به گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) همزمان با انتشار یادداشتهایی جدید از مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی که بخشی از زندگی خود را در دوران هیتلر گذراند، واکنشهایی ژورنالیستی فراوانی در نشریات خارجی دیده شده است.
به نوشته مهر، ارتباط هایدگر با حزب ناسیونال سوسیالیسم (حزب نازی) امر مشهوری است اما در این یادداشتها، که با توجه به رنگ جلدشان نامگذاری شدهاند، هایدگر کوشیده است گرایش سیاسی خود را با افکار فلسفی هم توجیه نماید.
«دفترچههای سیاه» یا «یادداشتهای سیاه» همچنین موضوع پروندههایی در نشریات ایرانی شد. یکی از این نشریات «فرهنگ امروز» است که در شماره اول خود ذیل پروندهای با عنوان «فرجام یک سکوت» تلاش کرده است تا به روایتی تازه از رابطه هایدگر با ناسیونال سوسیالیسم برسد. بیژن عبدالکریمی، استاد دانشگاه، در یکی از مقالات این پرونده فاشیست خواندن هایدگر را رسمی ناجوانمردانه توصیف نموده است.
عبدالکریمی مقاله خود را در ۱۰ بند تنظیم کرده و پس از اشاره به اهمیت فلسفی هایدگر، او را اینچنین معرفی میکند: «هایدگر را باید رادیکالترین منتقد سنت تفکر غربی، مدرنیته و فرهنگ و تمدن جدید غرب تلقی کرد. عمق و ریشهای بودن انتقادات وی به تمدن غرب با انتقادات رمانتیستهای آلمانی، مارکس، کییرکهگور و فروید قابل مقایسه نیست و حتی شاید از انتقادات نیچه (علی رغم وجود همسوییهایی با وی) بنیادیتر باشد.»
عبدالکریمی در ادامه نوشته خود سوال اصلی را اینگونه مطرح میکند: «برجسته گنندگان خطای سیاسی هایدگر از مخاطب چه میخواهند و وی را به چه امری فرا میخوانند؟ آیا آنان از ما، متعاطیان فلسفه، خواهاناند تا هایدگر نخوانیم و بصیرتهای بنیادین فلسفی و متافیزیکی و تلاش او برای گسست از سنت متافیزیک و عقلانیت تکنولوژیک جدید غربی، نقد سوبژکتیویسم دکارتی، تلاش به منظور گذر از نیهیلیسم و... را نادیده گرفته، در این بصیرتها به تأمل نپردازیم؟»
از نظر عبدالکریمی «برجسته کنندگان خطای سیاسی هایدگر هواره میکوشند سایه سنگین همکاری با فاشیسم را بر سر تفکر هایدگر نشان دهند و وانمود نمایند که به هیچ وجه نمیتوان فلسفه و تفکر وی را از کردار سیاسی و گرایش وی به نازیسم جدا ساخت».
این استاد دانشگاه در توضیح این مطلب مینویسد: «بنده تاکنون بحثی اصیل در خصوص ارایه مفاهیم و مقولاتی واسطه میان بصیرتهای بنیادین انتولوژیک، اپیستمولوژیک و انسانشناختی تفکر هایدگر و ایدئولوژی فاشیسم مشاهده نکردهام؛ جز این سخن سطحی و عوام فریبانه آدورنو که تکیه هایدگر بر «نحوه بودن اصیل دازاین» همسو با تکیه فاشیستها و راسیستها بر اصالتهای خونی، نژادی و قومی» است. این خطای آدورنو خطایی فاحش و نابخشودنی و حاصل تبدیل بحث وجودی و اگزیستانسیل هایدگر به بحثی سیاسی و ایدئولوژیک است»
وی ادامه میدهد: «بیتردید این نحوه مواجه ایدئولوژیک، یعنی این بیان که هر جا سخن از «اصالت آدمی» است ضرورتا تکیه بر اصالتهای خونی، نژادی و قومی و لذا همسویی با فاشیسم و نازیسم است، خود توتالیترترین نحوه مواجهه با تاریخ تفکر و فرهنگ بشری و همسو با خشونت بارترین سیاستها، از جمله فاشیسم و نازیسم است».
عبدالکریمی پس از بحثی جدلی مینویسد: «اگر از پارهای مشترکات لفظی، همچون تعبیر «اصالت» در زبان هایدگر و ادبیات فاشیستها و وجود صرف برخی مشابهات ظاهری و بدون سیر در اصول و مبانی تفکر او بتوان خوانشی فاشیستی از تفکر این متفکر آلمانی ارایه داد، به دلایلی حقیقیتر و اصیلتر، یعنی به جهت وجود پارهای مقولات مشترک در لیبرالیسم و تفکر هایدگر، امکان خوانشی لیبرالی از تفکر هایدگر، ظاهری موجهتر دارد.»
وی ریشه متهم کردن هایدگر به فاشیسم را انگیزههای ایدئولوژیک میداند که صاحبانش معتقدند: «هرگونه نقادی به غرب و عقل مدرن به معنای همسویی با اندیشههای ماقبل مدرن و نظامهای سیاسی غیرلیبرالی است. این گونه مواجههها مبتنی بر این ثنویت اندیشی ایدئولوژیک است که تنها دو امکان در برابر تفکر وجود دارد: لیبرالیسم و فاشیسم. اگر شما مخالف لیبرالیسم هستید، پس فاشیست هستید. شق و امکان دیگری در برابر تفکر آدمی ندارد. لیکن اهل تفکر میدانند همواره امکانات متعدد و متکثری، فراتر از آنچه نظامها و شیوههای تفکر ایدئولوژیک به ما مینمایانند، در برابر تفکر آدمی وجود دارد. هایدگر از نقادان دمکراسی و لیبرالیسم است، اما از این سخن نمیتوان این نتیجه را گرفت که وی فاشیست است.»
عبدالکریمی در بند پایانی نوشته خود با بحثی تاریخی شواهدی که تاکنون در خصوص فاشیست بودن هایدگر ارایه شده است را ناکافی و غیرقابل استناد معرفی میکند. از نظر او «هایدگر اساسا یک فرد سیاسی به شمار نمیرفت» اما با این حال «از همان نخستین روزهای قبول پست ریاست دانشگاه فرایبورگ، تبلیغات و فعالیتهای ضدیهودی دانشجویان نازیست را قدغن کرد و از نابود کردن کتابهای کتابخانه دانشگاه (که نویسندگان آنها یهودی بودند) سر باز زد». همچنین «هایدگر علنا و پیوسته مورد اعتراض مقامات محلی و ملی حزب نازیست قرار میگرفت و در نشریات محلی آن دوره، مقالاتی در حمله به هایدگر و حتی استهزای آثار او، مبنی بر اینکه این آثار هیچ گونه سنخیتی با اهداف ملی کشور و اهداف حزب ندارد، دیده میشود.»
از نظر عبدالکریمی هایدگر که ابتدا عضویت هیچ حزب سیاسی را نداشت، با استدلال یکی از مقامات محلی که او را از نظر حزب «غیرخودی» تلقی میکرد، متقاعد شد که با پذیرفتن عضویت حزب ناسیونال سوسیالیسم ارتباط خود را با وزارتخانه و دیگر مقامات مدیریتی حزب بهبود ببخشد و کارش در مقام ریاست دانشگاه را سهلتر کند. با این حال «هایدگر چهار ماه قبل از آنکه تمام قدرت در دست هیتلر قرار گیرد، از مقام خودش استعفا داد و در مراسم تودیع خودش و خوش آمد گویی به رییس جدید دانشگاه، که عضو حزب نازی بود، شرکت نکرد».
نویسنده مقاله «رسم ناجوانمردانه فاشیست خواندن هایدگر» در پایان نوشته خود تاکید میکند: «محدودیتها و تضییقات متعددی همچون تحت نظر بودن کلاسهای هایدگر، ممانعت از تشکیل برخی از کلاسهای درس وی، ممنوع شدن نقل قول از برخی آثار هایدگر، حملات روزنامهها و ایدئولوگهای رسمی حزب نازی به هایدگر، ممانعت از حضور هایدگر در پارهای سمینارهای بین المللی فلسفه و در نهایت، اعزام هایدگر سالخورده به عنوان سرباز به ساحل رود رَن برای خاکبرداری (در میان اساتید دانشگاه، هایدگر تنها استادی بود که چنین حکمی دربارهاش صادر شد)، همه و همه نشان میدهد که فاشیست خواندن هایدگر تا چه حد ناجوانمردانه است.»
به نوشته مهر، ارتباط هایدگر با حزب ناسیونال سوسیالیسم (حزب نازی) امر مشهوری است اما در این یادداشتها، که با توجه به رنگ جلدشان نامگذاری شدهاند، هایدگر کوشیده است گرایش سیاسی خود را با افکار فلسفی هم توجیه نماید.
«دفترچههای سیاه» یا «یادداشتهای سیاه» همچنین موضوع پروندههایی در نشریات ایرانی شد. یکی از این نشریات «فرهنگ امروز» است که در شماره اول خود ذیل پروندهای با عنوان «فرجام یک سکوت» تلاش کرده است تا به روایتی تازه از رابطه هایدگر با ناسیونال سوسیالیسم برسد. بیژن عبدالکریمی، استاد دانشگاه، در یکی از مقالات این پرونده فاشیست خواندن هایدگر را رسمی ناجوانمردانه توصیف نموده است.
عبدالکریمی مقاله خود را در ۱۰ بند تنظیم کرده و پس از اشاره به اهمیت فلسفی هایدگر، او را اینچنین معرفی میکند: «هایدگر را باید رادیکالترین منتقد سنت تفکر غربی، مدرنیته و فرهنگ و تمدن جدید غرب تلقی کرد. عمق و ریشهای بودن انتقادات وی به تمدن غرب با انتقادات رمانتیستهای آلمانی، مارکس، کییرکهگور و فروید قابل مقایسه نیست و حتی شاید از انتقادات نیچه (علی رغم وجود همسوییهایی با وی) بنیادیتر باشد.»
عبدالکریمی در ادامه نوشته خود سوال اصلی را اینگونه مطرح میکند: «برجسته گنندگان خطای سیاسی هایدگر از مخاطب چه میخواهند و وی را به چه امری فرا میخوانند؟ آیا آنان از ما، متعاطیان فلسفه، خواهاناند تا هایدگر نخوانیم و بصیرتهای بنیادین فلسفی و متافیزیکی و تلاش او برای گسست از سنت متافیزیک و عقلانیت تکنولوژیک جدید غربی، نقد سوبژکتیویسم دکارتی، تلاش به منظور گذر از نیهیلیسم و... را نادیده گرفته، در این بصیرتها به تأمل نپردازیم؟»
از نظر عبدالکریمی «برجسته کنندگان خطای سیاسی هایدگر هواره میکوشند سایه سنگین همکاری با فاشیسم را بر سر تفکر هایدگر نشان دهند و وانمود نمایند که به هیچ وجه نمیتوان فلسفه و تفکر وی را از کردار سیاسی و گرایش وی به نازیسم جدا ساخت».
این استاد دانشگاه در توضیح این مطلب مینویسد: «بنده تاکنون بحثی اصیل در خصوص ارایه مفاهیم و مقولاتی واسطه میان بصیرتهای بنیادین انتولوژیک، اپیستمولوژیک و انسانشناختی تفکر هایدگر و ایدئولوژی فاشیسم مشاهده نکردهام؛ جز این سخن سطحی و عوام فریبانه آدورنو که تکیه هایدگر بر «نحوه بودن اصیل دازاین» همسو با تکیه فاشیستها و راسیستها بر اصالتهای خونی، نژادی و قومی» است. این خطای آدورنو خطایی فاحش و نابخشودنی و حاصل تبدیل بحث وجودی و اگزیستانسیل هایدگر به بحثی سیاسی و ایدئولوژیک است»
وی ادامه میدهد: «بیتردید این نحوه مواجه ایدئولوژیک، یعنی این بیان که هر جا سخن از «اصالت آدمی» است ضرورتا تکیه بر اصالتهای خونی، نژادی و قومی و لذا همسویی با فاشیسم و نازیسم است، خود توتالیترترین نحوه مواجهه با تاریخ تفکر و فرهنگ بشری و همسو با خشونت بارترین سیاستها، از جمله فاشیسم و نازیسم است».
عبدالکریمی پس از بحثی جدلی مینویسد: «اگر از پارهای مشترکات لفظی، همچون تعبیر «اصالت» در زبان هایدگر و ادبیات فاشیستها و وجود صرف برخی مشابهات ظاهری و بدون سیر در اصول و مبانی تفکر او بتوان خوانشی فاشیستی از تفکر این متفکر آلمانی ارایه داد، به دلایلی حقیقیتر و اصیلتر، یعنی به جهت وجود پارهای مقولات مشترک در لیبرالیسم و تفکر هایدگر، امکان خوانشی لیبرالی از تفکر هایدگر، ظاهری موجهتر دارد.»
وی ریشه متهم کردن هایدگر به فاشیسم را انگیزههای ایدئولوژیک میداند که صاحبانش معتقدند: «هرگونه نقادی به غرب و عقل مدرن به معنای همسویی با اندیشههای ماقبل مدرن و نظامهای سیاسی غیرلیبرالی است. این گونه مواجههها مبتنی بر این ثنویت اندیشی ایدئولوژیک است که تنها دو امکان در برابر تفکر وجود دارد: لیبرالیسم و فاشیسم. اگر شما مخالف لیبرالیسم هستید، پس فاشیست هستید. شق و امکان دیگری در برابر تفکر آدمی ندارد. لیکن اهل تفکر میدانند همواره امکانات متعدد و متکثری، فراتر از آنچه نظامها و شیوههای تفکر ایدئولوژیک به ما مینمایانند، در برابر تفکر آدمی وجود دارد. هایدگر از نقادان دمکراسی و لیبرالیسم است، اما از این سخن نمیتوان این نتیجه را گرفت که وی فاشیست است.»
عبدالکریمی در بند پایانی نوشته خود با بحثی تاریخی شواهدی که تاکنون در خصوص فاشیست بودن هایدگر ارایه شده است را ناکافی و غیرقابل استناد معرفی میکند. از نظر او «هایدگر اساسا یک فرد سیاسی به شمار نمیرفت» اما با این حال «از همان نخستین روزهای قبول پست ریاست دانشگاه فرایبورگ، تبلیغات و فعالیتهای ضدیهودی دانشجویان نازیست را قدغن کرد و از نابود کردن کتابهای کتابخانه دانشگاه (که نویسندگان آنها یهودی بودند) سر باز زد». همچنین «هایدگر علنا و پیوسته مورد اعتراض مقامات محلی و ملی حزب نازیست قرار میگرفت و در نشریات محلی آن دوره، مقالاتی در حمله به هایدگر و حتی استهزای آثار او، مبنی بر اینکه این آثار هیچ گونه سنخیتی با اهداف ملی کشور و اهداف حزب ندارد، دیده میشود.»
از نظر عبدالکریمی هایدگر که ابتدا عضویت هیچ حزب سیاسی را نداشت، با استدلال یکی از مقامات محلی که او را از نظر حزب «غیرخودی» تلقی میکرد، متقاعد شد که با پذیرفتن عضویت حزب ناسیونال سوسیالیسم ارتباط خود را با وزارتخانه و دیگر مقامات مدیریتی حزب بهبود ببخشد و کارش در مقام ریاست دانشگاه را سهلتر کند. با این حال «هایدگر چهار ماه قبل از آنکه تمام قدرت در دست هیتلر قرار گیرد، از مقام خودش استعفا داد و در مراسم تودیع خودش و خوش آمد گویی به رییس جدید دانشگاه، که عضو حزب نازی بود، شرکت نکرد».
نویسنده مقاله «رسم ناجوانمردانه فاشیست خواندن هایدگر» در پایان نوشته خود تاکید میکند: «محدودیتها و تضییقات متعددی همچون تحت نظر بودن کلاسهای هایدگر، ممانعت از تشکیل برخی از کلاسهای درس وی، ممنوع شدن نقل قول از برخی آثار هایدگر، حملات روزنامهها و ایدئولوگهای رسمی حزب نازی به هایدگر، ممانعت از حضور هایدگر در پارهای سمینارهای بین المللی فلسفه و در نهایت، اعزام هایدگر سالخورده به عنوان سرباز به ساحل رود رَن برای خاکبرداری (در میان اساتید دانشگاه، هایدگر تنها استادی بود که چنین حکمی دربارهاش صادر شد)، همه و همه نشان میدهد که فاشیست خواندن هایدگر تا چه حد ناجوانمردانه است.»