اصغر زارع کهنمویی - گروه راهبرد:عصر سهشنبه هفتم خرداد، در راهروهای باریک دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس، شاهد تکرار یک تجربه زیسته ارزشمند بودم که البته مدتها است دیگر، چنین رویدادهایی بسیار نادر شده است. من بار دیگر دانشجویان علاقمند بسیاری را دیدم که دور سخنران حلقه زده بودند و در «پرسش» از او، از هم سبقت میگرفتند. آنها چنان باحرارت سوال میکردند که گویا میخواهند تمام مشکلات کشورِ خویش را یکشبه حل کنند. استاد اما، حرارت دیگری داشت او دقیق گوش میکرد و ظریف پاسخ میداد. در زمان متعارف، پرسشها تمام نشد، راهروهای تنگ، کفاف نفسهای پرشور را نداشت. استاد گفت برویم بیرون و در فضای باز صحبت کنیم. باران عصر بهاری، سبزههای کریدور دانشکده ادبیات و گامهای آرامی که استاد برمیداشت و گوشهای تیزی که میشنیدند... . پرسشها اینبار نه از انتزاعیات و عرفانیات و انقلابیات که از توسعه و رفاه بود؛ چه باید کردِ دانشجویان یک پاسخ بیشتر نداشت؛ «گفتگو کنیم، بیاندیشیم و کار کنیم.» نشست نقد و بررسی اندیشههای دکتر محمود سریعالقلم، با همین تبوتاب و شور و شوق، در تالار کوچکی برگزار شد. هشت دانشور علوم سیاسی که همگی از دانشجویان مقطع دکترای سریعالقلم بودند، با رعایت ادب، به نقد بیرحمانه اندیشههای استاد خود پرداختند. گروه راهبرد خبرگزاری دانا بر آن است، با هماهنگی مسوولان برگزاری این برنامه، گزارش مبسوط و اختصاصی این نشست علمی را بهصورت سلسلهوار منتشر کند. ششمین نقد اثر کتاب اقتدارگرایی در عهد قاجار مربوط به طیبه دومانلو، دانشجوی دکترای اندیشهی سیاسی دانشگاه تهران است که بیشتر از منظر روش شناسی این نقد صورت گرفته است:
در ابتدا می خواهم از آقای دکتر به خاطر تلاشی که میکنند برای اخلاقی کردن روابط انسانی، و به خاطر توجهی که به انسانها میدهند برای تامل درباب روابط و رفتارهایشان تشکر کنم، و امیدوارم روز به روز بر شمار افرادی مثل ایشان که به انسانها، به حیوانات و به محیط زیستشان اهمیت می دهند، نه تنها در ایران بلکه در سراسر این کره خاکی افزوده شود.
من قصد دارم این کتاب را از جنبه روششناسی نقد کنم. به نظر میرسد روش نویسنده در این کتاب، دستکم در مقام در گردآوری، روش پوزیتویستی است. بنابراین از دو جنبه قابل نقد است، یکی در انتخاب این روش و دیگری در چارچوب این روش.
الف. برای چنین کارِ پژوهشی این روش نابسنده است. نخست به دلیل نگاهی که به تاریخ دارد. تاریخ تا چد میتواند گذشته را آنچنان که بوده برای ما تصویر کند؟ هر مورخی نظریات و اولویتهای خودش را دارد و از منظر خود وقایع را مینویسد و آنها را گزینش میکند. به علاوه در روزگاران گذشته مورخین توجهی نیز به زندگی روزمره نداشتند و چیز زیادی دربارهی روابط میان انسانهای معمولی نمینوشتند، و این افراد تنها در سایه ارتباط با قدرت بود که اهمیت پیدا میکردند. بنابراین استناد صرف به متون تاریخی قاجار برای شناخت فرهنگ روزمره مردم اگر ممکن هم باشد، درصد خطا را بالا میبرد.
افزون بر این نویسنده با ارجاعاتی که به متون تاریخی میدهد، درصدد اثبات مدعیات خود است، اما به نظر میرسد تلاش زیادی برای فهم افراد در آن زمانه نکرده است که اگر میکرد، رفتارهای آنها را شاید غیرعقلانی، بدون تفکر، ناجوانمردانه و چه و چه نمیخواند و احتمالا با لحاظ کردن محدودیتها و مقدورات افراد در آن دوره، این رفتارها را علت مشکلات نمیدید. برای مثال می توانم اشاره کنم به حوادث مربوط به لطفعلی خانزند (صفحات 76 تا 78)؛ اگر ناجوانمردی که نویسنده به آن اشاره میکند در رابطه با درباریانی است که به لطفعلی خان یا امیرکبیر خیانت کردند، که نمیشود آن را به پای مردم ایران نوشت، دستکم کرمانیها که چندین ماه مقاومت کردند. اگر هم به مردمی اشاره میکند که در نهایت دروازهها را باز کردند (روایتها کمی متفاوت است) که بعد از ماهها محاصره و مقاومت، آیا چارهی دیگری نیز داشتند؟
ب. و اما در چارچوب روش به کارگرفته شده در کتاب:
1. نویسنده در رابطه با اعتبار منابع برگزیده که شامل سفرنامه، خاطرات و کتابهای تاریخی است، بحثی را مطرح نکرده است. مثلا تا چه حد میتوان براساس سفرنامه شاردن، دوگوبینو یا ... یا حتی خود نویسنده در رابطه با فرهنگ ایرانی قضاوت کرد؟ مثلا صفحه 93 ونقل قولی از سفرنامه شاردن که مدعی است "ایرانیان چربزبانترین مردم دنیا هستند و هیچ کاری را بدون توقع انجام نمیدهند” یا استناد به تجربهای که عملا متعلق به خود نویسنده است در صفحه 36. اما این احکام و قضاوتها چقدر به لحاظ علمی معتبر هستند؟
2. استقراها ناقص و تعمیمهای نویسنده ناروا هستند؛ براساس گزارههای خاص نمیتوان احکام کلی صادر کرد. نویسنده در صفحه21 به نقل از فرخخان امینالدوله که در تشبیه دولت به کارخانه مینویسد "گردش این کارخانه بسته است به میل چند نفر عامل بیقید و بیوقوف و...” حکم میدهد که رفتارشناسی تاریخ ایران مملو از بیقاعدگی است. یا در جای دیگرِ، با ذکر از وقایع مشروطه و ناکامی مشروطهخواهان مدعی میشود که (ص157) "ایرانیها از محافظهکارترین ملتهای دنیا هستند که با تغییر آرام و تدریجی ولی هدفمند مشکل دارند زیرا مغز و خمیرمایهی ایرانی با کار تدریجی و فرآیندی سازگاری ندارد، اما با کارهای فیالبداهه، تناقضگویی و چند بار تغییر در جهانبینی در یک شبانه روز” مشکلی ندارد.
3. تعمیمها و حکمهای نویسنده عمدتا بدون پشتوانههای نظری و یا آماری هستند. نویسنده در صفحه 29 این بحث را مطرح میکند که در نظام اقتدارگرا نپذیرفتن تفاوت منجر به مخفیکاری افراد و پنهانکردن خواستهها میشود، و از این دو مقدمه چندشخصیتی بودن ایرانیها را نتیجه میگیرد. یا در بحثهای پایانی کتاب (ص 219) اگر چه بر اهمیت متغیرِ «درصد» تاکید میکند و درصد هر عنصری در ترکیب نهایی را تعیینکننده میداند، در کتاب آماری از جرم و جنایت و بی اخلاقی در عهد قاجار ارائه نکرده و به صرف استناد به حادثهای تاریخی یا نقلقولی، حکم داده است.
4. روش مقایسهای: نخست تعداد کشورهایی که با ایران مقایسه شدهاند بسیار زیاد هستند (ژاپن، چین، سنگاپور، ترکیه، مالزی، هند، برزیل، کشورهای عربی و....) و به ندرت میتوان دلیلی برای این انتخابها در کتاب جست. در واقع بیش از آن که مقایسهای در عمل صورت نگرفته است، در موارد متعدد مثالهایی از کشورهای آورده شده است. نتیجهی این مقایسههای پراکنده که حتی به عامل زمان نیز در آنها توجهی نشده است، دستکم برای من، جز این نبود که ما بدترینِ کشورها هستیم و هر کشوری و هر مردمی از ما بهتر بودند و شاید هستند. دوما، این مقایسهها بسیار گزینشی وسلیقهای است، مثلا نویسنده به وحشیگریهای عصر صفوی و کشتارهای زمان آغامحمدخان قاجار اشاره میکند و این خشونت و بیرحمی را بخشی از فرهنگ ایرانی میخواند، اما به خشونتها و کشتارهایی که همان زمان در کشورهای دیگر رخ داده، هیچ اشارهای نمیکند. بهتر بود یک یا دو کشور که بیشترین شباهت را به ایران دارند انتخاب میشد و در این مقایسه تاثیر فرهنگ یا ساختار اقتدارگرا نشان داده میشد.
5. دادهها و گزارهها در کتاب بسیار پراکنده و گاهی بیارتباط به موضوع مورد بحث هستند.
6. استناد به منابع تاریخی معتبر و دست اول بسیار کم است.
7. نامشخص بودن چارچوب نظری. فصل اول که بحث نظری را تشکیل میدهد، به جای دقت در طرح سوال و فرضیه و متغیرها، بیشتر در پی اثبات مدعیات است تا دادن یک طرح روشن از خط استدلالی کار و چگونگی اثبات مدعیات و... بنابراین خواننده عملا نمیتواند تصویر روشنی از کاری که قرار است انجام گیرد بدست بیاورد.
8. روابط میان ثابتها و متغییرها در این کار مشخص نیست. با وجود اینکه ظاهرا فرهنگِ اقتدارگرا به نظر نویسنده علت اصلی تداوم نظام اقتدارگرا در ایران است، به اقتضای بحث نویسنده از منافع اقتصادیِ افراد یا گروهها، عوامل خارجی و ساختارها و نظام سیاسی سخن گفته است، بدون این که نسبتی میان این عوامل با یکدیگر برقرار کند و میزان تعیینکنندگی هر کدام را، دستکم به طور نسبی مشخص کند.بنابراین تعیین علتها و معلولها در این کتاب، کار بسیار مشکلی است. بنگرید به صفحات 16 و 17 (منافع)، 19 (فقدان کار گروهی)، 24 و 99 (ساختار)، 199 (دور باطل فرهنگ اقتدارگرا و نظام اقتدارگرا)، 139 (ناتوانی تفکر لیبرالی و دینی را در ارائهی یک بدیل مشترک برای اقتدارگرایی). اما باوجود طرح مجموعهای از این عوامل، نویسنده در نتیجهگیری، ساختاری از متغیرهای دخیل در عقبماندگی و اقتدارگرایی عصر قاجار ارایه میکند که شامل 44 مورد از صفات و ویژگیهای رفتاری و معاشرتی ایرانیان است... و نتیجه میگیرد که خصلتهای عامه مردم و اکثریت آنهاست که سرنوشت یک ملت را تعیین میکند.
بر این مبنا میخواهم ادعا کنم که از منظر روششناختی ایرادات جدی به این کار وارد است و تعمیمهای و احکام نویسنده بیمحابا هستند، همچنین استفاده از دادهها گزینشی و عملگرایانه است.