به گزارش گروه سبک زندگی خبرگزاری دانا (داناخبر) به نقل از خبرآنلاین، این کلمات در زندان اوین نوشته شده، همان زندانی که میگفتند در زمان شاه، مخوفترین بازداشتگاه خاورمیانه بوده است. اما حالا کارگاهی بزرگ است که برخی زندانیان برای حرفه آموزی میکنند و حتی اشتغال در حین گذراندن دوران محکومیت دارند. آنها در اندرزگاه کارگری این زندان نگهداری میشوند و در حال حاضر، نزدیک به 400 نفرشان در سه کارگاه دوزندگی و نجاری این زندان، کار میکنند. تعدادی که به نظر میرسد نسبت به محکومان نزدیک به 3 هزار نفری این زندان، جمعیت چشمگیری نباشد، ولی نباید از یاد برد در ایران، زندانیها فقط به صورت داوطلبانه، کار میکنند و اجباری برای کارکردن آنها نیست.
بیشتر شاغلین در این کارگاهها، از محکومان مالی هستند، کسانی که به دلیل نوسانات بازار، اشتباهات فردی و برخی نیز ضمانت، به این زندان دچار شدهاند. برای همین است نمیتوان به آنها گفت زندانیانی که کار میکنند، بیشتر، کارگرانی هستند که زندانی شدهاند، اشخاصی که بیرون از این دیوارهای بتنی، خانواده دارند، دختر، پسر، عروس و داماد و برخی هم که گرد پیری به سر و رویشان نشسته، نوهشان هم به دنیا آمده، ولی قضای روزگار است که آدمی را اسیر بند و محبس میکند.
برخی از این کارگران زندانی، کار آموزی حرفههایی را که در دست دارند، همین جا یاد گرفتهاند، یکی از آنها، جوانی است که در قسمت اتوکاری کارگاه دوزندگی کار میکند. به خبر میگوید: «همین جا توانستم مدرک دوزندگی فنی و حرفه ای بگیرم، گفته اند آزاد که شدم، می توانم وام بگیرم، می خواهم با این وام، مغازه خیاطی باز کنم».
او امیدوار به آینده ای است که همه زندانیهایی که کار میکنند، چشم به آن دوختهاند، روزهایی بدون دیوار و قفلی که به درها زده شده، ولی واقعیت این است که از بین تمام زندانیهای آزاد شده استان تهران، تنها 300 نفر پارسال توانستهاند وام خود اشتغالی بگیرند، ولی اینجا، دست کم؛ دلگرم به کارند.
کارگاهی با مشتریان دولتی و خصوصی
تابلوی دفتر مدیریت کارگاه دوزندگی اوین، نام مشتریان را بر خود دارد و تعداد سفارشها را، برخی از این سفارشها مربوط به سازمانهای دولتی است، بانکها و نهادهای وابسته به نیروهای مسلح و برخی نیز نام رستورانها و بخش خصوصی را ثبت کرده، یعنی مشتریانی که به بنیاد تعاون زندانیان مراجعه میکنند، همه قشر و طیفی هستند.
از هزارتوی زندان اوین که گذر میکنیم، راه پله ای را نشانمان میدهند که به کارگاهی دیگر میرود، توی حیاط، مسئول حفاظت زندان، چشم غره میرود که عکس نگیریم، دوربین ضبط میشود. اطاعت میکنیم، چاره ای نداریم، داخل این دیوارها، مسئولان زندان، هر چه بگویند باید فقط یک جواب بدهی: چشم!
در این زیرزمین، سر میز یکی از دوزندهها مینشینم. جلد کارت عابر بانک یکی از بانکهای عمومی را میدوزد. میگوید: «از کارم راضی ام، سرم گرم می شود، چاره ای هم نداریم، کار نکنیم، دیوارها به اعصاب آدم فشار می آورد. کار که می کنیم، حواسمان به دوخت و دوز است و اعصابمان کمتر به هم می ریزد».
وردست او هم یکی از مو سپیدکرده هایی است که گذر ایام، راهش را به اوین کشانده: «رد مال داشتم، دادم، حبس داشتم کشیدم، ولی دیگر جریمه را ندارم بدهم، ماندم اینجا».
میگوید: «روزمزد نیستیم، قطعه ای به ما دستمزد می دهند، قطعه ای 9 تومان پول دوخت می دهند، ماهی تا 12 قطعه هم دوخته ام، ولی قسمتی از دستمزدم را نگه می دارند و نمی دهند. می گویند برای بیمه است و وقتی که آزاد شدی، آن وقت پول می خواهم چه کنم، الان سرم بند است، به فکر آزادی نمی افتم غصه ام شود».
جوانی که میز عقبی کار میکند، دور از چشم نگهبانهایی که حواسشان به همه چیز هست، میگوید: «از من هم عکس بنداز». میگویم: «عکس از چهره قدغن است، فقط مجوز داده اند از کارها، بدون چهره، عکس بگیریم».
از دلیل بازدیدمان میپرسد، همه را میگویم، این که آمدهایم وضعیت اشتغال زندانیان و تاثیرش را روی آسیبهای احتمالی خانواده و فرد مددجو، مطالعه کنیم، آن هم به دعوت بنیاد تعاون زندانیان. میگوید: «پولی نمی ماند که به خانواده مان بدهیم، همه اش را اینجا خرج خودمان می کنیم، چون خوراک زندان، واقعا بد است و ترجیح می دهیم آزاد، از بوفه، مواد خوراکی بخریم و خودمان بپزیم».
میپرسم: «لابد دستتان توی جیب خودتان است؟» میگوید: «بله، ولی اگر کار نکنم، می دانی کجا می روم؟ برم می گردانند اندرزگاهی که دوست ندارم آنجا بروم، چون امکانات اندرزگاه کارگری را ندارد».
این هم مدلی از کار کردن است. اگر میتوانستم حرفهای مطهرنژاد، مدیرعامل بنیاد تعاون را برای آنها بازگو میکردم که قرار است نیمی از دستمزد آنها به خانوادههایشان برسد، 20 درصد را برای موقع آزادیشان کنار گذاشتهاند و 5 درصد هم خرج بیمه و حوادث احتمالی میشود. ولی اینجا، فرصت به اندازه ای اندک است که باید به کارگاه بعدی برویم، نجاری!
سرویس 4 میلیونی خواب در زندان اوین
«دست استاد درد نکند، این را دیشب قیمت کردم، شما به قیمت بدهید، همینجا بخریم».
«چند گفت؟»
«می گفت دو و نیم، ولی چانه زدم و قبول نکرد، من هم پشیمان شدم».
مسئول کارگاه نجاری اوین، خندهاش میگیرد. میگوید: «این سرویس خواب را ما کمتر از 4 میلیون نمی دهیم. آن کسی که به تو 2 و نیم میلیون قیمت داده، یا جنس دست دوم می فروخته و یا این کار نبوده، این منبت است».
بله، میدانم منبت است، با آن حاشیهها و کنگرههایی که از دل چوب درآوردهاند، این سرویس خواب، برای خودش، یک پا اثر هنری است. میگویم: «آن ساعتها را کجا می شوید تهیه کرد؟»
اشارهام به ساعتهای قدی منبت کاری است، ساعتهایی بسیار زیبا و البته گران، جرات نمیکنم قیمت بپرسم، این دیگر قسمت از مابهتران است. نشانی مرکز فروش را میدهد، البته تاکید میکند: «تک فروشی نداریم!»
این کارها هم مشتریان خودش را دارد، همانطور که میگو و خاویار تولیدی در کارگاههای سازمان زندانها، مشتری خودش را دارد. سال گذشته، پرورش ماهیان خاوریاری را در استانهای شمالی شروع کرد و از قدیم هم که در استخرهای وابسته به زندان بوشهر، پرورش میگو داشتهاند، اینطور که پیداست امسال، نزدیک به 100 درصد تولید میگوی بنیاد تعاون که مدیریت اشتغال زایی به زندانیها را بر عهده داشته، زیادتر شده.
البته باید گفت این بنیاد، یک تنه دارد بار اشتغال زایی به زندانیها را به دوش میکشد. از 1440 میلیارد تومان بودجه مصوب سالانه که دولت باید طی سالهای 91 و 92 به این بنیاد میداده، هنوز دیناری پرداخت نشده و در اصل، زندانیهایی که در کارگاههای وابسته به این بنیاد کار میکنند، هزینه توسعه این کارگاهها و اشتغال سایر مددجویان را میپردازند. این هم منطقیترین کاری است که میشود آسیب به زندانی و خانوادههای آنان را کم کرد، چون اگر همین کار هم انجام نشود، زندانیانی که در بند هستند، روزها را به بطالت میگذرانند و خانوادههای آنها هم هر روز بیشتر آسیب میبینند.
به این فکر میکنم اگر زندانیها به خصوص محکومان مالی یا جرایم غیر عمد، اگر شرایطی فراهم شود تا در شرایط عادی مانند سایر کارگران، در این کارگاهها مشغول به کار شوند، هم آسیبهای ناشی از فقدان سرپرست خانوار در خانوادههای آنها به حداقل میرسد و هم آنها میتوانند ثمری از روزهای محکومیت خود ببرند، این آرزویی است که همه کسانی که با زندان و زندانی رابطه دارند، در دلشان مانده، ولی واقعیت این است که بنیاد تعاون زندانیان، دست تنهاست و یک دست هم صدای بلندی ندارد.