در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۲۵۲۸۱۶
تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۱
داستان کتاب در رابطه با زن و شوهری است که هر دو پزشک هستند. این رمان حال و هوایی عاشقانه و البته اجتماعی دارد.
محمدحسین سیمیار، خبرگزاری دانا، گروه فرهنگ؛ شاید آن روزهایی که حسابی قرنطینه را سفت و سخت می گرفتیم و حواسمان به همه چیز بود، فکرش را نمی کردیم که بعد از چند ماه آن چنان آمار مرگ و میر توسط این ویروس بالا برود که چندین برابر روزهای ابتدایی اش موجب فوت هموطنان بشود. آمارهایی که با بالا رفتنشان غم و اندوه به جامعه سرازیر می کنند و از سمتی موجب خستگی و نا امیدی پزشکان و کادر درمان می شوند. موضوعی که مشخص نیست تا چه زمانی گریبان گیر دنیا خواهد بود و چگونه پایان خواهد یافت.

معرفی کتاب دوران کوران

از این صحبت ها که بگذریم، در چند ماه گذشته این ویروس موضوع اصل و نقل تمامی محافل شده است. حتی محافل ادبی نیز از این موضوع دور نمانده اند. در بهار امسال اولین رمان کرونایی کشور منتشر شد. با شیوع این ویروس سید حسام الدین رایگانی به سراغ بیمارستان ها و کادر درمان رفت. او با سر زدن به بیمارستان ها و استفاده از تجربیات خواهر پزشکش شروع به نگارش رمانی با موضوع کرونا کرد. رمانی که به گفته ی خودش 80 درصد آن چه نوشته، واقعی است. رمان او توسط انتشارات کتابستان معرفت نیز منتشر شد.

او در این اثر به سختی ها و زحمات کادر درمان پرداخته و حال و روز جامعه و بیماران در هنگام شیوع ویروس کرونا را به قلم تحریر درآورده است. داستان کتاب در رابطه با زن و شوهری است که هر دو پزشک هستند. این رمان حال و هوایی عاشقانه و البته اجتماعی دارد. گوشه ای از این کتاب را با هم می خوانیم:

مردی جلو می‌آید. دست مادرش را گرفته، یک کوله روی دوشش، یک ساک بزرگ هم به دستش. چهره‌اش سوخته از آفتاب و لبانش ترک خورده از تشنگی. به یزدی می‌گوید: مادرم نفس نداره.

نگاه می‌کنم به اکسیژن خونش. مانده روی 65 درصد و بالاتر هم نمی‌آید. سی‌تی اسکنش را به دست یزدی می‌دهد. دنبال یک نقطه‌ی سیاهِ سالم می‌گردیم که نیست! رازقی می‌پرس: از کجا اومدی؟!

- از خوزستان اومدم.

- این همه راه اومدی که فقط بیای حافظی؟! همونجا می‌موندی یه کاری برات بکنن دیگه! اینجا دیگه پذیرش نداریم...

مرد ساکش را روی زمین می‌گذارد و با لحن ملتمسانه‌ای می‌گوید: - اونجا محشر کبری‌ست آقای دکتر خبر ندارین... یه دونه تخت هم ندارن...

- خبر دارم... به خدا زبونمون مو دراورد انقدر گفتیم رعایت کینن

مادرش بریده بریده به حرف می‌آید و می‌گوید:

- من شوهرمو دادم برای این مملکت. برادرمو دادم برای این مردم. هنوزم روی دیوارای خونه‌م جای گلوله‌ست! یه کاری برام بکنین

رازقی رویش را به‌سمت مرد برمی‌گرداند و می‌گوید:

- به خدا کاری ازم برنمیاد... تخت نداریم... مادرتو سوار ماشین کن، برو تمام بیمارستانا رو بگرد تا یه تخت پیدا کنی...

- ماشین نداریم... یه راست از ترمینال اومدیم... کجا ببرمش با این حالش؟

رویم را برمی‌گردانم تا کسی بغضم را نبیند.

***

دوران کوران

نویسنده: سید حسام الدین رایگانی

ناشر: کتابستان معرفت

تعداد صفحات: 313 صفحه

قیمت: 45هزارتومان

ارسال نظر