تحولاتی که کرونا، این ویروس کوچک مرموز، در عرصههای گوناگون زندگی ما به وجود آورده است، به هیچ روی قابلانکار و اغماض نیست. این تغییرات در عرصههای گوناگون جسمانی، روانی، معرفتی و… رخ داده است و ما برای هر کدام از این عرصهها نیازمند اتخاذ تدابیری هستیم تا بتوانیم به بهترین نحو در «عصر کرونا» دوام بیاوریم.
نظام آموزشی اما این روزها شاهد تکاپوی بسیاری برای جلوگیری از عقبافتادگی درسی و جبران فعالیتهای به تعطیلی کشیدهشدۀ مدارس است؛ ازاینرو شاهد حجم گستردهای از اطلاعات، آموزشهای مجازی، برنامههای آموزشی تلویزیون، برگزاری مسابقات، برنامههایی برای تداوم فعالیتهای اجتماعی مدارس در بستر پیامرسانهای داخلی، آزمونها، حمایتهای روانی از خانوادهها و دانشآموزان، توصیهها و دهها برنامۀ دیگر هستیم.
این وضعیت از دو جنبه قابل بررسی است: نخست، شکلگیری نوعی انقلاب در یادگیری و فاصله گرفتن از شکل سنتی آموزش و تدریس به سمت یادگیری و آموزش برخط و مجازی که اگرچه ایدۀ آن مربوط به اکنون نیست، اما به نظر میرسد در شرایط کنونی هیچ چیز مانند کرونا نمیتوانست به تحقق آن سرعت بخشد؛ روی دوم ماجرا اما، تلاش نظام آموزشی برای حفظ موجودیت سنتی خود، در قالب بمباران اطلاعاتی و پرکردن ذهن دانشآموزان از مفاهیمی است که مدنظر اوست.
فارغ از این که این طرح و برنامهها تا چه میزان موفق هستند و خواهند بود و آیا توانستهاند به دستاوردهای مورد نظر خود و استقبال مخاطبان نائل شوند، به نظر میرسد چنین تلاشی ناشی از این نگرش است که دانشآموزان بدون مدرسه و حضور در آن چیزی برای خود ندارند و نظام آموزشی وظیفۀ تمام و کمال پرکردن وقت دانشآموز و برنامهریزی برای زندگی او و شکلدهی به هویت او را دارد.
این همان مسئلهای است که در طرح ایدۀ «مدرسهزدایی»، مورد انتقاد ایوان ایلیچ بود. ایلیچ در کتاب «مدرسهزدایی از جامعه» بر این باور است که نظام آموزشی که قلب و محور تداوم آن مدرسه است، در قالب قوانین و ساختار خشک و انعطافناپذیر مدرسه و سپس دانشگاه، موجب حرص و طمع دانشآموزان در رسیدن به مدارک بالاتر میشود، بدون آن که چیزی به دانش و مهارت عملی آنها اضافه شود. در جامعۀ مدرسهزده، این نهادها هستند که تعیین میکنند چه چیزی مشروع و درست و چه چیزی نامشروع و غلط است؛ ازاینرو، افراد، ارزشهایی برای خود و برخاسته از درون خود ندارند، بلکه دچار نوعی احساس کمارزشی و عدم اتکا به خود میشوند که باعث میشود درمان خود را امری غیرمسئولانه، یادگیری مستقل را غیرقابلاعتماد و ایجاد تشکلها بدون دخالت دولت را نوعی آشوب و خرابکاری به حساب آورند. در چنین شرایطی مفهوم موفقیت و تحرک اجتماعی در وابستگی به آموزشوپرورش خلاصه میشود و به میزانی که وابستگی به نهادهای جامعه افزایش مییابد، ما دچار نوعی عقبماندگی اتکا به خود میشویم.
میتوان گفت که مدارس جدید محل کاملاً مناسبی برای تحقیق و پرورش که باید از عمق وجود متعلم نشأت بگیرد، نیست؛ بلکه محلی است که با طراحی برنامهای از پیش تعیین شده و مخفی، سعی در آمادهکردن دانشآموزان برای پذیرش ارزشهایی معین همچون زندگی در جامعۀ طبقاتی و سازمانهای بروکراتیک و واگذارکردن نقشهای اجتماعی معین به افراد پیش میرود.
از نظر ایلیچ، تنها راه رهایی از مشکلات و پیامدهای ناگوار چنین مدرسهای، انحلال آن و گشودن باب مدرسهای به وسعت جامعه است که در آن هر کس بتواند آزادانه آموزشوپرورش مطلوب خود و فرزندان خود را فراهم سازد. شبکهای که همه بتوانند مسئلۀ مورد نظر خود را با افرادی که انگیزۀ پرداختن به همان مسئله را دارند در میان بگذارند و در واقع به افراد همان چیزهایی یاد داده شود که به آن علاقه دارند.
به نظر میرسد چند پرسش جدی که میتوان با توجه به دیدگاه ایلیچ و به عنوان یکی از تکانههای معرفتی کرونا و نوعی خودارزیابی برای نظام آموزشی ما به حساب آورد، این است که فرزندان ما بدون مدرسه، چه چیزی برای خود و از خود دارند؟ اگر کرونا برای همیشه تداوم یابد، فرزندان ما در دوری از مدرسه تبدیل به چگونه انسانهایی خواهند شد، چه چیزهایی را از دست خواهند داد و چه چیزهایی را به دست خواهند آورد؟ آیا اگر تعطیلی مدرسه تداوم یابد، دانشآموزان ما واقعا زیان خواهند دید؟ چه نوع نظام آموزشی میتواند دانشآموزان را از انفعال خارج سازد و آنها را تبدیل به خودآموزانی کنشگر کند؟ آیا نظام آموزشی مسئولیت تمام و کمال رساندن دانشآموزان به ارزشهای مورد نظر خود را دارد یا چنان که دیوئی نیز معتقد بود، باید به دانشآموز کمک کند تا جهان و ارزشهای خود را بسازد؟
به نظر میرسد میراث ماندگار کرونا برای نظام آموزشی که میتوان آن را تحت عنوان «یادگیری در عصر کرونا» مطرح کرد، تأکید بر مؤلفۀ مهم خودآموزی توأم با کنشگری و شوق تغییر و اشتیاق زندگی در دانشآموزان است. کرونا به ما میآموزد همان گونه که برای در امان ماندن از ابتلا به کرونا به خودمراقبتی و خودقرنطینگی نیازمندیم، برای ساختن دوبارۀ جامعه نیز به خودآموزی کنشگرانه و فعال نیاز داریم و امروز آموزشوپرورش باید با قرارگرفتن در خودقرنطینگی، بار دیگر به جایگاه مهم و اصیل یادگیرنده در نظام آموزشی بیندیشد، با این امید که پس از خروج از قرنطینه، قدر مهمترین داشتههای خود، یعنی سرمایۀ انسانی را بیشتر بداند.