دکتر سیما فردوسی آن طور که خود میگوی نخستین کارشناس زن صداوسیمای ایران بعد از انقلاب اسلامی است. در عین حال میتوان مدعی شد که بسیاری از مردم روانشناسی را اولین بار از زبان او شنیدند و آموختند. در حاشیه مصاحبه در مورد وضعیت عاطفی خانوادههای ایرانی و تحلیلش از وضع روانی جامعه ایران، با او در مورد خودش و سبکزندگیاش نیز سخن گفتیم:
چند سوال هم راجع به خودتان بپرسم. متولد سال چند هستید و تحصیلاتتان در چه رشتهای است؟
متولد 32 هستم. لیسانس روان شناسی از دانشگاه ملی. فوق لیسانس روان شناسی بالینی و فوق لیسانس ارتباطات انسانی و دکترا روان شناسی بالینی از لندن.
چرا روان شناسی بالینی مورد اقبال مردم و جوانان قرار گرفته است؟ به خصوص این مورد در دختر خانمها دیده میشود.
چون بازار کار بهتری دارد. ضمنا افراد به خصوص دختران علاقمند به حل مساله مردم هستند. برخی هم میگویند تو به ما این رشته را شناساندی. برخی حیطهها هم مثل کودکان استثنایی جذابیت ندارد. روانشناسی عمومی را هم فقط باید تدریس کنند. اما در بالینی تدریس، تحقیق و دیدن مریض، همه با هم وجود دارد.
کار خود را از چه زمانی شروع کردید؟
از سال 1363 کارم را آغاز کردم.
شما اولین کارشناس زن صداوسیمای بعد از انقلاب بودید؟
بله. ماجرای جالبی هم دارد. من در دانشگاه شهید بهشتی درس میدادم. یک دانشجویم که درصدا و سیما کار میکرد در روز کتابخوانی از من خواست به صداوسیما بیایم. بعد از آن خود تلویزیون برنامه آموزشی و خانواده گذاشت و ما را به صورت مکرر دعوت کرد. این دعوتها به دنبال یک مصاحبه مطبوعاتی بود. یک خانمی آمد در دانشگاه شهید بهشتی با ما در مورد فرزندان معلول صحبت کند. چند خانم همکار ما به اتاقشان رفتند و در را بستند. گفتند ما چیزی نمیگوییم چون میترسیدند. من گفتم ما که حرف سیاسی نمیخواهیم بزنیم. تنها کسی که حاضر شد با او صحبت کند من بودم. مصاحبه چاپ شد. دیدم روزنامه را به در و دیوار زدهاند. همکاران آمدند و گفتند فلانی این حرفها را چرا درروزنامه زدی؟ در یک مقاله یا کتاب میگنجاندی. گفتم در کتاب یا پایان نامه باشد خاک میخورد در حالی که مردم باید از این مطالب استفاده کنند. بعد از آن مصاحبه هم بود که سایر همکاران دیدند میشود حرف زد.
در صداوسیما مقاومتی نشد؟
خیر. استقبال هم میکردند. ولی وقتی برای بار اول رفتم برای خود آنها خارق العاده بود. بعد از آن برنامه و مصاحبه سیل نامهها و ارتباطاتی بود که برایم میرسید. سوالات مطرح میشد که تو چطور در تلویزیون میخندی و به تو چیزی نمیگویند. میگفتم این سخن پیامبر است که آدم باید گشاده رو باشد ولی مردم آنقدر عصبانی بودند و هستند (این روزها کمی بهتر شده) که این خنده من هم برایشان عجیب بود.
حضورتان در تلویزیون کمتر شده است؟
بله. مدیران عوض میشوند و برنامهها سلیقهای میشود. الان خیلی به برنامههای آموزشی نمیپردازند. البته این روزها برنامهای در مورد شبکههای اجتماعی در شبکه سه دارم.
وقتی خودتان ناراحتید چه میکنید؟
میخوابم. خوابم زیاد نیست ولی به نظرم خیلی نقش دارد. من از فرصتهایم برای خواب استفاده میکنم. مثلا سفر زیاد میروم. همه میگویند خوش به حالت که میروی و میگردی ولی من اصلا نمیروم بگردم. از هواپیما پیاده میشوم میروم در هتل میخوابم. بعد از برنامه هم استراحت میکنم. چون باید انرژی بگیرم و مقابل 300 - 400 نفر صحبت کنم. نباید بروم خود را در بازار خسته کنم.
اگر تهران باشید برنامه روزانهتان چگونه است؟
اولین برنامهام آشپزی است. خیلی دوست دارم برای خانواده آشپزی کنم. حتی بعضی وقتها برای یکی از دخترانم که هر چیزی را نمیخورد غذای دیگری میپزم. از این کار هم لذت میبرم. شیرینیپزی را هم دوست دارم و انواع کیکها را درست میکنم. کارهای نظافت و اینها را هم انجام میدهم. نظم و ترتیب و تمیزی خانه به من آرامش میدهد پس برای آن وقت میگذارم. مقداری هم کارهای نوشتنی و شخصی خودم را انجام میدهم. خرید هم میروم و جالب است بدانید که در همان جا هم مراجعه دارم. فروشنده جواب من را نمیدهد و بلافاصله زنگ میزند به همسرش تا من با او صحبت کنم.
همسرتان ناراحت نبودند و نیستند که شما مشهور هستید و ایشان نیستند؟
(با خنده) همسر من اصولا علاقهای به مشهور شدن ندارند.