با بررسی نسبتاً همه جانبه روش و محتوای علوم سیاسی، این نکته آشکار می شود که این علم دارای زمینه ها، ویژگی ها و جهت گیری های زیر است:
1.رشد و بالندگی در محیط و بستری آزاد: شکل گیری علم سیاست در محیطِ نسبتاً آزادِ دوره دمکراسی مستقیم یونان باستان، موجب پایه ریزی این دانش با خصلت تکثرگرایی شد. فلسفه سیاسی سقراط، افلاطون و ارسطو بیانگر تفاوت های نسبتاً جدی آنها در اندیشه ورزی در باب سیاست است. با بسته تر شدن فضای اجتماعی و سیاسی در دور قرون وسطی، ما شاهد افول علم سیاست هم هستیم. با رنسانس، علم سیاست، جان تازه ای گرفت و به تدریج که طی انقلاب های اجتماعی و سیاسی، فضای آزادی و دموکراسی، گسترش یافت، علوم سیاسی نیز رشد و بالندگی ممتازی پیدا کرد. اکنون، علوم سیاسی در کشورهای دمکراتیک و آزاد، دارای چنان رشد و شکوفایی است که در طول تاریخ خود بی سابقه بوده است.
2.ابتنا بر عقل آزاد و انتقادی: شکل گیری علوم سیاسی در دامان فلسفه سیاسی که به یک تعبیر، «اندیشه عقلانی غیر ملتزم به ادیان و اسطوره ها» ست نشان از استوار کردن علوم سیاسی بر عقلِ آزادی است که تلاش دارد بنا بر اصول حاکم بر خود، به داوری و قضاوت بنشیند. به تدریج و با رواج و همگانی شدن عقل روشنگری، عقل اثباتی ، عقل انتقادی و عقل ارتباطی، علوم سیاسی متاثر از این روند ها و تحولات، رشد خود را طی کرد.
1. نظام مند و سیستماتیک بودن: روشمندی علوم سیاسی با توجه به منابع روش شناسی علوم سیاسی، آشکار و محرز است. به طور مثال، اگر روش تجربی در تحلیل سیاسی ملاک باشد، تمامی اصول، تکنیک ها و پیش فرض های آن مشخص شده است تا در چهارچوب آن، علم سیاست به کار خود ادامه دهد؛ همان طوری که اگر روش هایی دیگر، چون هرمنوتیک یا گفتمان، مدنظر باشد، تقربیاً تمامی اصول و قواعد آن، شناخته شده و مشخص است.
2. انباشتی و متراکم بودن اطلاعات و داده ها: علوم سیاسی با قدمت تاریخی خود، هم اینک، به دانشی تبدیل شده است که هر موضوع آن، واجد اطلاعات و داده های بسیار است. به طور مثال، اگر موضوع عدالت بخواهد مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، حجم انبوهی از نگرش ها، نظریه ها و داده ها وجود دارد که با خواندن آنها، بینش مناسبی از وجوه متفاوت در باره عدالت حاصل خواهد شد.
3. تکیه و تمرکز بر مدارک و استنادها: به تعبیر نویسندگانِ کتاب «روش و نظریه در علوم سیاسی»، این رشته دارای یک «دانش سازمان یافته» است که از پیروان خود، خواهانِ نوعی نظمِ روشنفکرانه در مناظره است. علوم سیاسی از پیروان خود می خواهدکه به ارایه بحث ها و استدلال ها و مدارکی بپردازند که دیگران را قانع سازد.
4. استدلالی بودن و انسجام فکری و منطقی: منظور ما از علم، عبارت است از تولید سازماندهی شده دانشی که از پیروان خود تقاضای برخی نظم های روشنفکرانه، به ویژه انسجام منطقی و ارائه مدارک کافی را دارد.
5. گستردگی و فراگیری: علوم سیاسی، تمامی وجوه سیاسی پدیده های اجتماعی را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد. اگر نگاهی به منابع مبانی علم سیاست بیاندازیم، متوجه می شویم که علم سیاست به گستره خود سیاست، جامعیت و فراگیری دارد. به طور مثال، اگر نگاهی به کتاب «سیاست و حکومت جدید» بیفکنیم، ملاحظه می شود که گستره علم سیاست، بس گسترده و وسیعاست: بررسی سیاست؛ سیاست ، قدرت و اقتدار؛ دسته بندی حکومت ها؛ فرهنگ سیاسی؛ جهانی شدن و تاثیر سیاست بین المللی؛ حزب های سیاسی و نظام های انتخاباتی؛ گروه های فشار؛ نمایندگی ، انتخابات و رأی دادن؛ مجلس ها؛ قوه اجرایی سیاسی؛ بوروکراسی دولتی؛ دادگاه ها و روند سیاسی؛ ارتش و سیاست؛ دگرگونی نظام های سیاسی.
6. تنوع و تکثر: علوم سیاسی، رشته ای است که تکثر گرایی در ذات و ماهیت آن قرار دارد. تعبیری که در مورد مطالعاتِ توسعه به کار برده شده، یعنی «امکان یک رشته علمی پلورالیستی(به صورت همزیستی چند پارادایم با یکدیگر)» برای علوم سیاسی نیز صادق است. این تنوع و تکثر، به علوم سیاسی اجازه می دهد تا تحلیل های مدرنیستی در کنار پسا مدرنی به صورت همزیستی مسالمت آمیز وجود داشته باشند.
7. پیچیدگی: علم سیاست با گذر از مراحل مختلف، هم اکنون، به سطحی از پیچیدگی رسیده که شناخت تمامی وجوه آن به شدت دشوار شده است. این پیچیدگی، بیش از همه، خود را در روند تحولات یک روش یا موضوع نشان می دهد. به طور نمونه، روش هرمنوتیک از مرحله ساده امکانِ دستیابی به حقیقت(شلایر ماخر) به مرحله بس پیچیده امکانِ نیل به افق های متن(گادامر) تبدیل شده است که علم سیاست هم در پرتو آن به بررسی ها و تحلیل های پیچیده تری روی آورده است.
8. نقد بنیادین و همه جانبه: علم سیاست ادعا دارد که همه دانش ها، عمومی هستند و در معرض چالش قرار دارند. هیچ گونه حقیقت مخفی و هیچ گونه بیان کننده حقیقتی وجود ندارد که که هرگز نادرست نباشد. از این رو، به محضِ طرح روش، نظریه و یا تحلیلی از سوی یک صاحب نظر، نقد ریشه ای آن از همه طرف آغاز می شود. به طور نمونه، نظریه عدالتِ جان راولز در معرض چالش جدی منتقدین قرار گرفت که مناظرات جدی ای را هم به پیش کشید.
1- حقیقت جویی: علم سیاست، به تِبَع علوم مدرن، با جهت گیری حقیقت جویی بنا شده است. علم سیاست که با فلسفه سیاسی آغاز شد و البته این نوع فلسفه، هم چنان زنده، پویا و در جریان است، بر اساس یک تعریف، «کوششی است آگاهانه، منسجم و خستگی ناپذیر برای نشاندن معرفت نسبت به اصول سیاسی به جای گمان در باره آنها؛ کوششی است برای فهم ماهیت امور سیاسی». گرچه حقایق سیاسی ای که فلسفه سیاسی در پی آن بود (حقایقی چون عدالت، خیر عمومی، فضیلت و بهترین نظم سیاسی) با حقایق سیاسی ای که علوم سیاسی هم اکنون در پی آن است (حقایقی چون روند های تصمیم گیری سیاسی، انتخابات، احزاب سیاسی و نظام های سیاسی موجود) تا حدودی متفاوت است، اما جهت گیری به سوی فهم حقیقت سیاسی هم چنان از اصول حاکم بر این دانش است. تلاش برای شناخت معتبر و قابل اعتماد از طریق تکیه بر استنادات، شواهد و مدارک کافی، ردِ مطلق گرایی معرفتی و باز بودن دائمی کسب حقیقتِ هر موضوع و نیز وجود عنصر نقدِ همه جانبه و عدم تقدیس ایده ها و یافته ها، این دانش را به علمی پویا ، جذاب و بالنده تبدیل کرده است.
2- تلاش برای داوریِ فارغ از ارزش ها و هنجار های شخصی: علم مدرن هر چند در ابتدا داعیه کشف حقیقت ناب و خالص را داشت و این گونه می اندیشید که حقیقت، خصلت هویدایی و آشکاری دارد که اگر ذهن از پیش داوری ها و خرافات، پیراسته شود، حقیقت به روشنی، خود را در آن می نمایاند. امّا به تدریج و با بررسی های عمیق و ژرفی که در رشته تاریخ و فلسفه علم به عمل آمد، مشخص شد که شناخت شناسی، بس پیچیده تر از آنی است که فکر می شد. از این رو، چالش های معرفت شناسانه و روش شناسانه در این مسیر، این رشته را بسیار پُر بار و بالنده نموده است(23). بااین وجود، هنوز این جهت گیری کلی وجود دارد که دانشمندان باید تلاش مضاعف نمایند تا یافته علمی خود را از سوائق ذهنی دور نگه دارند.
3- روند اصلاح پذیری روشی و محتوایی: علوم سیاسی به مثابه یک دانش سازمان یافته نظام مندِ پویا، هیچ گاه متوقف نشده، حالت سکون پیدا نکرده و دچار تصلب روشی و محتوایی نشده است. علم سیاست با بهره گیری از یک سری دانش های پشتیبان و تأسیس دانش ها ی بین رشته ای(Interdisciplinary) تلاش کرده تا همواره در جست و جوی حوزه ها و یافته های تازه باشد. علوم سیاسی، به طور مثال، از رفتار گرایی به فرارفتارگرایی تغییر جهت داده است.
با بررسی وضعیتِ علوم سیاسی، به این نتیجه روشن و مشخص می رسیم که این علم، چنان از غنا، پویایی، پیچیدگی و توانمندی برخوردار است که سخن از آشفتگی در این دیسپلین در ایران، از القائات ایدئولوژیک است؛ چرا که علم سیاست در ایران، در پارادایم علوم سیاسی جهان، جای دارد و همان زمینه ها، ویژگی ها و جهت گیری ها را دارد.