سیدحجت سیدوکیلی، پایگاه خبری دانا؛ فیلم تابستان همان سال را به همت اندیشکده مرآت در محفل بچه های سینما انقلاب دیدم. یکی از مزیت های اینطور فیلم دیدن، این است که بعد از فیلم با چند نفر که نسبتاً هم دغدغه هستی-اما لزوماً آنها را نمیشناسی- می نشینی و در مورد فیلم گفتگو می کنی.
بحث های حاشیه ای فیلم در محفل آنقدر طول کشید، که نزدیک بود فیلم بعدی (قلب رقه) را از دست بدهیم!- اگرچه اگر از دست هم میدادیم، اتفاق عجیبی نمی افتاد!-
فیلم پر بود از قاب های زیبای تصویر که زندگی در تهرانِ دهه ی سی را بسیار زیبا و خیال انگیز به نمایش می گذاشت. این فیلم از نظر من (و البته روایت روابط عمومی فیلم) قرار بود در ستایش راستگویی و صداقت و عقوبت لغزش و ناراستی باشد! در ستایش پای حقیقت ماندن! اما انگار آقای کلاری آنقدر به استعاره های عجیب و غریب افتاده بود که خط اصلی داستانش گم شده بود...
از نظر دوستان، آقای کلاری خواسته بود یک فیلم سیاسی بسازد. فیلمی که اتفاقاتش در بستر تابستان سال کودتا در دهه ی 30 رخ می دهد. البته اشارهی فیلم به تابستان سال ١٣٣٢ و کودتای ٢٨ مرداد، بر روال فیلم تأثیر خاصی نگذاشته است که البته عدم اشاره مستقیم به موضوع کودتای آمریکایی و سرنگونی مصدق در کنار شیوه نمایش صحنه های کودتا در شهر می تواند تمثیلی از روند جامعه پس از یک جنبش باشد که در نتیجه ی آن شخصیت آرمانخواهش، پس از کتک خوردن، برای ساختن زندگی مرفه تبدیل به یک ضد قهرمان می شود.
اما اگر واقعاً آقای کلاری چنین مقصودی هم داشته است؛ واقعیت این است که کار درست از آب در نیامده و خط روایی تا حدودی مخدوش است.
از همه این حرف ها که بگذریم، فیلم در کل از نظر تربیتی ساختار خوبی داشت و من فکر کردم که می توانم با فرزندم به تماشای آن بنشینم و نگران بدآموزی های آن نباشم! (به جز دو صحنه ی سیگار کشیدن خانم ها در فیلم البته!!). در فیلم شخصیت کودک فیلم تاوان دروغ برای خلاصی را می بیند؛ از مادرش یاد می گیرد که باید پای قول و قرارش با پدر بماند. پدری که با فرزندش رابطه عاطفی درستی دارد، اما در کمال تعجب بر خلاف اکثر خانواده های سیاسی چیزی از آرمانها و ایده هایش به او بروز نمیدهد.
ترجیح می دهم که فارغ از مسایل فنی و روایت داستان، به یک فیلم کم آسیب تربیتی دل خوش کنم و به آقای کلاری خدا وقت و خسته نباشید بگویم.