در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۳۲۰۶۳۹
تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۴۰۴ - ۱۷:۲۲
وقتی در بازی با کودک، فقط بردن و باختن برایمان مهم شود، در واقع به او می‌آموزیم که در زندگی تنها به خط پایان چشم بدوزد. این نگاه، مدرسه را به زندان تکلیف، دانشگاه را به کارخانه مدرکسازی و کار را به انتظاری برای حقوق آخر ماه تبدیل می‌کند. اما راه نجات، در یک تغییر ساده و بنیادی نهفته است: آموختن لذتِ مسیر، از همان نخستین بازی‌های کودکانه.

به گزارش پایگاه خبری دانا،وقتی برد و باخت، تمام بازیِ زندگی می‌شود. وقتی در بازی با کودک، پیام اصلی ما «بردن به هر قیمت» باشد، یا حتی با تسلیم‌های ساختگیِ آشکار و اغراق‌آمیز، او را همیشه پیروز کنیم، در واقع داریم الفبای یک باور مخرب را به او آموزش می‌دهیم: «فقط نتیجه نهایی مهم است.» این همان لحظه‌ای است که بذر یک زندگی مبتنی بر «مقصدمحوریِ» خالی از لذت، کاشته می‌شود.

 سفر طولانیِ بی‌کیفیت

کودکی که تحت تأثیر این آموزه رشد کند، به تدریج در تمام عرصه‌های زندگی، مسیر را نادیده می‌گیرد و تنها به خط پایان می‌اندیشد. مدرسه، که باید سرشار از کشف شگفتی‌ها، دوست‌یابی، حل مسئله و لذت یادگیری باشد، برای او تبدیل به یک «زندانِ ۹ ماهه» می‌شود تا فقط به تابستان برسد. تکالیف، نه فرصتی برای تمرین و رشد، که بار سنگینی برای رفع تکلیف می‌شوند. دانشگاه، آن میدان گسترده اندیشه و شکل‌گیری هویت، صرفاً پلی می‌شود برای گرفتن یک مدرک که «بلیط ورود» به بازار کار است.

و سپس وارد زندگی حرفه‌ای می‌شود. در اینجا نیز، کار، که می‌تواند منبعی برای خلاقیت، تاثیرگذاری، رشد مهارت و تعامل اجتماعی معنادار باشد، تنها به یک «وسیله» تقلیل می‌یابد: وسیله‌ای برای دریافت عددی در انتهای ماه. او در یک مسابقه‌ی بی‌پایان و فرساینده گرفتار می‌شود. با هر «برد» موقت (ترفیع، پاداش، تایید)، شیرینی موفقیت به سرعت محو می‌شود، چون خط پایانِ بعدی بلافاصله در افق ظاهر می‌گردد. اضطرابِ «نرسیدن» و خستگیِ «همیشه در دویدن»، جایگزین رضایت و شعفِ درونی می‌شود. این فرد، مانند دونده‌ای است که در طول مسابقه، منظره اطراف، هوای تازه و حتی ریتم بدن خود را نمی‌بیند و فقط به نوار پایان خیره شده؛ و پس از عبور از آن، بلافاصله به خط شروع مسابقه‌ی بعدی می‌رود.

 ریشه‌یابی: کجا اشتباه کردیم؟

این الگوی ویرانگر، ریشه در دو اشتباه رایج در تربیت و همراهی دارد:

۱. تاکید افراطی بر رقابت و مقایسه: وقتی تشویق‌های ما مشروط به برتر بودن نسبت به دیگران است: «آفرین، از دوستت بیشتر پیش رفتی!»

۲. نادیده گرفتن فرآیند: وقتی به تلاش، خلاقیت، استقامت و لذت بردن از خودِ فعالیت بی‌اعتنا هستیم و فقط روی بردن تأکید می‌کنیم. 

 نقطه‌ی چرخش: تغذیهِ لذتِ مسیر

خوشبختانه، این چرخه شوم، قابل شکستن است. کلید آن، تغییر کانون توجه از پایان به مسیر است. این تغییر باید از نخستین تعاملات، یعنی همان بازی‌های کودکانه آغاز شود.

چگونه در بازی، عشق به مسیر را بکاریم؟

بر روی فرآیند بازی تأکید کنید: به جای گفتن «ببین بردم!» یا «عیبی نداره، باختیم»، بگویید: «چه بازی پر هیجانی بود!»، «از وقتی که باهات بازی می‌کنم خوشحالم»، یا «اون حرکتی که با اون مهره آبی کردی خیلی هوشمندانه بود!».

 اشتیاق به تلاش را تحسین کنید: «وای! چقدر برای این حرکت فکر کردی، این خیلی باارزش‌تره!»

شکست را طبیعی و مفید جلوه دهید: وقتی می‌بازد، نگویید «اشکال نداره دفعه بعدی می‌بری» (که باز هم توجه را به بردن بعدی معطوف می‌کند). بگویید: «گاهی آدم می‌بازه، این قسمتی از بازیه. فکر می‌کنی دفعه بعد چه کاری متفاوت می‌تونیم انجام بدیم؟» این کار، شکست را از یک «فاجعه» به یک «فرصت یادگیری» تبدیل می‌کند.

لذتِ مشارکت را پررنگ کنید: مهم‌ترین پیام این باشد: «وقتی با هم وقت می‌گذرونیم و بازی می‌کنیم، برای من بهترین لحظه‌ست، بردی یا باختی.»

 گسترش فلسفه به کل زندگی

این نگاه، به تدریج به سایر حوزه‌های زندگی کودک سرایت می‌کند:

 در درس: به جای تمرکز بر نمره، از او بپرسید: «امروز چه چیز جالبی تو مدرسه یاد گرفتی که تا دیروز نمی‌دونستی؟»

 در ورزش یا هنر: به جای تاکید بر مقام یا اجرای بی‌عیب، بگویید: «چقدر از تمرین/نقاشی‌کشیدن لذت بردی؟ دیدم چقدر تلاش کردی.»

 در کارهای روزمره: وقتی کاری را انجام می‌دهد، به نتیجه‌ی بی‌نقص نیندیشید، بلکه تلاش و مسئولیت‌پذیری او را ببینید.

وقتی کودک در وجود خود تجربه کند که لذت یادگیری از لذت نمره‌ی بیست عمیق‌تر است، وقتی بفهمد رشد شخصی از دریافت مدرک ارزشمندتر است، و وقتی درک کند که رضایت از انجام کار خوب از پاداش مادی آن ماندگارتر است، آنگاه است که از اسارت چرخهٔ «نتیجه‌طلبیِ خالی» رها می‌شود.

او یاد می‌گیرد که زندگی، یک سفر است، نه یک مسابقه. در سفر، هدف، رسیدن به مقصد نیست، بلکه تجربه کردن راه است: دیدن مناظر، چشیدن طعم‌ها، شنیدن صداها و یادگیری از هر قدم. چنین فردی در «۹ ماه مدرسه» حال می‌کند، چون هر روز را کشفی جدید می‌داند. در دانشگاه به فکر «ساختن خود» است، نه فقط «گرفتن مدرک». و در کار، به دنبال «معنا و تأثیر» می‌گردد، نه فقط «پول آخر ماه». او مسابقه نمی‌دهد؛ زندگی می‌کند، و این، بزرگترین پیروزی است.

برچسب ها: بازی باخت برد رقابت
ارسال نظر