به گزارش خبرنگار گروه آموزش خبرگزاری دانا، نظریه های مختلفی درباره آموزش و یادگیری وجود دارند. در نظر گرفتن این نظریه ها امکان کاربست عملی آنها را بیشتر می کند. چرا که درک این نکته که دانش آموز چگونه می آموزد به معلم کمک می کند تا راه های متنوع تری برای آموزش اتخاذ کند تا بتواند به شیوه ای موثر تر مطلب خود را آموزش دهد. در این شماره و مقاله بعد نگاهی گذار خواهیم داشت به آنچه استفاده عملی از نظریات یادگیری نام دارد.
در ابتدا باید اشاره کرد که تبعات یادگیری و آموزش را می توان به دو دسته تقسیم بندی کرد. اول نتیجه خارجی و قابل مشاهده یادگیری است، که موجب یک تغییر موقت یا دائمی در رفتار می شود. و نتیجه دوم بر فرایندهای ذهنی و حالت های درونی تر اثر می گذارد که همان تفکر، نگرش ها و احساسات فرد است. همچنین باید به طول اثر گذاری امر آموزش نیز تاکید کرد که بسته به موضوع و نحوه آموزش این تغییرات ظاهری و درونی می توانند بازده دفعی یا بلند مدت داشته باشند.
چرا حواس دانشآموز پرت میشود؟
نظریه تحریک حسی به ما می آموزاند که چرا حواس دانش آموزان پرت می شود؟ از این واقعیت می توان سود جست و همه "حواس آنها را معطوف به کلاس کرد. طبق این نظریه دلیل این حواس پرتی غفلت معلم از سایر حواس دانش آموز است. دانش آموز تنها گوش و حافظه نیست.
این نظریه که نظریه سنتی در حوزه روانشناسی آموزش قلمداد می شود نظریه تحریک حسی است. فرض اولیه این نظریه آن است که یادگیری موثر زمانی رخ می دهد که حواس تحریک شوند. نتیجه تحقیقات نشان می دهد که اکثریت قریب به اتفاق دانش اکتسابی ما (75٪) از طریق مشاهده و حس بینایی اموخته می شود. شنیدن و سامعه حدود 12% در زمینه یادگیری موثر است و حواس دیگر نظیر لامسه، بویایی، و چشایی 12% باقیمانده را در این زمینه از ان خود کرده اند. به راحتی می توان از این تحقیق آموخت که تحریک حواس، به خصوص حس بصری، می تواند موجب افزایش یادگیری شود.
با این حال، این نظریه می گوید که اگر چند حواس با هم تحریک شوند یادگیری موثر تر رخ خواهد داد. بنابراین می توان توصیه کرد ا در کلاس درس با ارائه تنوع بیشتری از رنگ ها، لحن کلام و موسیقی، ارائه مسائل به شکل تصویری و استفاده از انواع تکنیک ها و ابزار های چند رسانه ای فضای کلاس را برای یادگیری بیشتر دانش آموزان مهیا کنیم.
یادگیری با جایزه
نظریه رفتارگرایی و نظریه تقویت (Reinforcement theory)بیشتر توسط اسکینر مطرح و بسط داده شد. وی معتقد بود که رفتار تابع نتیجه ای است که از ان انتظار می کشیم. یادگیرنده رفتار مطلوب را تکرار خواهد کرد اگر که از نتیجه دلپذیر رفتار خود آگاه باشد.
تقویت مثبت، یا "پاداش" می تواند مانند تقویت های کلامی مانند تحسینِ فرد باشد و یا از طریق پاداش ملموس تر به عنوان یک گواهی نامه پایان دوره و یا ارتقاء به سطح بالاتر در یک سازمان.
تضعیف یک رفتار نیز کاملا شایع و متداول است. در این نحوه از طریق اتخاذ تنبیهاتی برای رفتارهایی که مطلوب نیستند فرد از تکرار و مداوت بر کار اشتباه خود منع می شود. ولی نکته اساسی در این مورد ان است که اولا مجازات و تنبیه اثر کوتاه مدتی دارند و در ثانی تغییر رفتار فردی که بواسطه تهدید محازات از عملش دست کشیده موقتی است. به عبارتی این روش همیشه نیازمند یک ناظر است. در صورت فقدان ناظر هیچ تضمینی برای عدم ارتکاب ان فعل وجود ندارد.
دانش آموزان و نیازهای متفاوت آموزشی
اغلب در سر کلاس درس با افرادی مواجه می شویم که پاسخ های به کلی متفاوت به سوالات می دهند. این نوع "پرت گویی" نشانه ضعف قوای شناختی نیست. طبق رویکرد گشتالت آنچه در آموزش مهم است اهمیت تجربه، معنی، حل مسئله و توسعه بینش فرد است. این نظریه می آموزاند که افراد دارای نیازهای مختلف و دغدقه های مختلف هستند. همین موضوع باعث می شود که دانش آموزان و کسانی که آموزش می بینند در زمینه های مختلف تفسیر های ذهنی مختلفی داشته باشند.
این نظریه دو نتیجه برای معلم ها و مربی ها می تواند داشته باشد. اول انکه نگران پاسخ های واگرا نشوند و پاسخ متفاوت و احیانا به کلی پرت افراد تحت آموزش را حمل بر فقدان یا ضعف تواننایی شناختی آنها نکنند.
و دوم انکه بر روی این توانایی ذهنی افراد سرمایه گذاری کنند. همیشه نیازی نیست که استاد خود از ابتدا تا انتهای مسئله را حل و اثبات کند. وجود مقادیر کافی برای متمایل کردن و جهت دادن پنهانی به دانش آموزان اغلب بسیار نتیجه بخش تر است. لذت اینکه یک تکه از پازل را خود دانش آموز در جای مناسب قرار دهد آموزش آنها را دایمی و لذت همراهی کلاس را دو چندان می کند.