
و رهایی از احساس گناه، واقعاً ارزشمند است.
شفا در پزشکی مدرن
موضوع «شفا» اين روزها در علم مدرن پزشکی وارد شده و جای مناسبی هم پيدا کرده است، تحقيقات علمی روز نشان دادهاند که عوامل ديگری بر سلامت انسان تاثير دارند که جدای از قرص، کپسول، آمپول و رفتارهای جراحی و درمان ماست به همين دليل «معنويت درمانی» بهعنوان يک شاخه اصلي در درمان جايگاه پيدا کرده و سازمانهای بينالمللی هم سلامت معنوی را يکي از 4 شاخه اصلی سلامت (جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی) میدانند. در بسياری از دانشگاههای معتبر جهان هم سلامت معنوی تدريس میشود. «دعا درماني» يکي از مولفههاي درسی برای دانشجويان گروه پزشکی است و چه خوب از آن استفاده میکنند،دعادرماني از راه دور به معنی اينکه فرد ديگری برای بيماری که در فاصله طولانی از او قرار دارد، دعا کند و او بهبود يابد، در مقالههای علمی دنيا کم پيدا نمیشود. در کشور ما مردم بسيار به اين امر اعتقاد دارند و تصور میکنند بايد آن را از جامعه پزشکی مخفی کنند.
تامين سلامت معنوی
علت آن است که علم و اعتقاد مردم در اين زمينه بيشتر از گروه پزشکی است و ضرورت دارد که همکاران دانشمند و دلسوز سلامت مردم و آنها که معناگرايی رشته تخصصی خود انتخاب کردهاند و به دل بيشتر از جسم می نگرند، وارد ميدان بزرگ تحقيقات سلامت معنوی شوند تا اثربخشي يک نذر حضرت عباس(ع) يا يک سفره حضرت رقيه (س) يا امام سجاد (ع) را در بهبود يک بيمار نشان دهند. اين تحقيقات ضرورت دارد به نحوی طراحی شود تا اثربخشي متفاوت يک داروی مشابه برای 2 بيمار با بيماری مشابه را هم نشان دهد و ثابت کند که عشقورزی در معالجه بيماران و دلدادگی و دلسوزی بيمار و طبيب میتواند تغييرات اثربخشی در معالجه داشته باشد. امروز به راحتی اين مسايل را در مطالعههای دانشگاههای معتبر جهان میتوان ديد.
اگر خدا بخواهد، خواهد شد
طبيعی است وقتی حضرت عيسی ابن مريم (ع) با ذکر و دعا مردهای را در جلو چشم مردمان زنده میکند، يعنی بازگشت فرايند حيات به کالبد بیجان يک موجود زنده، يعنی تعطيلی ژنهای حيات که فرمان زندگی را صادر میکنند، دوباره بازگشايی شده و با بيان ژنی متفاوتی از مرگ به حيات را به تک تک سلولها و اعضا برمیگردانند. اين اتفاق از نظر علمی شدنی است و قطعا حضرت حق تعالی نيز به جز اسباب مادی يا معنوی کاری انجام نمیدهد. اين اتفاق يعنی بهبود که با معنويت امروز، ثابت شده است و چگونگی انجام آن به اثبات رسيده است. آنچه را هنوز علم بشری نتوانسته اثبات کند، نقص علمی ماست نه نفی وجودی آنها.