گروه سبک زندگی خبرگزاری دانا - محمد نعمت اله*: هنوز هم در دهه فجر به دنبال خاطرات دوره کودکیم می گردم. خاطراتی که بوی گل و سوسن یاسمن می دهد، خاطراتی که موسم فتح و ایمانش با بهمن خونین جاویدانش گره خورده، خاطراتی که در آن باور داری «الله ... الله» پناهی بر ضعیفان است، خاطراتی که در آن روز 22 بهمن روز از خود گذشتن، هوا دلپذیر می شود و گل از خاک بر می دمد.
نه این که من در کوران انقلاب حضور داشتم و ثمره تلاشم در دهه فجر مرا به دنیای خاطرات می برد و نه اینکه به لحاظ تاریخی سیاسی و اقتصادی این جشن ملی را واکاوی می کنم بلکه این بحث برای من صرفا نگاه اجتماعی دارد به یک جشن ملی، جشنی که به مناسبت پدیده ای برپا می شود که هزینه های مادی و معنوی بسیاری برای آن صرف شده است.
شاید در اوایل دهه شصت که مشکلات متعدد اقتصادی، سیاسی و نظامی گریبان انقلاب تازه متولد شده ما را گرفته بود، توجه فرهنگی به این جشن، بسیار پر رنگ تر از حال بود. شاید در آن دوره که به واسطه تجاوز به خاک کشورم همیت و اتحاد ملی در بین مردم ایجاد شده بود باز هم این دهه را غنیمت می شمردیم و آن را بهانه ای برای فعالیت های گروهی در بین کودکان و نوجوانان و حتی جوانان مان در مدارس قرار می دادیم و از آن بهره می بردیم.
شاید این بود که من دانش آموز دهه شصتی همه ساله لحظه شماری می کردم برای فرارسیدن دهه فجر، برای جشنی که همه بچه های مدرسه برگزار کننده آن بودیم و با کمترین امکانات، بیشترین خروجی را از این رویداد ملی می گرفتیم.
در آن ایام فضای مدارس با تزئینات کلاس ها و راهرو ها، حیاط و نماز خانه و حتی دفتر
معلم ها و اتاق بهداشت و تربیتی رنگ و بویی دیگر می گرفت. محیط مدرسه از اول صبح پر می شد از سرودهای انقلابی که تقریبا همه ما آن را از بر می خواندیم. شکلات و شیرینی جیره همه روزه ما در این ایام بود.
تجمعات دانش آموزی در گوشه گوشه مدرسه به چشم می خورد و بچه ها مشغول تشکیل گروه های مختلف برای تاتر و سرود و روزنامه دیواری بودند. مسابقات ورزشی شور و حالی به دانش آموزان می داد که شاید نظیر آن را در استادیوم های ورزشی با صرف میاردها تومان اکنون نبینیم.
آری اینچنین بود که دانش آموز گریزان از مدرسه در این ایام تلاش می کرد که حتی کوچکترین کسالتی متوجه او نشود که سبب غیبتش در این ایام باشد.
جمع شدن بچه ها در نمازخانه و اجرای تاترهای دانش آموزی که قهقهه ما را در کنار دوستانمان به همراه داشت. اجرای سرودهایی که اکثرا از تلویزیون پخش شده بودند، باز برای ما تازگی داشت و از آن لذت می بردیم و چقدر ساده از برگزاری مسابقه «ماست خوری» و «گاز زدن سیب» غرق در شور و نشاط می شدیم.
شاید به نظر برخی کارشناسان در این ایام مدرسه به حالت نیمه تعطیل در می آمد و به لحاظ علمی بچه ها با افت مواجه می شدند. ولی در عوض چیزی نصیبشان می شد که حالا در هیچ تبلت و گوشی موبایل و لب تاپی پیدا نمی شود. شاید همین روزهای نیمه تعطیل بود که مرور خاطرات ما از دهه فجرِ دهه شصت را با بغضی سنگین همراه می کند. شاید همین روزهای نیمه تعطیل به ما فهماند که معنی جشن، رفاقت، کارگروهی، همت، تلاش و ... چیست. شاید همین روزهای نیمه تعطیل ارزش خون شهدا را به نسل من فهماند.
متاسفانه دیگر آن حال و هوا را در مدارس نمی بینیم. دیگر اون شور اشتیاق این ایام در بین دانش آموزان کم رنگ شده است. از برخی فعالیت هایی که جزو وظایف مدرسه است و در این ایام با بر چسب « بمناسبت دهه فجر» برگزار می شود که بگذریم، واقعیت این است که بچه های ما در این ایام چیزی به عنوان جشن را در مدرسه تجربه نمی کنند.
متاسفانه این کم توجهی فقط در مدارس ما نیست. از صدا سیما گرفته تا وزارت ارشاد مبتلا به این موضوع اند. برنامه های صدا و سیما چند سالی است که در این ایام رنگ و بوی سیاسی به خود گرفته و حال و هوای جشن در آن کمتر دیده می شود.
فعالیت های وزارت ارشاد نیز محدود شده به برگزاری همین چند جشنواره ای که در دهه اول انقلاب شروع به فعالیت کرد و تکرار آن با کیفیت های متفاوت نیز اکنون تبدیل شده به تابلو فعالیت های آن ها. متاسفانه در این مدت کمتر شاهد نوع آوری هایی بودیم که جمعیت گسترده تری از مردم را درگیر این جشن ملی کند.
به طور کلی در سال های اخیر سعی شده به جای اینکه حال و هوای جشن ملی دهه فجر در لایه های درونی زندگی خانواده های ایرانی راه پیدا کند، بیشتر رنگ و بوی تبلیغاتی به خود گیرد و صرفا با نصب بنر و چند پرچم ایران و البته باذکر نام ارگان مربوطه در پایین آن رفع تکلیفی از این رویداد بزرگ تاریخی بشود.
امید به آن که بازگردیم به حال و هوای جشن بزرگ دهه فجر در دهه شصت...
* کارشناس رسانه
نه این که من در کوران انقلاب حضور داشتم و ثمره تلاشم در دهه فجر مرا به دنیای خاطرات می برد و نه اینکه به لحاظ تاریخی سیاسی و اقتصادی این جشن ملی را واکاوی می کنم بلکه این بحث برای من صرفا نگاه اجتماعی دارد به یک جشن ملی، جشنی که به مناسبت پدیده ای برپا می شود که هزینه های مادی و معنوی بسیاری برای آن صرف شده است.
شاید در اوایل دهه شصت که مشکلات متعدد اقتصادی، سیاسی و نظامی گریبان انقلاب تازه متولد شده ما را گرفته بود، توجه فرهنگی به این جشن، بسیار پر رنگ تر از حال بود. شاید در آن دوره که به واسطه تجاوز به خاک کشورم همیت و اتحاد ملی در بین مردم ایجاد شده بود باز هم این دهه را غنیمت می شمردیم و آن را بهانه ای برای فعالیت های گروهی در بین کودکان و نوجوانان و حتی جوانان مان در مدارس قرار می دادیم و از آن بهره می بردیم.
شاید این بود که من دانش آموز دهه شصتی همه ساله لحظه شماری می کردم برای فرارسیدن دهه فجر، برای جشنی که همه بچه های مدرسه برگزار کننده آن بودیم و با کمترین امکانات، بیشترین خروجی را از این رویداد ملی می گرفتیم.
در آن ایام فضای مدارس با تزئینات کلاس ها و راهرو ها، حیاط و نماز خانه و حتی دفتر
معلم ها و اتاق بهداشت و تربیتی رنگ و بویی دیگر می گرفت. محیط مدرسه از اول صبح پر می شد از سرودهای انقلابی که تقریبا همه ما آن را از بر می خواندیم. شکلات و شیرینی جیره همه روزه ما در این ایام بود.
تجمعات دانش آموزی در گوشه گوشه مدرسه به چشم می خورد و بچه ها مشغول تشکیل گروه های مختلف برای تاتر و سرود و روزنامه دیواری بودند. مسابقات ورزشی شور و حالی به دانش آموزان می داد که شاید نظیر آن را در استادیوم های ورزشی با صرف میاردها تومان اکنون نبینیم.
آری اینچنین بود که دانش آموز گریزان از مدرسه در این ایام تلاش می کرد که حتی کوچکترین کسالتی متوجه او نشود که سبب غیبتش در این ایام باشد.
جمع شدن بچه ها در نمازخانه و اجرای تاترهای دانش آموزی که قهقهه ما را در کنار دوستانمان به همراه داشت. اجرای سرودهایی که اکثرا از تلویزیون پخش شده بودند، باز برای ما تازگی داشت و از آن لذت می بردیم و چقدر ساده از برگزاری مسابقه «ماست خوری» و «گاز زدن سیب» غرق در شور و نشاط می شدیم.
شاید به نظر برخی کارشناسان در این ایام مدرسه به حالت نیمه تعطیل در می آمد و به لحاظ علمی بچه ها با افت مواجه می شدند. ولی در عوض چیزی نصیبشان می شد که حالا در هیچ تبلت و گوشی موبایل و لب تاپی پیدا نمی شود. شاید همین روزهای نیمه تعطیل بود که مرور خاطرات ما از دهه فجرِ دهه شصت را با بغضی سنگین همراه می کند. شاید همین روزهای نیمه تعطیل به ما فهماند که معنی جشن، رفاقت، کارگروهی، همت، تلاش و ... چیست. شاید همین روزهای نیمه تعطیل ارزش خون شهدا را به نسل من فهماند.
متاسفانه دیگر آن حال و هوا را در مدارس نمی بینیم. دیگر اون شور اشتیاق این ایام در بین دانش آموزان کم رنگ شده است. از برخی فعالیت هایی که جزو وظایف مدرسه است و در این ایام با بر چسب « بمناسبت دهه فجر» برگزار می شود که بگذریم، واقعیت این است که بچه های ما در این ایام چیزی به عنوان جشن را در مدرسه تجربه نمی کنند.
متاسفانه این کم توجهی فقط در مدارس ما نیست. از صدا سیما گرفته تا وزارت ارشاد مبتلا به این موضوع اند. برنامه های صدا و سیما چند سالی است که در این ایام رنگ و بوی سیاسی به خود گرفته و حال و هوای جشن در آن کمتر دیده می شود.
فعالیت های وزارت ارشاد نیز محدود شده به برگزاری همین چند جشنواره ای که در دهه اول انقلاب شروع به فعالیت کرد و تکرار آن با کیفیت های متفاوت نیز اکنون تبدیل شده به تابلو فعالیت های آن ها. متاسفانه در این مدت کمتر شاهد نوع آوری هایی بودیم که جمعیت گسترده تری از مردم را درگیر این جشن ملی کند.
به طور کلی در سال های اخیر سعی شده به جای اینکه حال و هوای جشن ملی دهه فجر در لایه های درونی زندگی خانواده های ایرانی راه پیدا کند، بیشتر رنگ و بوی تبلیغاتی به خود گیرد و صرفا با نصب بنر و چند پرچم ایران و البته باذکر نام ارگان مربوطه در پایین آن رفع تکلیفی از این رویداد بزرگ تاریخی بشود.
امید به آن که بازگردیم به حال و هوای جشن بزرگ دهه فجر در دهه شصت...
* کارشناس رسانه