در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۱۶۲۱۶۱
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۲ - ۰۸:۱۹
امروزه مسلما در بازخوانی مرثیه ها باید بیشتر وجوهی از شخصیت قهرمانان تراژدی عاشورا مورد توجه قرار گیرد که در دنیای جدید قابل فهم و ادراک است و می‌تواند برای جوان امروز سخنی داشته باشد.

مریم مختاریان، مدرس و پژوهشگر هنر اسلامی طی یادداشتی که برای گروه راهبرد خبرگزاری دانا به رشته تحریر درآورده است، به واکاوی تقریر ارسطویی و افلاطونی مرثیه پرداخته و این دو تقریر را در قالب مرثیه های مربوط به حادثه عاشورا در دو وضعیت تاریخی، تبیین کرده است. متن این یادداشت از نظر مخاطبان داناخبر می گذرد:

حادثه تاریخی عاشورا برکنار از واقعیت تاریخی آن، همواره برای هنرمندان اعم از شعرا، نقاشان، مرثیه سرایان، نقالان و نمایش نامه نویسان منبع الهام بوده است. در اینجا طبیعی است که هر یک از این هنرمندان به فراخور زاویه دیدی که برای نگریستن به این موضوع انتخاب کرده‌اند و یا بر حسب اقتضائات خاص و دقایق مربوط به هنر خویش، اثری متفاوت از دیگر آثار هنری عرضه نمایند. در اینجا با درستی و یا نادرستی گزارش این آثار و یا تصویری که عرضه می‌شود کاری نداریم. روی توجه ما با دو نوع خوانشی است که در چند سده اخیر در مرثیه‌ها و بعضاً در تعزیه‌ها مورد توجه قرار گرفته است. از این میان یکی از این دو خوانش به لحاظ زمانی متقدم است و چه بسا امروزه صرفا جنبه تاریخی و پژوهشی دارد و دیگری امروزه نیز حیات دارد و در محافل نوحه‌سرایی و یا تعزیه‌ها مورد توجه قرار گرفته است.

در مورد نخست با تصویری مردانه، شجاع، پهلوان و استوار چون کوه از امام حسین (ع)، حضرت عباس (ع) و یاران صدیق ایشان روبرو هستیم و در دیگری با تصویری از امام حسین (ع) به‌صورت شخصیتی زجر کشیده، نالان از بی‌وفایی کوفیان و قساوت دشمنان، گریان در برابر شهادت علمدار کربلا و فرزندان و کودکان برادر و خواهر روبرو هستیم. پیش از این گفتیم که با درستی و نادرستی این دو تصویر و یا تطابق و یا عدم تطابق آن‌ها با حوادث واقعی روز عاشورا کاری نداریم. بیش از تشکیل دهنده هنر تراژدی البته در دو رویکرد متفاوت دیده می‌شود. گویی هنرمندانی که این تصویرها را ارائه داده‌اند آگاهانه به تفاوت میان این دو تلقی از تراژدی آگاه بوده و در هر دوره تاریخی تلاش داشته‌اند تا اصول تراژدی را بر تقریر تراژیک خود از حادثه عاشورا پوشانده و تصویری ویژه عرضه کنند.

شاید بتوان با نظر به تحلیل‌های افلاطون و ارسطو از تراژدی این تفاوت را توضیح داد. در جمهوری افلاطون، که به مسایل متعددی من‌جمله تربیت حکیمانه و خردمندانه کودکان اشاره شده است، تراژدی به‌عنوان نمایش انسان‌ها حین عمل تعریف گردیده است. افلاطون در این نمایش عمل انسان‌ها، به الگوسازی آن‌ها برای کودکان و نوجوانانی که باید با منش خردمندانه روبرو شوند و از آن تقلید کنند نظر دارد. به این معنا که علاوه‌بر آموزه‌های دینی و عقلانی‌ای که کودکان در شعر و داستان‌ها فرا می‌گیرند، آن‌ها باید در عمل نیز چگونگی بهره‌گیری از آن آموزه‌ها را مشاهده کنند. اینجاست که به‌عقیده‌ افلاطون باید قهرمان‌ها و شخصیت‌های بزرگ و به اصطلاح نیمه خدایان متناسب با آموزه‌هایی که در شعرها و داستان‌ها توصیف شده‌اند به تصویر کشیده شوند تا کودکان از طریق تقلید و تشبه به آن‌ها در راه خردمندی گام بردارند. مسلما در این تصویر زیبا از بزرگان و قهرمان‌ها، بجای گریه و ناله و زاری، قهران مذکور باید به خویشتن‌داری، حلم، درایت، شجاعت و دیگر فضایل و سجایای نیکو آراسته باشد و آن‌ها را درفتار خود به کار گیرد و نمایش دهد.

درمقابل این رویکرد، ارسطو در کتاب فن شعر، که به خصلت درمانی و پزشکی تراژدی نظر دارد، بر آن است تا قهرمان تراژدی، که او نیز در حین عمل به نمایش در می‌آید، به کمک چینش صحنه نمایش و نوع آوازها و نحوه ورود بازیگران و از همه مهمتر، ایجاد صحنه‌ای غمناک و حزن‌برانگیز، احساسات و عواطف مخاطبان را مورد توجه قرار دهد تا بدین طریق آن‌ها خود را از یکسو بجای قهرمان نمایش قرار داده و بشدت متاثر شوند و بر مصائب او گریه کنند و از سوی دیگر، از این که در مقام واقعیت از مصائبی که به قهرمان مذکور دست داده رها و آزاد هستند و در عمل گرفتار آن مصیبت نشده‌اند احساس شادی و راحتی کنند. همین امر سبب می‌شود فرد از درون به احساسی از پالایش روانی دست یابد. در این احساس حزن‌برانگیز و در عین‌حال شادی‌آور، مخاطب با دو حس متضاد روبرو می‌شود که تضاد توامان این دو حس وجود روانی او را از درگیری‌ها و گره‌های ذهنی آزاد می‌سازد. همین وجه درمانی و پزشکی به ارسطو اجازه می‌دهد تا قهرمانان نمایش تراژدی را در مقابل چهره استوار و چون کوه ایستاده مورد نظر افلاطون، به‌مثابه شجاعانِ گریان و مصیبت دیده و نالان به تصویر کشد و با تحریک احساسات مخاطبان، تا آنجا که ممکن است آن‌ها را به حس پالایش نزدیک کند.

با صرفنظر از زمینه تاریخی طرح دیدگاه‌های افلاطون و ارسطو درباب تراژدی و جزئیاتی که هر یک از این دو اندیشمند برای هنر تراژدی بیان داشته‌اند، می‌توان دو رویکردی که در طول تاریخ در مرثیه‌سرایی حادثه عاشورا و قیام امام حسین (ع) رایج بوده است را بر این دو تلقی از تراژدی تطبیق داد. تا قبل از سه سده اخیر، شاید متاثر از نوع انتظاری که شیعیان امام حسین (ع) از قیام حسینی و مبارزات آزادی‌خواهانه داشتند، مرثیه‌ها عمدتا در چارچوبی افلاطونی تنظیم و تقریر می‌شد ولی پس از آن، آنهم شاید متاثر از استقرار نظام سیاسی شیعه، این مرثیه‌ها و تعزیه‌های مبتنی‌بر آن‌ها در چارچوب تراژدی ارسطویی تنظیم گردیده است. حال باید دید متناسب با نیاز جوانان امروز که به شدت با بحران الگوهای معرفتی و بشری مواجه هستند کدام یک از این دو تقریر باید مورد توجه بیشتر قرار گیرد. شاید در این میان، جوانان بنی هاشم و یاران وفادار ابا عبد الله الحسین (ع) الگوهایی مناسب برای نسل فاقد الگو جلوه کند. مسلما در این بازخوانی باید بیشتر وجوهی از شخصیت قهرمانان تراژدی عاشورا مورد توجه قرار گیرد که در دنیای جدید قابل فهم و ادراک است و می‌تواند برای جوان امروز سخنی داشته باشد.

ارسال نظر