
فاطمه سادات زاهدی ، کارشناس ارشد مشاوره، پایگاه خبری دانا، گروه سلامت و سبک زندگی، اگر دانشآموز بداند که در مدرسه فردی منتظر اوست که به او توجه نشان میدهد، شنوندهی حرفهایش است و تلاشهایش را میبیند، حتی سختترین دروس هم برایش رنگ و بوی شیرینتری پیدا میکنند. در مقابل، اگر تجربهی کلاس با سرزنش، بیتوجهی یا مقایسه همراه باشد، حتی جذابترین موضوعات هم میتواند بیارزش و خستهکننده جلوه کند.
یکی از مهمترین کارهایی که معلم میتواند انجام دهد ایجاد حس امنیت روانی در کلاس است. وقتی دانشآموزان بدانند که اشتباه کردن در کلاس نه تنها باعث تحقیر و تمسخر نمیشود، بلکه فرصتی برای یادگیری بیشتر است، با آرامش و رغبت بیشتری در فعالیتها شرکت میکنند. امنیت روانی یعنی کودک بتواند بدون ترس از قضاوت نظر بدهد، سؤال بپرسد یا حتی ندانستن خود را ابراز کند. چنین فضایی به تدریج باعث میشود بچهها احساس کنند مدرسه جایی برای رشد و تجربه است، نه جایی برای تنبیه شدن.
نکتهی مهم دیگر در نقش معلم، توجه به تفاوتهای فردی دانشآموزان است. در هر کلاس بچههایی هستند که سریع یاد میگیرند و عدهای که کندتر پیش میروند. اگر معلم تنها معیار سنجش خود را دانشآموزان قوی بگذارد، سایرین به تدریج احساس ناتوانی و بیارزشی پیدا میکنند. اما وقتی تلاش هر کودک دیده میشود و معلم برای هر پیشرفت کوچک او تشویق کلامی یا حتی نگاه مهربانانهای دارد، انگیزهی ادامه دادن تقویت میشود. این توجه به تفاوتها، بچهها را متقاعد میکند که مدرسه جایی است که همه میتوانند در آن موفق شوند، نه فقط عدهای خاص.
رفتارهای عاطفی معلم هم اهمیت زیادی دارد. بسیاری از کودکان در خانه یا جامعه با کمبود توجه یا بیمهری مواجهاند و گاهی تنها تجربهی محبت بیقید و شرط را در کلاس درس دریافت میکنند. یک لبخند، یک سؤال ساده دربارهی حال و روز بچهها، یا حتی یادآوری نام آنها هنگام صحبت، میتواند پیوند عاطفی محکمی ایجاد کند. وقتی کودک احساس میکند دیده میشود، انگیزهی بیشتری برای حضور در مدرسه خواهد داشت.
شیوه تدریس نیز عامل کلیدی دیگری است. معلمی که تنها به روشهای سنتی و خشک بسنده کند، معمولاً نمیتواند بچهها را جذب کند. اما ترکیب آموزش با بازی، فعالیتهای گروهی، داستانگویی و استفاده از مثالهای کاربردی زندگی روزمره، یادگیری را برای دانشآموزان جذابتر میکند. بچهها وقتی تجربهی یادگیری لذتبخش داشته باشند، مدرسه را به چشم فضایی پویا و زنده میبینند.
علاوه بر این، مشارکت دادن دانشآموزان در تصمیمگیریهای کوچک کلاسی هم میتواند حس تعلق آنها را افزایش دهد. وقتی معلم به بچهها فرصت میدهد که در انتخاب موضوع پروژهها، نحوه اجرای یک فعالیت یا حتی چیدمان کلاس نظر بدهند، کودکان احساس میکنند کلاس متعلق به آنهاست. این حس مالکیت و مشارکت، اشتیاق بیشتری برای حضور در مدرسه به همراه دارد.
معلمان باید بدانند که گاهی آنچه دانشآموز از کلاس به یاد میسپارد، نه محتوای درسی بلکه تجربهی عاطفی اوست. بسیاری از بزرگسالان هنوز خاطرهی معلمانی را دارند که با مهربانی یا برعکس با سختگیری بیجا بر نگاهشان به مدرسه تأثیر گذاشتهاند. بنابراین هر کلمه، لحن و رفتار معلم، بخشی از حافظهی عاطفی کودک میشود و میتواند علاقه یا دلزدگی او را نسبت به مدرسه رقم بزند.
در نهایت، معلمی که با علاقه و انگیزه وارد کلاس میشود، میتواند همان انرژی را به دانشآموزان منتقل کند. بچهها بسیار حساساند و به سرعت خستگی، بیحوصلگی یا شور و شوق معلم خود را دریافت میکنند. اگر معلم خودش یادگیری را ارزشمند بداند و با اشتیاق تدریس کند، این نگرش ناخودآگاه به دانشآموزان هم منتقل میشود.
به طور خلاصه، نقش معلم در جذب دانشآموزان به مدرسه تنها در آموزش مفاهیم خلاصه نمیشود. او با ایجاد امنیت روانی، توجه به تفاوتهای فردی، نشان دادن محبت، استفاده از روشهای جذاب آموزشی، مشارکت دادن دانشآموزان و انتقال شور و انگیزه، میتواند مدرسه را به محیطی دلنشین و پرکشش برای کودکان تبدیل کند. اگر دانشآموزان تجربهای مثبت از معلم خود داشته باشند، حتی سختیهای درس و تکالیف هم نمیتواند مانع علاقهمندیشان به مدرسه شود، چرا که در نهایت آنچه برایشان میماند، احساسی است که در کنار معلم خود تجربه کردهاند