به گزارش خبرگزاری دانا، جواد قارایی - طبیعتگرد فیلمساز که با مجموعه تلویزیونی ایرانگرد 1 و 2 در جامعه ایرانی شناخته میشود، از هزینهها و مشکلات سفر در کشورمان میگوید و معتقد است برای سفر باید افراد یک حداقل درآمدی داشته باشند، البته او پیشنهاداتی برای سفرهای ارزان در ایام غیرتعطیل هم ارائه میکند. قارایی در گفتوگویی با تسنیم به چالشهای سفر در ایران پرداخت.
تسنیم: کسی مانند شما که 5 سال در مجموعه ایرانگرد زحمت کشیده و 10 سال هم قبل از آن سفر کرده است، چالشهای مردم ما برای سفر به دور تا دور ایران به خصوص جاهایی که شما رفتید، چیست؟ مثلاً یک خانواده 4 نفره چگونه به جاهایی برود که قارایی رفته است؟ چون یک اصل مهم در سفر این است که مردم در زمانهای مانند نوروز کمتر به سفر بروند و بیشتر در زمانهای غیرتعطیل به سفر روند تا هم در هزینهها و هم در تردد مدیریت سفر صورت پذیرد.
"معیشت" اصلییترین مشکل مردم ایران برای سفر
قارایی: به نظر من چالش اصلی برای سفر معیشت مردم است. چون مردم هزینه رفت و برگشت و اقامت را حساب میکنند، چون درآمدها پایین آمده و تورم بالا رفته است.
بنده از فامیل خودم دارم شروع میکنم، با کسی هم کاری ندارم، من میگویم که در فامیل ما اینطور است. بنده با اکثریت جامعه کار دارم نه با چند درصد قشر مرفه جامعه. جای طولانی بخواهند بروند چون وسعت کشورمان زیاد است. پس اگر بخواهند با اتوبوس بروند 15 ساعت در راه هستند و خسته میشوند میگویند با هواپیما برویم خیلی گران است.
نابرابری دستمزدها با نرخ بلیط هواپیما در ایران، برخلاف دیگر کشورها
یکی از مسئولان ما گفتند که نرخ هواپیمای ما خیلی هم خوب است شبیه خارج از کشور است. من خواهشی دارم، اگر میگوییم نرخ هواپیمای ما ارزانتر است، آیا نرخ بلیت هواپیمای ما را با خارجیها مقایسه میکنید؟ آیا درآمد ما را هم با آنها محاسبه میکنید؟ یا اگر یک کارمند عادی آنها دارد 3000 تا 3500 یورو دستمزد میگیرد آیا اینجا هم به همان مقدار میگیریم؟ خیر! ما آنقدر دستمزدمان پایین است که دخل و خرجمان با هم نمیخواند.
سفر کردن، حداقل درآمد متوسط را میخواهد. ولی متاسفانه درآمدمان واقعاً کم شده. تورم خیلی بالا رفته و گرانی بیداد میکند.
تسنیم: شاید مسئولان این صحبتهای شما را بشنود و نقد به شما کنند مبنی بر اینکه مردم باید سفرشان را مدیریت کنند. مثلاً در پیک سفر به سفر نروند.
قارایی: مشکل مرخصی، زن و بچه و مدرسه و اینها را چه کنند؟ این درست نیست. انصافاً من آدمی ام که بین مردم دارم زندگی میکنم، با مترو و تاکسی و اتوبوس رفت و آمد میکنم. در شهرها و تهران هستم. من در بطن جامعه ام. اگر میخواهید در مورد سفر حرف بزنید در خدمتتون هستم حرف دل مردم هم میزنم.
مردم در اوج تعطیلات شمال نروند/ ایران فقط یک شمال نیست
تورم بالاست، قیمتها گران است. بلیت هواپیما، قطار، اتوبوس، هزینههای خورد و خوراک بالاست. من پیشنهاد میکنم برای تعطیلاتمان برنامه ریزی کنیم سعی کنیم در پیکها حداقل به شمال کشور سفر نکنیم اولاً شمال کشور اشباع میشود و بعد هم سفر به شمال اینطوریست که میرویم به ویلا و جوجه کباب میخریم و لب دریایی؛ که خود مسئولان میگویند برای شنا خوب نیست و آلوده است.
یک استان ایران برابر با 6 کشور اروپایی
پس برای چه باید برویم شمال! ایران فقط یک شمال نیست! به اندازه ای وسعت دارد که فقط یک استان ما به اندازه 6 تا کشور اروپایی وسعت دارد و در این کشور هزار تا لوکیشن میتوانی پیدا کنی که از آن لذت ببری.
هتل نرویم؛ خانه روستایی اجاره کنیم
بعد شما مشکل اقامت خواهید داشت، من سعی میکنم با ارائه پیشنهادی کمی این مشکلی را حل کنم. ببینید هتلها گران هستند، مشکلی نیست، خانههای محلی هست. من اگر جواد قارایی نبودم و کسی مرا نمی شناخت میرفتم خانه دهیار و میگفتم سلام حال شما خوب است من آدمی هستم از تهران آمدم مسافرم و میخواهم یک خانه ای را اجاره کنم که سرویس بهداشتی داشته باشد و بتوانم پخت و پزی هم بکنم. یا نه؛ پخت و پز را شما انجام دهید و هزینه پخت و پز را به آنها می دادم.
قرار است 30 هزار تومان به رستوران بدهم 10 هزار تومان به آنها میدهم غذای تازه محلی به من میدهند.
خانه روستایی یعنی غذای محلی و دنیایی از انرژی
حال چه اتفاقی میافتد 1 – من غذای جدید محلی می خورم 2- غذای تازه محلی می خورم. شما خودت دورههای اکوتوریسم را رفتی میدانی داستان غذا چیست، همان گردشگری غذا؛ 3 – من یک خانه محلی گرفتم که دارد به من انرژی میدهد و بابت خانه پول میپردازم به کسی که وسع زیادی ندارد و این میتواند کمکش باشد.
اگر همه ما این کار را بکنیم و این خانههای محلی در روستاهای مختلف را پایگاه و اقامتگاه خود قرار دهیم یک کمک هم از لحاظ مالی به آنها کردیم. بعد ما تاریخ شفاهی آنها را میشنویم و آنچه در دل آنهاست میشنویم و ما هم حرف دلمان را به آنها میزنیم. یک ارتباط فرهنگی بین فرهنگها برقرار میشود. ما فرهنگمان را به آنها میگوییم و آنها نیز میگویند و یک چیزهایی از همدیگر یاد میگیریم و دوستهای جدید پیدا میکنیم.
زندگی شهری یعنی زندگی مجازی
الان زندگیهای شهری شده زندگی مجازی با تلفن. ما کمتر با انسانها صحبت میکنیم، در صورتیکه همنشینی با انسانها لذتبخش است. همین که من دارم با شما حرف میزنم دارم لذت میبرم از آشنا شدن با یک انسان که با او حرف میزنم و درددل میکنم و رفیق میشویم، و این حس خوبی دارد و حال میدهد.
تربیت راهنمایان گردشگری از کودکی
مثلاً بعد در همین سفرها یک بچهای میآید و میگوید عمو من یک درختی میشناسم که 400 سال سن دارد، این میشود راهنمای محلی من. و من میروم و 5 هزار تومان که برای ما هم چیزی نیست ولی برای آن بچه خیلی است، به او میدهیم. 5 هزار تومان به عنوان راهنما، این یعنی نه هیچ وقت از من گدایی شده و نه من هم هیچ وقت پول الکی به کسی نمیدهم که حس کند من نگاه ترحم دارم.
خرید از روستائیان، یعنی زنده ماندن صنایع دستی و غذاهای سنتی وطن
بنابراین الان ما داریم یک راهنمای گردشگری پرورش میدهیم، من به آن بچه میگویم به من آن درخت را نشان بده و او به من نشان میدهد و راجع به درخت دارد حرف میزند، بعد من را راهنمایی میکند و مبلغی هم به او میدهم.
یا مثلاً در طول سفرهایمان از کنار یک مادربزرگ سالمندی رد میشوم، به من میگوید پسرم بیا اینجا و ببین یک چنته بافتم (کیسه یا توبره برای نگهداری وسایل مختلف در زندگی عشایری) یا یک گلیم کوچولو بافتم، بعد نگاه میکنم میبینم چقدر قشنگ است و میگویم چند؟ میگوید مثلاً 100 هزار تومان، میگویم چقدر ارزان، من تهران 150 هزار تومان دیدم. از او میخرم - کمک به صنایع دستی کشورمان میشود و بعد، او میگوید که حالا که خریدی باید بروم یکی دیگر ببافم، 100 هزار تومان را میبرد و یکی دیگر میبافد. این کار باعث زنده ماندن صنایع دستی کشور میشود، و یا غذاهای سنتی ما زنده میماند.
تجربه غذا، تاریخ، تمدن و طبیعت با اقامت در خانههای روستاها
و یا مثلاً من در این سفرها، میروم به روستایی و آنجا میگویم برای من مرغ تهیه نکنید. میپرسم غذای محلی امشبتان چی هست؟ میگویند یک سبزی کوهی؛ که شما نمیشناسید، مواد آن را از پشت سنگها جمع میکنند و با آرد قاطی میکنند و قارچ هم میزنند، این یک یک غذای محلی است، پیازچه و کشک خودمان را هم میزنیم و میخوریم می بینیم عجب چیزی است، پس من یک غذای جدید تست کردم. بنابراین من یک تجربه جدید غذا، تاریخ، تمدن، طبیعت، اقامت یا دوستی را تجربه کردم. چقدر ارزش دارد.
تحمل سفر با اتوبوس را فراگیریم
حال اگر در هتل بودم یک چاردیواری میدیدم با چند تا اتاق و حمام آب گرم چیز دیگری داشت؟ من آنجا این همه چیز جدید تجربه میکنم. هزینهها کم میشود باید سعی کنیم اتوبوس را هم تحمل کنیم و اگر واقعاً توانایی هزینه سفر با هواپیما را نداریم پس باید سعی کنیم با این قضیه کنار بیاییم.
تسنیم: کسی مانند شما که 5 سال در مجموعه ایرانگرد زحمت کشیده و 10 سال هم قبل از آن سفر کرده است، چالشهای مردم ما برای سفر به دور تا دور ایران به خصوص جاهایی که شما رفتید، چیست؟ مثلاً یک خانواده 4 نفره چگونه به جاهایی برود که قارایی رفته است؟ چون یک اصل مهم در سفر این است که مردم در زمانهای مانند نوروز کمتر به سفر بروند و بیشتر در زمانهای غیرتعطیل به سفر روند تا هم در هزینهها و هم در تردد مدیریت سفر صورت پذیرد.
"معیشت" اصلییترین مشکل مردم ایران برای سفر
قارایی: به نظر من چالش اصلی برای سفر معیشت مردم است. چون مردم هزینه رفت و برگشت و اقامت را حساب میکنند، چون درآمدها پایین آمده و تورم بالا رفته است.
بنده از فامیل خودم دارم شروع میکنم، با کسی هم کاری ندارم، من میگویم که در فامیل ما اینطور است. بنده با اکثریت جامعه کار دارم نه با چند درصد قشر مرفه جامعه. جای طولانی بخواهند بروند چون وسعت کشورمان زیاد است. پس اگر بخواهند با اتوبوس بروند 15 ساعت در راه هستند و خسته میشوند میگویند با هواپیما برویم خیلی گران است.
نابرابری دستمزدها با نرخ بلیط هواپیما در ایران، برخلاف دیگر کشورها
یکی از مسئولان ما گفتند که نرخ هواپیمای ما خیلی هم خوب است شبیه خارج از کشور است. من خواهشی دارم، اگر میگوییم نرخ هواپیمای ما ارزانتر است، آیا نرخ بلیت هواپیمای ما را با خارجیها مقایسه میکنید؟ آیا درآمد ما را هم با آنها محاسبه میکنید؟ یا اگر یک کارمند عادی آنها دارد 3000 تا 3500 یورو دستمزد میگیرد آیا اینجا هم به همان مقدار میگیریم؟ خیر! ما آنقدر دستمزدمان پایین است که دخل و خرجمان با هم نمیخواند.
سفر کردن، حداقل درآمد متوسط را میخواهد. ولی متاسفانه درآمدمان واقعاً کم شده. تورم خیلی بالا رفته و گرانی بیداد میکند.
تسنیم: شاید مسئولان این صحبتهای شما را بشنود و نقد به شما کنند مبنی بر اینکه مردم باید سفرشان را مدیریت کنند. مثلاً در پیک سفر به سفر نروند.
قارایی: مشکل مرخصی، زن و بچه و مدرسه و اینها را چه کنند؟ این درست نیست. انصافاً من آدمی ام که بین مردم دارم زندگی میکنم، با مترو و تاکسی و اتوبوس رفت و آمد میکنم. در شهرها و تهران هستم. من در بطن جامعه ام. اگر میخواهید در مورد سفر حرف بزنید در خدمتتون هستم حرف دل مردم هم میزنم.
مردم در اوج تعطیلات شمال نروند/ ایران فقط یک شمال نیست
تورم بالاست، قیمتها گران است. بلیت هواپیما، قطار، اتوبوس، هزینههای خورد و خوراک بالاست. من پیشنهاد میکنم برای تعطیلاتمان برنامه ریزی کنیم سعی کنیم در پیکها حداقل به شمال کشور سفر نکنیم اولاً شمال کشور اشباع میشود و بعد هم سفر به شمال اینطوریست که میرویم به ویلا و جوجه کباب میخریم و لب دریایی؛ که خود مسئولان میگویند برای شنا خوب نیست و آلوده است.
یک استان ایران برابر با 6 کشور اروپایی
پس برای چه باید برویم شمال! ایران فقط یک شمال نیست! به اندازه ای وسعت دارد که فقط یک استان ما به اندازه 6 تا کشور اروپایی وسعت دارد و در این کشور هزار تا لوکیشن میتوانی پیدا کنی که از آن لذت ببری.
هتل نرویم؛ خانه روستایی اجاره کنیم
بعد شما مشکل اقامت خواهید داشت، من سعی میکنم با ارائه پیشنهادی کمی این مشکلی را حل کنم. ببینید هتلها گران هستند، مشکلی نیست، خانههای محلی هست. من اگر جواد قارایی نبودم و کسی مرا نمی شناخت میرفتم خانه دهیار و میگفتم سلام حال شما خوب است من آدمی هستم از تهران آمدم مسافرم و میخواهم یک خانه ای را اجاره کنم که سرویس بهداشتی داشته باشد و بتوانم پخت و پزی هم بکنم. یا نه؛ پخت و پز را شما انجام دهید و هزینه پخت و پز را به آنها می دادم.
قرار است 30 هزار تومان به رستوران بدهم 10 هزار تومان به آنها میدهم غذای تازه محلی به من میدهند.
خانه روستایی یعنی غذای محلی و دنیایی از انرژی
حال چه اتفاقی میافتد 1 – من غذای جدید محلی می خورم 2- غذای تازه محلی می خورم. شما خودت دورههای اکوتوریسم را رفتی میدانی داستان غذا چیست، همان گردشگری غذا؛ 3 – من یک خانه محلی گرفتم که دارد به من انرژی میدهد و بابت خانه پول میپردازم به کسی که وسع زیادی ندارد و این میتواند کمکش باشد.
اگر همه ما این کار را بکنیم و این خانههای محلی در روستاهای مختلف را پایگاه و اقامتگاه خود قرار دهیم یک کمک هم از لحاظ مالی به آنها کردیم. بعد ما تاریخ شفاهی آنها را میشنویم و آنچه در دل آنهاست میشنویم و ما هم حرف دلمان را به آنها میزنیم. یک ارتباط فرهنگی بین فرهنگها برقرار میشود. ما فرهنگمان را به آنها میگوییم و آنها نیز میگویند و یک چیزهایی از همدیگر یاد میگیریم و دوستهای جدید پیدا میکنیم.
زندگی شهری یعنی زندگی مجازی
الان زندگیهای شهری شده زندگی مجازی با تلفن. ما کمتر با انسانها صحبت میکنیم، در صورتیکه همنشینی با انسانها لذتبخش است. همین که من دارم با شما حرف میزنم دارم لذت میبرم از آشنا شدن با یک انسان که با او حرف میزنم و درددل میکنم و رفیق میشویم، و این حس خوبی دارد و حال میدهد.
تربیت راهنمایان گردشگری از کودکی
مثلاً بعد در همین سفرها یک بچهای میآید و میگوید عمو من یک درختی میشناسم که 400 سال سن دارد، این میشود راهنمای محلی من. و من میروم و 5 هزار تومان که برای ما هم چیزی نیست ولی برای آن بچه خیلی است، به او میدهیم. 5 هزار تومان به عنوان راهنما، این یعنی نه هیچ وقت از من گدایی شده و نه من هم هیچ وقت پول الکی به کسی نمیدهم که حس کند من نگاه ترحم دارم.
خرید از روستائیان، یعنی زنده ماندن صنایع دستی و غذاهای سنتی وطن
بنابراین الان ما داریم یک راهنمای گردشگری پرورش میدهیم، من به آن بچه میگویم به من آن درخت را نشان بده و او به من نشان میدهد و راجع به درخت دارد حرف میزند، بعد من را راهنمایی میکند و مبلغی هم به او میدهم.
یا مثلاً در طول سفرهایمان از کنار یک مادربزرگ سالمندی رد میشوم، به من میگوید پسرم بیا اینجا و ببین یک چنته بافتم (کیسه یا توبره برای نگهداری وسایل مختلف در زندگی عشایری) یا یک گلیم کوچولو بافتم، بعد نگاه میکنم میبینم چقدر قشنگ است و میگویم چند؟ میگوید مثلاً 100 هزار تومان، میگویم چقدر ارزان، من تهران 150 هزار تومان دیدم. از او میخرم - کمک به صنایع دستی کشورمان میشود و بعد، او میگوید که حالا که خریدی باید بروم یکی دیگر ببافم، 100 هزار تومان را میبرد و یکی دیگر میبافد. این کار باعث زنده ماندن صنایع دستی کشور میشود، و یا غذاهای سنتی ما زنده میماند.
تجربه غذا، تاریخ، تمدن و طبیعت با اقامت در خانههای روستاها
و یا مثلاً من در این سفرها، میروم به روستایی و آنجا میگویم برای من مرغ تهیه نکنید. میپرسم غذای محلی امشبتان چی هست؟ میگویند یک سبزی کوهی؛ که شما نمیشناسید، مواد آن را از پشت سنگها جمع میکنند و با آرد قاطی میکنند و قارچ هم میزنند، این یک یک غذای محلی است، پیازچه و کشک خودمان را هم میزنیم و میخوریم می بینیم عجب چیزی است، پس من یک غذای جدید تست کردم. بنابراین من یک تجربه جدید غذا، تاریخ، تمدن، طبیعت، اقامت یا دوستی را تجربه کردم. چقدر ارزش دارد.
تحمل سفر با اتوبوس را فراگیریم
حال اگر در هتل بودم یک چاردیواری میدیدم با چند تا اتاق و حمام آب گرم چیز دیگری داشت؟ من آنجا این همه چیز جدید تجربه میکنم. هزینهها کم میشود باید سعی کنیم اتوبوس را هم تحمل کنیم و اگر واقعاً توانایی هزینه سفر با هواپیما را نداریم پس باید سعی کنیم با این قضیه کنار بیاییم.