به مناسبت پنجم ذی القعده؛ سالروز وفات سید بن طاووس
![](/files/fa/news/1394/5/29/229195_929.jpg)
ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس حلّی ملقب به رضی الدین در پنجشنبه نیمه محرمالحرام سال ۵۸۹ هجری در شهر حلّه عراق متولد شد[۱].
وی با سیزده واسطه به امام حسن مجتبی (ع) متصل میشود و از جانب مادر از نوادگان شیخ الطائفه، شیخ طوسی است. او ازآنجهت که از طرف جده خود به امکلثوم دختر امام سجاد (ع)، به امام حسین پیوند میخورد[۲]، به او «ذوالحسبین» نیز میگویند.[۳]
سید سه برادر داشت که از میان آنها احمد بن موسی برجستهتر بود. او فقیهی بزرگ و استاد بسیاری از فقها از جمله علامه حلی و ابن داوود (م ۷۰۷ هجری) صاحب «الرجال» و... بود. وی تصنیفات متعددی داشته که برخی از آنها عبارتاند از: کتاب البشری فی الفقه در ۶ جلد، تفسیر شواهد القرآن در ۲ جلد، بناء المقاله العلویه و...[۴]
ابن داوود، کتابهای احمد بن موسی را هشتادودو جلد ذکر میکند و همه آنها را از بهترین کتب میداند[۵]؛ و اینچنین از او یاد میکند: «ربّانیّ و علّمنی و أحسن الیّ»[۶] در کتب تراجم از آل طاووس به نیکی یادشده و آنان را مردانی اهل علم و فضیلت و عرفان و با مجد و عظمت خواندهاند.
سید خود در این زمینه میگوید: «خداوند متعال ما را بهوسیله پدران و نیاکان و مادرانی شرافتمند کرده است که همگی از دانش و دیانت و امانت بهره تام و تمام داشتهاند و مورد اعتماد کامل مردم بودهاند. همه مردم در مقابل شوکت آنان سر فرود آوردهاند و ثناخوان ایشان بودهاند.»[۷]
از آنجا که یکی از اجداد سید یعنی «ابوعبدالله» احمد بن محمد دارای چهرهای زیبا بود و پاهایش همچون طاووس با جمال، رویش تناسب نداشت،[۸] او را سید بن طاووس لقب دادند.[۹]
وی دوران نوجوانی و جوانی را در شهر حلّه گذراند و در آنجا مشغول تحصیل علوم دینی و مقدمات شد و در طول زندگانی خویش به نقاط مختلف سرزمین اسلامی از جمله: مکه، بغداد، نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و خراسان سفرکرده و بهرههای علمی فراوان برد.
در پایان به زادگاهش حلّه بازگشت و ادامه زندگی پاک و معنویاش را در آنجا بود تا اینکه در روز دوشنبه پنجم ذیالقعده سال ۶۶۴ هجری در سن ۷۵ سالگی رحلت نمود و طبق وصیتش در جوار تربت امیرالمؤمنین (ع) به خاک سپرده شد.[۱۰]
حیات علمی
سید بن طاووس در طی عمر پر برکتش، در محضر اساتید مبرزی همچون علامه نجیب الدین ابن نما (م ۶۴۵ هجری)، شمسالدین فخاربن معدبن فخار موسوی (م ۶۳۰ هجری)، پدرش سعدالدین موسی (م ۶۱۰ هجری) و نیز بزرگان دیگر تلمذ کرده و فراوان از آنها آموخت.
وی پس از اینکه در علم فقه تا حدّی نیرومند و قوی شد، استادش علامه ابن نما، اجازه روایت گرفت.[۱۱] در ادامه این روند رو به رشد، منزلش محل رفتوآمد شیفتگان علم و فرهنگ شد و شاگردان و شخصیتهای برجسته و بینظیری نزد وی درس آموخته و از خرمن معرفتی وی بهره جستند و اجازه نقل روایت را از ایشان کسب نمودند. برای نمونه به نام چند تن از آنها اشاره میکنیم:
۱. شیخ سدید الدین-یوسف بن علی مطهر- پدر علامه حلی که از شاگردان برجسته ایشان بود.
۲. شیخ جمالالدین، حسن بن یوسف معروف به علامه حلی.
۳. سید غیاثالدین عبدالکریم بن ابی الفضال احمد بن طاووس (فرزند برادرش)
۴. شیخ تقی الدین- حسن بن داوود حلی-مؤلف کتاب رجال، معروف به «رجال ابن داوود» و...
سید بن طاووس در زمینه کسب علم و پیشرفت تحصیلی، از هوش و استعداد فوقالعادهای برخوردار بوده و آنچه را که دیگران در چند سال میخواندند، در یک سال تمام و حفظ میکرد و با تلاش و کوشش بسیار و نیز بامطالعه مجموعه کتابهایی که از جد مادریش ورام بن ابی فراس به وی رسیده بود، توانست در فقه بر همدورهایها و حتی قبل از خودش سبقت بگیرد. وی پس از فارغ شدن از «الجمل و العقود» شیخ طوسی، به کتاب «النهایه» پرداخت و چون جزء اول را تمام کرد، در علم فقه بهقدری نیرومند شد که استادش «علامه ابن نما» به خط خودش در اجازهای که برایش در پشت جلد اول آن نوشت، او را به اموری مدح و ثنا نمود. سپس جزء دوم «النهایه» را خواند و از کتاب «المبسوط» نیز استفاده نمود تا اینکه از خواندن و تلمذ بهکلی بینیاز شد.[۱۲]
او عنایت خاصی به شیخ طوسی داشت و به فرزندش توصیه میکرد تا کتب شیخ را بخواند و آنها را تحت نظر استادی پرهیزکار فراگیرد.[۱۳]
دیدگاه سید درباره فقه
سید بن طاووس به علم فقه بسیار اهمیت میداد و بارها فرزند خود را به یادگیری فقه توصیه میکرد و به او گوشزد میکرد که «اگر خواستی فقه بیاموزی، باید از شیوه تحصیلی پدرت پیروی کنی».[۱۴] همچنین به او سفارش میکرد که این علم را بالله و نزد عالم صالح و با تقوی فراگیرد و دعا میکرد که خداوند او را از مدتهای طولانی در اجتهاد بینیاز گرداند.[۱۵] سید بن طاووس تقریباً بیش از دو سال و نیم به تحصیل این علم اشتغال نداشت و بعد از آن اگر گاهی به آن مشغول میگشت، نه از روی نیاز بلکه بهمنظور حسن صحبت و استنباط و استخراج فروع بود.[۱۶] سیّد دیدِ مثبتی نسبت به فقهای دوران خویش نداشت و حکایت و تکرار فتاوای علمای پیشین را معزل فقه معاصر خود میدانست و از اینکه علمایی در روزگارش نیستند تا از نظر علمی به گذشتگان نزدیک باشند، اظهار تأسف میکرد.[۱۷]
او وقتی میدید که اختلاف آراء در مسائل تکلیفی زیاد شده است، به یاد این آیه میافتاد که خداوند در قرآن شریف خطاب به پیامبر (ص) میفرماید: «اگر پیغمبر سخنی که ما نگفته باشیم به ما نسبت دهد، با کمال قدرت او را کیفر میدهیم، قدرت او را خواهیم گرفت و رگ (حیات) او را میبریم، هیچیک از شما قدرت جلوگیری ندارد.»[۱۸]
آنگاه از فتوی دادن کناره میگرفت و میگفت: «اگر خدا اینچنین رسولش را تهدید میکند، پس حال من در محضر خداوند در روز جزا، هنگامیکه این کار را انجام دهم و فتوای اشتباه صادر کنم، چگونه خواهد بود.»[۱۹] لذا از آن کراهت نمودم و ترسیدم که مبادا در کار فتوی، حکمی برخلاف واقع به او جلّ جلاله نسبت دهم و یا در پی مقام و جاه و ریاست افتم که مقصود از آن تقرب به حقتعالی نباشد.[۲۰]
دیدگاه سید درباره کلام
سید نهتنها در فقه، بلکه در علم کلام نیز صاحبنظر و برجسته بوده است. گرچه ایشان با کلام میانه چندانی نداشت، زیرا معتقد بود متکلمان، عقاید روشن و بدیهی را به مسائل مشکل و نامفهوم تبدیل میکنند و به این ترتیب در دل مؤمنین شک وارد میکنند. لذا تأکید میکرد، به این مقالات کسی نیازمند است که درگیر مجادلات کلامی است.[۲۱] سپس میگوید: «من خود کسانی از منتسبان به کلام را دیدهام که این علم در مسائل مهم اسلامی، در ضمیرشان شک و شبهه باقی گذاشته است.»[۲۲] و در ادامه برای صدق گفته خویش میافزاید: «وجود حدود ۹۵ اختلاف بین دو استوانه علمی یعنی شیخ مفید و سید مرتضی، شاهد خوبی برای این مدعی است»[۲۳] بااینهمه خودش در علم کلام تبحر بسیار داشت تا آنجا که در این باب کتابی با عنوان «شفاء العقول من داء الفضول» تألیف کرد.[۲۴]
سید در ادامه اینچنین میافزاید که: «مقصودم این نیست که از بندگان، وجوب استدلال و نظر را در تکالیف و اموری که استدلال و نظر در آنها واجب است، ساقط کنم و بگویم که چنین الزامی ندارد... من مانع نظر و تفکر نیستم، بلکه بر مکلف نظر کردن و اندیشیدن در هر چه که تفکر در آن لازم است و جز با نظر و کشف آن را نمیتوان فهمید، ضروری میدانم.»[۲۵] او معتقد بود که یادگیری مطالب علم کلام به مقداری لازم است که نیاز انسان را برآورده کند و بتواند در مناظرات از آنها جهت اثبات حق استفاده کند و نباید به قیمت ضایع کردن عمر گرانمایه باشد[۲۶] و میگفت: «دانستن واژهها و اصطلاحات متکلمان و رعایت طریقه جدل کنندگان، وظیفه مردمی است که از واجبات عینی و دقیق الهی فراغت داشته باشند و خالصا لوجه الله در مقام ردّ مبطلین و اهل ضلال برآیند و از کسانی که میان بندگان و معرفت خدا مانع میگردند، جلوگیری نمایند و مرام آن¬ها را باطل نمایند»[۲۷]
وی به تمام فنون مناظره و جدل تسلط کامل داشت. مهارت وی در این عرصه بهگونهای بود که در مناظرات متعددی که با رهبران دیگر مذاهب انجام میداد، غالب میشد.[۲۸]
سید بن طاووس از نگاه بزرگان شیعه
سید بزرگوار نزد همه دانشمندان شیعه، معروف به زهد و تقوی بوده و همگی عظمت علمی او را ستودهاند. با آنکه قرنها از رحلت وی میگذرد، هنوز با افتخار و احترام، در محافل علمی از او یاد میشود. آوازه علمی و فکری و اخلاص عملی او بهقدری است که شخصیتهای علمی معاصر او و نیز نسخهبرداران آثارش، او را تمجید کردهاند. اینک برخی از گفتارهای بزرگان درباره سید بن طاووس را بهاختصار بیان میداریم:
۱. علامه حلّی (متوفی ۷۲۶ هجری) در حق رضی الدین میگوید: «وکان رضی الدین علی رحمه الله علیه صاحب الکرامات حکی لی بعضها و روی لی والدی رحمه الله علیه البعض الآخر.»[۲۹]
(رضی الدین علی (ره) دارای کراماتی بود که برخی از آنها را خودش برایم بیان کرد و پارهای از آنها را پدرم بازگو کرد و من از او شنیدم.)
۲. علامه مجلسی گوید: «السید النقیب، الثقه الزاهد، جمال العارفین»[۳۰]
۳ محدّث قمی (ره) میگوید: «السید رضی الدین ابوالقاسم الأجل الأورع الأزهد الأسعد، قدوه العارفین و مصباح المتهجدین، صاحب الکرامات، طاووس آل طاووس، السید بن طاووس قدس الله سره و رفع فی الملأ الأعلی ذکره»[۳۱]
(سید بن طاووس از بزرگوارترین و عالیمقامترین، باتقواترین و پارساترین انسانها، پیشوای عارفین و چراغ انسانهای متهجد و صاحب کرامات فراوان، طاووس خاندان طاووس است.)
تألیفات
سید بن طاووس در طول عمر پربرکت خویش با بهرهگیری از کتابهای اجدادش و نیز کتبی که خود فراهم آورده بود، موفق شد اثرات علمی گران بهایی از خود به یادگار بگذارد که تعدادی از آنها در اثر طوفان حوادث از بین رفته است.[۳۲] محدث قمی (ره) قسمتی از تألیفات این سید عالیقدر را به شرح زیر میآورد:[۳۳]
۱. الملهوف علی قتلی الطفوف. نام دیگر این کتاب اللهوف است و به دلیل اهمیتی که داشته تابهحال چندین مرتبه چاپ و ترجمهشده است. همانگونه که مؤلف در مقدمه کتاب اشاره فرموده است، خلاصهای است از داستان جانسوز و غمانگیز کربلا و مقصود سید از نگاشتن این کتاب آن بوده است که کتاب کوچکی در مصائب سیدالشهدا و اهل¬بیتش در دست شیفتگان آن امام باشد تا در زمان تشرف به حرم مطهر، آن را به همراه داشته باشند و با یادآوری این حادثه دردناک، از اجر و ثواب گریه و حزن بر حضرتش بهرهمند گردند. لذا این واقعه را از بدو حرکت امام حسین (ع) از مدینه به سمت کربلا و سپس اسارت اهلبیت تا بازگشت به مدینه، با حذف اسناد مربوطه نقل فرموده است.
۲. الإبانه فی معرفه أسماء کتب الخزانه؛
۳. اسرار الصلوه؛
۴. السعادات العبادات؛
۵. فرحه الناظر و بهجه الخواطر؛
۶. کشف المحجه لثمره المهجه؛
۷. محاسبه النفس؛
۸. شرح نهج البلاغه؛
۹. المصرع الشین فی قتل الحسین و ...
یکی از برجستهترین و مهمترین تلاشهای سید بن طاووس، کار در زمینه زیارات امام حسین (ع) و ادعیه است. از جمله آثار او در این زمینه میتوان به این موارد اشاره کرد:
۱. الاقبال بالاعمال که مشتمل بر ادعیه تمام ماهها است.
۲. المزار که در باب آداب سفر و زیارتنامهها بر مزار امام حسین (ع) در کربلا است.
۳. مصباح الزائر وجناح السفر که به گفته خودش چراغی است برای انجام درست زیارات.[۳۴]
۴. فلاح السائل ونجاح المسائل که شامل دو جزء بوده و هر جزء دربردارنده دعاهایی است که در طول روز و بعد از نمازها واردشده است و...
اوضاع سیاسی دوران سید بن طاووس
دوران زندگی سید مصادف بود با اواخر حکومت عباسان که در سال ۶۵۶ هجری توسط هلاکوخان مغول برچیده شد. در این زمان، ما شاهد نفوذ و حضور برخی از بزرگان شیعی در بدنه حکومت عباسی هستیم. سید بن طاووس نیز با برخی از رجال دولتی شیعه، پیوند دوستی برقرار کرده بود نظیر:
۱. ابن علقمی-محمد بن احمد بن علی علقمی متوفی ۶۵۶ هجری؛
۲. عزالدین ابوالفضل-محمد بن محمد پسر ابن علقمی[۳۵] بارها از سوی خلفای عباسی، پیشنهاداتی مبنی بر تصدی مناصب دولتی و همکاری با سیاستهای دولت به وی ارائه میشد و این مطلب از لابهلای سخنان وی بهوضوح یافت میشود چنان چه میگوید: «یکی از پادشاهان بزرگ دنیا از من تقاضا کرد که در سرائی از وی دیدار کنم که بسیاری از مردم غافل دنیا، آرزوی رفتن به آنجا را دارند و برای آن سر و دست میشکنند.»[۳۶]
برخی از این مناصب عبارت بودند از: مقام افتاء و قضاء، منصب داوری، نقابت و وزارت؛ که هر بار با مخالفت سید روبرو میشدند.
گرچه ایشان مقام نقابت[۳۷] طالبیین را در زمان خلافت عباسی نپذیرفت، اما بعدها در زمان هلاکوخان مغول در سال ۶۶۱ هجری که بر عراق مسلط شد، این منصب را با اجبار و اکراه قبول کرد.[۳۸] با این اوصاف، سید بنابر مصالحی مجبور به پذیرش این منصب شده است.
پسازآن که بغداد در سال ۶۵۶ هجری سقوط کرد، راه تسلط مغولان بر دیگر شهرهای عراق هموار شد. در این اثنا، شهر حله با تدبیر علماء شیعه ازجمله سید بن طاووس مبنی بر پیوستن به ایل مغول، از هجوم خانمان¬سوز آنها در امان ماند.[۳۹] سید در ابتدا، زمانی که هلاکوخان مغول بغداد را فتح کرد و فرمان داد تا از علماء استفتاء شود در این مورد که کدامیک از این دو افضلاند: سلطان کافر عادل یا سلطان مسلمان ستمکار؟ با وجود خودداری علماء، دستبهقلم شد و رأی خود را مبنیبر برتری سلطان کافر عادل نوشت و سپس دیگران رأی خود را دراینباره نوشتند.[۴۰]
این اقدام سید نشانگر مصلحتاندیشی و آگاهی او از مسائل مهم روزگار خویش و نیز انعطافپذیری وی در برابر واقعیات است.
سید بن طاووس در پایان عمر به زادگاهش حلّه بازگشت و در روز دوشنبه پنجم ذی القعده ۶۶۴ق در سن ۷۵ سالگی درگذشت و طبق وصیتش بدنش را به نجف اشرف منتقل نموده و در حرم امیرالمؤمنین (ع) به خاك سپردند.
منابع:
[۱] أکمونه حسینی، عبدالرزاق؛ مواردالإتحاف فی نقباء الأشراف، نجف اشرف، نشر الآداب، ۱۳۸۸ هجری، ج ۱، ص ۱۰۷ و ۱۰۸.
[۲] شهیدی گلپایگانی، سید محمد باقر؛ راهنمای سعادت (ترجمه کشف المحجه)، تهران، نشر سعدی، ۱۳۸۲ هجری، ص ۱۴.
[۳] سید بن طاووس، علی بن موسی؛ کشف المحجه یا فانوس، ترجمه اسدالله مبشری، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۸ ش، چاپ اول، ص ۲۹۴.
[۴] تقی الدین، حسن بن علی بن داوود حلی؛ الرجال، تحقیق علامه سید محمدصادق بحرالعلوم، نجف اشرف، نشر حیدریه، ۱۳۹۲ هجری، ص ۴۵.
[۵] پیشین، ص ۴۶.
[۶] پیشین، ص ۴۶.
[۷] راهنمای سعادت، ص ۱۶.
[۸] طاووس را به نقش و نگاری که هست خلق تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش
[۹] قمی، شیخ عباس، الکنی و الألقاب، نجف أشرف، نشرحیدریه،۱۳۸۹ هجری، ج ۱، ص ۳۴۱
[۱۰] موارد الإتحاف، ج ۱، ص ۱۰۷- ۱۱۰
[۱۱] الکنی و الألقاب، ج ۱، ص ۳۴۲
[۱۲] راهنمای سعادت، ص ۱۶۵- ۱۶۷.
[۱۳] پیشین، ص ۱۶۱.
[۱۴] پیشین، ص ۱۶۱.
[۱۵] پیشین، ص ۱۶۵.
[۱۶] پیشین، ص.۱۶۱
[۱۷] پیشین، ص ۱۶۱.
[۱۸] الحاقه، آیه ۴۴.
[۱۹] موسوی خوانساری، محمدباقر؛ روضات الجنات فی أحوال العلماء و السادات، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، قم، نشر اسماعیلیه، ۱۳۹۱ هجری، ج ۴، ص ۳۲۶.
[۲۰] راهنمای سعادت، ص ۱۴۰.
[۲۱] مجلسی، محمدباقر، کتاب الإجازات در بحار الأنوار، بیروت، نشر مؤسسه وفاء،۱۴۰۳ هجری، چاپ سوم، ج ۱۰۷، ص ۴۳
[۲۲] شهیدی گلپایگانی، سید محمدباقر، راهنمای سعادت، ص ۳۶
[۲۳] پیشین، ص ۳۶
[۲۴] بحار، ج ۱۰۷، ص ۴۳
[۲۵] راهنمای سعادت، ص ۴۰
[۲۶] پیشین، ص ۳۲
[۲۷] پیشین، ص ۴۰
[۲۸] راهنمای سعادت، ص ۹۸
[۲۹] بحارالانوار، ج ۱۰۷، ص ۶۳ و ۶۴.
[۳۰] پیشین، ج ۱، ص ۲۰۵.
[۳۱] قمی، شیخ عباس، الفوائد الرضویه فی أحوال علماء المذهب الجعفریه، ترجمه و تحقیق ناصر باقری بیدهندی، قم، نشر بوستان کتاب، ۱۳۸۵ شمسی، ج ۱، ص ۵۴۲.
[۳۲] جهت اطلاع بیشتر درباره تألیفات سید بن طاووس و جزییات آن به کتاب «کتابخانه سید بن طاووس و احوال و آثار او» اثر اتان کلبرگ مراجعه شود.
[۳۳] الفوائد الرضویه، ج ۱، ص ۵۴۳.
[۳۴] سید بن طاووس، علی بن موسی، لهوف، تحقیق شیخ فارس تبریزیان الحسون، نشر دارالاسوه،۱۴۱۴ هجری، چاپ اول، ص ۸۷
[۳۵] بحار، ج ۱۰۷، ص ۴۴
[۳۶] راهنمای سعادت، ص ۱۳۷
[۳۷] نقیب اسم است برای مهتر قوم و سرپرست گروه و نقابت مقامی بود که از طرف خلیفه برای به مهتر قوم جهت رسیدگی به امور مادی و معنوی آنها، اعطاء میشد.
[۳۸] احمد بن علی بن عنبه، جمالالدین؛ الفصول الفخریه، به اهتمام سید جلالالدین محدث أرموی، تهران، نشر علمی و فرهنگی، ۱۳۶۳ شمسی، ص ۱۳۱ و ۱۳۲.
[۳۹] ابن فوطی شیبانی، کمالالدین ابوالفضل عبدالرزاق بن احمد؛ مجمع الآداب فی معجم الألقاب، تحقیق محمدکاظم، تهران، نشر مؤسسه الطباعه و النشر، ۱۴۱۶ هجری، چاپ اول، ج ۴، ص ۵۰۸.
[۴۰] ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا؛ تاریخ فخری در آداب ملکداری و دولتهای اسلامی، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، نشر علمی و فرهنگی، ۱۳۶۷ شمسی، چاپ سوم، ص ۱۹.
وی با سیزده واسطه به امام حسن مجتبی (ع) متصل میشود و از جانب مادر از نوادگان شیخ الطائفه، شیخ طوسی است. او ازآنجهت که از طرف جده خود به امکلثوم دختر امام سجاد (ع)، به امام حسین پیوند میخورد[۲]، به او «ذوالحسبین» نیز میگویند.[۳]
سید سه برادر داشت که از میان آنها احمد بن موسی برجستهتر بود. او فقیهی بزرگ و استاد بسیاری از فقها از جمله علامه حلی و ابن داوود (م ۷۰۷ هجری) صاحب «الرجال» و... بود. وی تصنیفات متعددی داشته که برخی از آنها عبارتاند از: کتاب البشری فی الفقه در ۶ جلد، تفسیر شواهد القرآن در ۲ جلد، بناء المقاله العلویه و...[۴]
ابن داوود، کتابهای احمد بن موسی را هشتادودو جلد ذکر میکند و همه آنها را از بهترین کتب میداند[۵]؛ و اینچنین از او یاد میکند: «ربّانیّ و علّمنی و أحسن الیّ»[۶] در کتب تراجم از آل طاووس به نیکی یادشده و آنان را مردانی اهل علم و فضیلت و عرفان و با مجد و عظمت خواندهاند.
سید خود در این زمینه میگوید: «خداوند متعال ما را بهوسیله پدران و نیاکان و مادرانی شرافتمند کرده است که همگی از دانش و دیانت و امانت بهره تام و تمام داشتهاند و مورد اعتماد کامل مردم بودهاند. همه مردم در مقابل شوکت آنان سر فرود آوردهاند و ثناخوان ایشان بودهاند.»[۷]
از آنجا که یکی از اجداد سید یعنی «ابوعبدالله» احمد بن محمد دارای چهرهای زیبا بود و پاهایش همچون طاووس با جمال، رویش تناسب نداشت،[۸] او را سید بن طاووس لقب دادند.[۹]
وی دوران نوجوانی و جوانی را در شهر حلّه گذراند و در آنجا مشغول تحصیل علوم دینی و مقدمات شد و در طول زندگانی خویش به نقاط مختلف سرزمین اسلامی از جمله: مکه، بغداد، نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و خراسان سفرکرده و بهرههای علمی فراوان برد.
در پایان به زادگاهش حلّه بازگشت و ادامه زندگی پاک و معنویاش را در آنجا بود تا اینکه در روز دوشنبه پنجم ذیالقعده سال ۶۶۴ هجری در سن ۷۵ سالگی رحلت نمود و طبق وصیتش در جوار تربت امیرالمؤمنین (ع) به خاک سپرده شد.[۱۰]
حیات علمی
سید بن طاووس در طی عمر پر برکتش، در محضر اساتید مبرزی همچون علامه نجیب الدین ابن نما (م ۶۴۵ هجری)، شمسالدین فخاربن معدبن فخار موسوی (م ۶۳۰ هجری)، پدرش سعدالدین موسی (م ۶۱۰ هجری) و نیز بزرگان دیگر تلمذ کرده و فراوان از آنها آموخت.
وی پس از اینکه در علم فقه تا حدّی نیرومند و قوی شد، استادش علامه ابن نما، اجازه روایت گرفت.[۱۱] در ادامه این روند رو به رشد، منزلش محل رفتوآمد شیفتگان علم و فرهنگ شد و شاگردان و شخصیتهای برجسته و بینظیری نزد وی درس آموخته و از خرمن معرفتی وی بهره جستند و اجازه نقل روایت را از ایشان کسب نمودند. برای نمونه به نام چند تن از آنها اشاره میکنیم:
۱. شیخ سدید الدین-یوسف بن علی مطهر- پدر علامه حلی که از شاگردان برجسته ایشان بود.
۲. شیخ جمالالدین، حسن بن یوسف معروف به علامه حلی.
۳. سید غیاثالدین عبدالکریم بن ابی الفضال احمد بن طاووس (فرزند برادرش)
۴. شیخ تقی الدین- حسن بن داوود حلی-مؤلف کتاب رجال، معروف به «رجال ابن داوود» و...
سید بن طاووس در زمینه کسب علم و پیشرفت تحصیلی، از هوش و استعداد فوقالعادهای برخوردار بوده و آنچه را که دیگران در چند سال میخواندند، در یک سال تمام و حفظ میکرد و با تلاش و کوشش بسیار و نیز بامطالعه مجموعه کتابهایی که از جد مادریش ورام بن ابی فراس به وی رسیده بود، توانست در فقه بر همدورهایها و حتی قبل از خودش سبقت بگیرد. وی پس از فارغ شدن از «الجمل و العقود» شیخ طوسی، به کتاب «النهایه» پرداخت و چون جزء اول را تمام کرد، در علم فقه بهقدری نیرومند شد که استادش «علامه ابن نما» به خط خودش در اجازهای که برایش در پشت جلد اول آن نوشت، او را به اموری مدح و ثنا نمود. سپس جزء دوم «النهایه» را خواند و از کتاب «المبسوط» نیز استفاده نمود تا اینکه از خواندن و تلمذ بهکلی بینیاز شد.[۱۲]
او عنایت خاصی به شیخ طوسی داشت و به فرزندش توصیه میکرد تا کتب شیخ را بخواند و آنها را تحت نظر استادی پرهیزکار فراگیرد.[۱۳]
دیدگاه سید درباره فقه
سید بن طاووس به علم فقه بسیار اهمیت میداد و بارها فرزند خود را به یادگیری فقه توصیه میکرد و به او گوشزد میکرد که «اگر خواستی فقه بیاموزی، باید از شیوه تحصیلی پدرت پیروی کنی».[۱۴] همچنین به او سفارش میکرد که این علم را بالله و نزد عالم صالح و با تقوی فراگیرد و دعا میکرد که خداوند او را از مدتهای طولانی در اجتهاد بینیاز گرداند.[۱۵] سید بن طاووس تقریباً بیش از دو سال و نیم به تحصیل این علم اشتغال نداشت و بعد از آن اگر گاهی به آن مشغول میگشت، نه از روی نیاز بلکه بهمنظور حسن صحبت و استنباط و استخراج فروع بود.[۱۶] سیّد دیدِ مثبتی نسبت به فقهای دوران خویش نداشت و حکایت و تکرار فتاوای علمای پیشین را معزل فقه معاصر خود میدانست و از اینکه علمایی در روزگارش نیستند تا از نظر علمی به گذشتگان نزدیک باشند، اظهار تأسف میکرد.[۱۷]
او وقتی میدید که اختلاف آراء در مسائل تکلیفی زیاد شده است، به یاد این آیه میافتاد که خداوند در قرآن شریف خطاب به پیامبر (ص) میفرماید: «اگر پیغمبر سخنی که ما نگفته باشیم به ما نسبت دهد، با کمال قدرت او را کیفر میدهیم، قدرت او را خواهیم گرفت و رگ (حیات) او را میبریم، هیچیک از شما قدرت جلوگیری ندارد.»[۱۸]
آنگاه از فتوی دادن کناره میگرفت و میگفت: «اگر خدا اینچنین رسولش را تهدید میکند، پس حال من در محضر خداوند در روز جزا، هنگامیکه این کار را انجام دهم و فتوای اشتباه صادر کنم، چگونه خواهد بود.»[۱۹] لذا از آن کراهت نمودم و ترسیدم که مبادا در کار فتوی، حکمی برخلاف واقع به او جلّ جلاله نسبت دهم و یا در پی مقام و جاه و ریاست افتم که مقصود از آن تقرب به حقتعالی نباشد.[۲۰]
دیدگاه سید درباره کلام
سید نهتنها در فقه، بلکه در علم کلام نیز صاحبنظر و برجسته بوده است. گرچه ایشان با کلام میانه چندانی نداشت، زیرا معتقد بود متکلمان، عقاید روشن و بدیهی را به مسائل مشکل و نامفهوم تبدیل میکنند و به این ترتیب در دل مؤمنین شک وارد میکنند. لذا تأکید میکرد، به این مقالات کسی نیازمند است که درگیر مجادلات کلامی است.[۲۱] سپس میگوید: «من خود کسانی از منتسبان به کلام را دیدهام که این علم در مسائل مهم اسلامی، در ضمیرشان شک و شبهه باقی گذاشته است.»[۲۲] و در ادامه برای صدق گفته خویش میافزاید: «وجود حدود ۹۵ اختلاف بین دو استوانه علمی یعنی شیخ مفید و سید مرتضی، شاهد خوبی برای این مدعی است»[۲۳] بااینهمه خودش در علم کلام تبحر بسیار داشت تا آنجا که در این باب کتابی با عنوان «شفاء العقول من داء الفضول» تألیف کرد.[۲۴]
سید در ادامه اینچنین میافزاید که: «مقصودم این نیست که از بندگان، وجوب استدلال و نظر را در تکالیف و اموری که استدلال و نظر در آنها واجب است، ساقط کنم و بگویم که چنین الزامی ندارد... من مانع نظر و تفکر نیستم، بلکه بر مکلف نظر کردن و اندیشیدن در هر چه که تفکر در آن لازم است و جز با نظر و کشف آن را نمیتوان فهمید، ضروری میدانم.»[۲۵] او معتقد بود که یادگیری مطالب علم کلام به مقداری لازم است که نیاز انسان را برآورده کند و بتواند در مناظرات از آنها جهت اثبات حق استفاده کند و نباید به قیمت ضایع کردن عمر گرانمایه باشد[۲۶] و میگفت: «دانستن واژهها و اصطلاحات متکلمان و رعایت طریقه جدل کنندگان، وظیفه مردمی است که از واجبات عینی و دقیق الهی فراغت داشته باشند و خالصا لوجه الله در مقام ردّ مبطلین و اهل ضلال برآیند و از کسانی که میان بندگان و معرفت خدا مانع میگردند، جلوگیری نمایند و مرام آن¬ها را باطل نمایند»[۲۷]
وی به تمام فنون مناظره و جدل تسلط کامل داشت. مهارت وی در این عرصه بهگونهای بود که در مناظرات متعددی که با رهبران دیگر مذاهب انجام میداد، غالب میشد.[۲۸]
سید بن طاووس از نگاه بزرگان شیعه
سید بزرگوار نزد همه دانشمندان شیعه، معروف به زهد و تقوی بوده و همگی عظمت علمی او را ستودهاند. با آنکه قرنها از رحلت وی میگذرد، هنوز با افتخار و احترام، در محافل علمی از او یاد میشود. آوازه علمی و فکری و اخلاص عملی او بهقدری است که شخصیتهای علمی معاصر او و نیز نسخهبرداران آثارش، او را تمجید کردهاند. اینک برخی از گفتارهای بزرگان درباره سید بن طاووس را بهاختصار بیان میداریم:
۱. علامه حلّی (متوفی ۷۲۶ هجری) در حق رضی الدین میگوید: «وکان رضی الدین علی رحمه الله علیه صاحب الکرامات حکی لی بعضها و روی لی والدی رحمه الله علیه البعض الآخر.»[۲۹]
(رضی الدین علی (ره) دارای کراماتی بود که برخی از آنها را خودش برایم بیان کرد و پارهای از آنها را پدرم بازگو کرد و من از او شنیدم.)
۲. علامه مجلسی گوید: «السید النقیب، الثقه الزاهد، جمال العارفین»[۳۰]
۳ محدّث قمی (ره) میگوید: «السید رضی الدین ابوالقاسم الأجل الأورع الأزهد الأسعد، قدوه العارفین و مصباح المتهجدین، صاحب الکرامات، طاووس آل طاووس، السید بن طاووس قدس الله سره و رفع فی الملأ الأعلی ذکره»[۳۱]
(سید بن طاووس از بزرگوارترین و عالیمقامترین، باتقواترین و پارساترین انسانها، پیشوای عارفین و چراغ انسانهای متهجد و صاحب کرامات فراوان، طاووس خاندان طاووس است.)
تألیفات
سید بن طاووس در طول عمر پربرکت خویش با بهرهگیری از کتابهای اجدادش و نیز کتبی که خود فراهم آورده بود، موفق شد اثرات علمی گران بهایی از خود به یادگار بگذارد که تعدادی از آنها در اثر طوفان حوادث از بین رفته است.[۳۲] محدث قمی (ره) قسمتی از تألیفات این سید عالیقدر را به شرح زیر میآورد:[۳۳]
۱. الملهوف علی قتلی الطفوف. نام دیگر این کتاب اللهوف است و به دلیل اهمیتی که داشته تابهحال چندین مرتبه چاپ و ترجمهشده است. همانگونه که مؤلف در مقدمه کتاب اشاره فرموده است، خلاصهای است از داستان جانسوز و غمانگیز کربلا و مقصود سید از نگاشتن این کتاب آن بوده است که کتاب کوچکی در مصائب سیدالشهدا و اهل¬بیتش در دست شیفتگان آن امام باشد تا در زمان تشرف به حرم مطهر، آن را به همراه داشته باشند و با یادآوری این حادثه دردناک، از اجر و ثواب گریه و حزن بر حضرتش بهرهمند گردند. لذا این واقعه را از بدو حرکت امام حسین (ع) از مدینه به سمت کربلا و سپس اسارت اهلبیت تا بازگشت به مدینه، با حذف اسناد مربوطه نقل فرموده است.
۲. الإبانه فی معرفه أسماء کتب الخزانه؛
۳. اسرار الصلوه؛
۴. السعادات العبادات؛
۵. فرحه الناظر و بهجه الخواطر؛
۶. کشف المحجه لثمره المهجه؛
۷. محاسبه النفس؛
۸. شرح نهج البلاغه؛
۹. المصرع الشین فی قتل الحسین و ...
یکی از برجستهترین و مهمترین تلاشهای سید بن طاووس، کار در زمینه زیارات امام حسین (ع) و ادعیه است. از جمله آثار او در این زمینه میتوان به این موارد اشاره کرد:
۱. الاقبال بالاعمال که مشتمل بر ادعیه تمام ماهها است.
۲. المزار که در باب آداب سفر و زیارتنامهها بر مزار امام حسین (ع) در کربلا است.
۳. مصباح الزائر وجناح السفر که به گفته خودش چراغی است برای انجام درست زیارات.[۳۴]
۴. فلاح السائل ونجاح المسائل که شامل دو جزء بوده و هر جزء دربردارنده دعاهایی است که در طول روز و بعد از نمازها واردشده است و...
اوضاع سیاسی دوران سید بن طاووس
دوران زندگی سید مصادف بود با اواخر حکومت عباسان که در سال ۶۵۶ هجری توسط هلاکوخان مغول برچیده شد. در این زمان، ما شاهد نفوذ و حضور برخی از بزرگان شیعی در بدنه حکومت عباسی هستیم. سید بن طاووس نیز با برخی از رجال دولتی شیعه، پیوند دوستی برقرار کرده بود نظیر:
۱. ابن علقمی-محمد بن احمد بن علی علقمی متوفی ۶۵۶ هجری؛
۲. عزالدین ابوالفضل-محمد بن محمد پسر ابن علقمی[۳۵] بارها از سوی خلفای عباسی، پیشنهاداتی مبنی بر تصدی مناصب دولتی و همکاری با سیاستهای دولت به وی ارائه میشد و این مطلب از لابهلای سخنان وی بهوضوح یافت میشود چنان چه میگوید: «یکی از پادشاهان بزرگ دنیا از من تقاضا کرد که در سرائی از وی دیدار کنم که بسیاری از مردم غافل دنیا، آرزوی رفتن به آنجا را دارند و برای آن سر و دست میشکنند.»[۳۶]
برخی از این مناصب عبارت بودند از: مقام افتاء و قضاء، منصب داوری، نقابت و وزارت؛ که هر بار با مخالفت سید روبرو میشدند.
گرچه ایشان مقام نقابت[۳۷] طالبیین را در زمان خلافت عباسی نپذیرفت، اما بعدها در زمان هلاکوخان مغول در سال ۶۶۱ هجری که بر عراق مسلط شد، این منصب را با اجبار و اکراه قبول کرد.[۳۸] با این اوصاف، سید بنابر مصالحی مجبور به پذیرش این منصب شده است.
پسازآن که بغداد در سال ۶۵۶ هجری سقوط کرد، راه تسلط مغولان بر دیگر شهرهای عراق هموار شد. در این اثنا، شهر حله با تدبیر علماء شیعه ازجمله سید بن طاووس مبنی بر پیوستن به ایل مغول، از هجوم خانمان¬سوز آنها در امان ماند.[۳۹] سید در ابتدا، زمانی که هلاکوخان مغول بغداد را فتح کرد و فرمان داد تا از علماء استفتاء شود در این مورد که کدامیک از این دو افضلاند: سلطان کافر عادل یا سلطان مسلمان ستمکار؟ با وجود خودداری علماء، دستبهقلم شد و رأی خود را مبنیبر برتری سلطان کافر عادل نوشت و سپس دیگران رأی خود را دراینباره نوشتند.[۴۰]
این اقدام سید نشانگر مصلحتاندیشی و آگاهی او از مسائل مهم روزگار خویش و نیز انعطافپذیری وی در برابر واقعیات است.
سید بن طاووس در پایان عمر به زادگاهش حلّه بازگشت و در روز دوشنبه پنجم ذی القعده ۶۶۴ق در سن ۷۵ سالگی درگذشت و طبق وصیتش بدنش را به نجف اشرف منتقل نموده و در حرم امیرالمؤمنین (ع) به خاك سپردند.
منابع:
[۱] أکمونه حسینی، عبدالرزاق؛ مواردالإتحاف فی نقباء الأشراف، نجف اشرف، نشر الآداب، ۱۳۸۸ هجری، ج ۱، ص ۱۰۷ و ۱۰۸.
[۲] شهیدی گلپایگانی، سید محمد باقر؛ راهنمای سعادت (ترجمه کشف المحجه)، تهران، نشر سعدی، ۱۳۸۲ هجری، ص ۱۴.
[۳] سید بن طاووس، علی بن موسی؛ کشف المحجه یا فانوس، ترجمه اسدالله مبشری، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۸ ش، چاپ اول، ص ۲۹۴.
[۴] تقی الدین، حسن بن علی بن داوود حلی؛ الرجال، تحقیق علامه سید محمدصادق بحرالعلوم، نجف اشرف، نشر حیدریه، ۱۳۹۲ هجری، ص ۴۵.
[۵] پیشین، ص ۴۶.
[۶] پیشین، ص ۴۶.
[۷] راهنمای سعادت، ص ۱۶.
[۸] طاووس را به نقش و نگاری که هست خلق تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش
[۹] قمی، شیخ عباس، الکنی و الألقاب، نجف أشرف، نشرحیدریه،۱۳۸۹ هجری، ج ۱، ص ۳۴۱
[۱۰] موارد الإتحاف، ج ۱، ص ۱۰۷- ۱۱۰
[۱۱] الکنی و الألقاب، ج ۱، ص ۳۴۲
[۱۲] راهنمای سعادت، ص ۱۶۵- ۱۶۷.
[۱۳] پیشین، ص ۱۶۱.
[۱۴] پیشین، ص ۱۶۱.
[۱۵] پیشین، ص ۱۶۵.
[۱۶] پیشین، ص.۱۶۱
[۱۷] پیشین، ص ۱۶۱.
[۱۸] الحاقه، آیه ۴۴.
[۱۹] موسوی خوانساری، محمدباقر؛ روضات الجنات فی أحوال العلماء و السادات، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، قم، نشر اسماعیلیه، ۱۳۹۱ هجری، ج ۴، ص ۳۲۶.
[۲۰] راهنمای سعادت، ص ۱۴۰.
[۲۱] مجلسی، محمدباقر، کتاب الإجازات در بحار الأنوار، بیروت، نشر مؤسسه وفاء،۱۴۰۳ هجری، چاپ سوم، ج ۱۰۷، ص ۴۳
[۲۲] شهیدی گلپایگانی، سید محمدباقر، راهنمای سعادت، ص ۳۶
[۲۳] پیشین، ص ۳۶
[۲۴] بحار، ج ۱۰۷، ص ۴۳
[۲۵] راهنمای سعادت، ص ۴۰
[۲۶] پیشین، ص ۳۲
[۲۷] پیشین، ص ۴۰
[۲۸] راهنمای سعادت، ص ۹۸
[۲۹] بحارالانوار، ج ۱۰۷، ص ۶۳ و ۶۴.
[۳۰] پیشین، ج ۱، ص ۲۰۵.
[۳۱] قمی، شیخ عباس، الفوائد الرضویه فی أحوال علماء المذهب الجعفریه، ترجمه و تحقیق ناصر باقری بیدهندی، قم، نشر بوستان کتاب، ۱۳۸۵ شمسی، ج ۱، ص ۵۴۲.
[۳۲] جهت اطلاع بیشتر درباره تألیفات سید بن طاووس و جزییات آن به کتاب «کتابخانه سید بن طاووس و احوال و آثار او» اثر اتان کلبرگ مراجعه شود.
[۳۳] الفوائد الرضویه، ج ۱، ص ۵۴۳.
[۳۴] سید بن طاووس، علی بن موسی، لهوف، تحقیق شیخ فارس تبریزیان الحسون، نشر دارالاسوه،۱۴۱۴ هجری، چاپ اول، ص ۸۷
[۳۵] بحار، ج ۱۰۷، ص ۴۴
[۳۶] راهنمای سعادت، ص ۱۳۷
[۳۷] نقیب اسم است برای مهتر قوم و سرپرست گروه و نقابت مقامی بود که از طرف خلیفه برای به مهتر قوم جهت رسیدگی به امور مادی و معنوی آنها، اعطاء میشد.
[۳۸] احمد بن علی بن عنبه، جمالالدین؛ الفصول الفخریه، به اهتمام سید جلالالدین محدث أرموی، تهران، نشر علمی و فرهنگی، ۱۳۶۳ شمسی، ص ۱۳۱ و ۱۳۲.
[۳۹] ابن فوطی شیبانی، کمالالدین ابوالفضل عبدالرزاق بن احمد؛ مجمع الآداب فی معجم الألقاب، تحقیق محمدکاظم، تهران، نشر مؤسسه الطباعه و النشر، ۱۴۱۶ هجری، چاپ اول، ج ۴، ص ۵۰۸.
[۴۰] ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا؛ تاریخ فخری در آداب ملکداری و دولتهای اسلامی، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، نشر علمی و فرهنگی، ۱۳۶۷ شمسی، چاپ سوم، ص ۱۹.