ون گوگ در قرن هفدهم «سلفی» خود را روی بوم
نقاشی پیاده کرد. او نخستین یا تنها کسی نبود که تصویر خود را می کشید اما تفاوت
کارش این بود که هیچ کس در آن زمان از او تقلید نکرد و به این ترتیب «سلفی ون گوگ»
همه گیر نشد اما اکنون در عصر تکنولوژی بشر این امکان را دارد که از خودش عکس سلفی
داشته باشد و با دیگران به اشتراک بگذارد.
واژه سلفی در سال 2013 به عنوان «واژه سال» انتخاب شد و به واژه های دیگر در
دیکشنری آکسفورد پیوست؛ البته نه تنها جای خود را در کنار دیگر لغات باز کرد، بلکه
به همدم لحظه های مردم تبدیل شد. اکنون مدتی است که مردم غذا می خورند، «سلفی» می
گیرند، عروسی می کنند، «سلفی» می گیرند، تنها در خانه نشسته اند، «سلفی» می گیرند؛
حتی وقتی می میرند نیز یکی «یهویی» با آنها «سلفی» می گیرد.
به نظر می رسد سلفی گرفتن در همه جای دنیا به بخشی از زندگی مردم جهان تبدیل شده
است. سلفی گرفتن آنقدر مهم شده که افراد حتی جان خود را به خاطر آن به خطر می
اندازند؛ در حال سقوط از پرتگاه هستند، حیوانی درنده در حال حمله به آنهاست، اما
دست از گوشی همراه خود نمی کشند و از آخرین لحظه خود نیز سلفی می گیرند.
واژه سلفی نخستین بار در سال 2002 و در
استرالیا به کار رفت اما در سال 2013 درصد استفاده از آن در سطح جهان 70 برابر شد
و به این ترتیب به عنوان واژه سال انتخاب شد.
بررسی ها نشان می دهد در سال 2015 بیش از 267 میلیون تگ «سلفی» (selfie#) و 365 میلیون تگ «من»
(me#) در اینستاگرام منتشر
شده است. اکنون همه از این واژه استفاده می کنند؛ خواه یک فرد معمولی باشید، یک
بازیگر معروف یا یک سیاستمدار سرشناس. این روزها همه سلفی می گیرند.
جانم را بگیر، سلفی را نه!
«من و آقای کوسه، یهویی!» و با همین یهویی ها تعداد کسانی که با سلفی کشته شدند،
از حمله کوسه ها بیشتر شد. آدم ها با سلفی ها به استقبال مرگ می رفتند. بر اساس
آمار به دست آمده تا سپتامبر 2015 دست کم 12 نفر به دلیل گرفتن سلفی با کوسه جان
خود را از دست دادند و تعداد بسیار زیادی زخمی شدند، در حالی که تنها 9 نفر به دلیل
حمله خود کوسه ها کشته شدند.
تبی که در سال 2013 و 2014 شایع شد، بالاخره در سال 2015 خطرات خود را نشان داد و
شروع به گرفتن جان انسان ها کرد. آدم ها «سلفی» می گرفتند و «سلفی» جان آنها را می
گرفت. تفنگ را به سمت سر خود نشانه رفته است و سعی دارد سلفی بگیرد، کاملا تصادفی
به جای شاتر، به خودش شلیک می کند، لبه پرتگاه ایستاده و قصد دارد سلفی بگیرد، با
یک نسیم به پایین پرت می شود. نمونه ها زیاد است.
1- در ژانویه
2015 چهار دانشجوی هندی در آگرا می گذشتند که تصمیم گرفتند «یهویی» با قطاری که به
سمت شان می آمد سلفی بگیرند. قطار با آنها برخورد کرد و سه نفر آنها را کشت، نفر
چهارم زنده ماند تا این داستان را تعریف کند.
2- در مارس 2015 هفت نفر در رودخانه ای در هند سوار قایقی بودند که تصمیم می گیرند
سلفی بگیرند، همه در یک سمت قایق جمع می شوند و قایق «یهویی» چاپ می شود و هر هفت
نفر غرق می شوند.
3- در اوت 2015 دیوید گونزالس لوپز 32 ساله در حالی که تلاش می کرد در مسابقه
گاوبازها در اسپانیا سلفی بگیرد، «یهویی» توسط یک گاو کشته شد.
مرگ های «یهویی» به خاطر سلفی های خطرناک زیاد است. پیش از این قربانیان چنین مرگ
هایی را «احمق» می دانستند اما بررسی نمونه ها نشان می دهد «سلفی های خطرناک اغلب
از ماجراجویی ها و هیجانات جوانان ناشی می شود».
در روسیه مرگ های ناشی از سلفی به نگرانی ملی تبدیل شده است. اکنون در این کشور
کمپینی راه اندازی شده است که به مردم هشدار می دهد در موقعیت ها و اماکن خطرناک
سلفی نگیرند. با این اوصاف شاید تا چند وقت دیگر درس «سلفی ایمن» به درس های مدرسه
ای اضافه شود.
سلفی می گیرم، پس هستم!
او «دیوانه نیست، فقط خودش را دوست دارد!» لب هایش را غنچه می کند، سرش را کج می
کند و شاتر را فشرا می دهد. ماجرا همین جا تمام نمی شود، ساعت ها گوشی همراهش را
در دستش می گیرد و عکس را ویرایش می کند و در نهایت با وسواس زیادی سلفی اش را در
اینستاگرام می گذارد و اول از همه عکس خودش را لایک می کند.
پژوهش های دانشگاهی در اوهایو آمریکا نشان می دهد افرادی که بیشترین سلفی ها را از
خودشان به اشتراک می گذارند، بیشترین درصد خودشیفتگی را دارند. البته این الزاما
چیز بدی نیست. از آنجا که پدیده سلفی گرفتن تقریبا جدید است، روانشناسان اطلاعات
کمی در مورد تاثیر آن روی افراد و نوع شخصیت افرادی که سلفی می گیرند، دارند اما
بر این باورند که سلفی ها تنها از خودشیفتگی ناشی نمی شوند. گاهی افرادی که در
سلفی گرفتن افراط می کنند، دچار نوعی بیماری روانی هستند.
افراد خودشیفته تلاش می کنند در سلفی ها بهترین ظاهر را داشته باشند. به همین خاطر
در به اشتراک گذاشتن آنها وسواس زیادی به خرج می دهند اما افرادی که بیماری های
روانی دارند، با وجود افراط در به اشتراک گذاشتن سلفی ها، هیچ گونه وسواسی به خرج
نمی دهند. آنها اغلب عکس های ویرایش نشده را در موقعیت های ناهنجار به اشتراک می
گذارند.
روانشناسان معتقدند ویرایش تصاویر سلفی نشان دهنده نوعی دقت و توجه به «خودی» است
که به نمایش گذاشته می شود. این «توجه» در میان افرادی که مشکلات روانی دارند،
وجود ندارد. البته نمایش ها فقط به «صورت» ختم نمی شود. برخی افراد تمایل دارند از
اعضای بدن خود سلفی بگیرند و به نمایش بگذارند. این دسته از افراد، بدن خود را
مانند یک «شیء» می بینند و آن را مانند یک «اُبژه» به نمایش می گذارند. این افراد
نیز احتمالا خودشیفته نیستند و از نوعی بیماری روانی رنج می برند.
فرد خودشیفته ترکیبی از ویژگی ها و رفتارها را در خود جمع کرده است. نخست این که
چنین فردی تصور می کند کاملا مستقل است و از عهده هر کاری بر می آید. دوم این که
دائما در تمنای توجه و تحسین است و سوم این که تصور می کند بر همه چیز و همه کس
قدرت دارد و می تواند در صورت لزوم رقیب خود را با اقتدار ویران کند.
در نگاه اول شاید کسانی که شکل اردکی به خود می گیرند، عکس خود را در یک حالت غم
روشنفکرانه منتشر می کنند، خودشیفته به نظر برسند. برای همین است که جماعتی از
نگرانان همیشگی بشر از پدیده سلفی به عنوان ویروس خودشیفتگی نام می برند. در مقابل
جماعتی از آسوده خیال های همیشگی بشر این پدیده را پدیده ای زودگذر می دانند و
معتقدند روزی بشریت به این نتیجه خواهد رسید که به جای غنچه کردن لب هایش کارهای
معنادارتری بکند. این جماعت این پدیده را وابسته به تکنولوژی می دانند و ناشی از
نیاز طبیعی انسان برای تمنای دیده شدن.
از سلفی تا شولفی برای نمایش تنهایی
همیشه یک «دست» در سلفی ها پیدا نیست، دستی که گوشی همراه را روبروی صورت نگه
داشته است؛ در حقیقت همان دستی که به سوی دیگران دراز است. دستی که در عکس های
سلفی پیدا نیست، پر از تمناست و از سر تنهایی دست های دیگر را در دنیای مجازی می
طلبند. به همین خاطر است که بسیاری می گویند: «سلفی یعنی تنهایی.» آنها آنقدر تنها
هستند که از سلفی به شولفی (سلفی از کفش: shoelfie) روی می آورند.
انسان ها موجوداتی اجتماعی هستند و نیاز به
تعامل دارند اما کار و مشغله اکثر وقت آنها را پر کرده است. آنها مجبور می شوند
تنها به خرید بروند یا بهترین غذاها را تنهایی بخورند؛ پس چه کاری بهتر از این که
یک حساب کاربری در شبکه های مجازی برای خود باز کنند. با خرید خود سلفی بگیرند و
با دیگران به اشتراک بگذارند. در مقابل نیز عده ای آنها را لایک می کنند و برایشان
کامنت می گذارند. این طوری دیگر کمتر تنها هستند.
اما واقعیت این است که سلفی ها بهتر از هر چیزی سطح تنهایی انسان ها را نشان می
دهند. عکسی که دیگران از افراد می گیرند، نشان دهنده ارتباط داشتن آنها با هم است
اما عکس سلفی که فرد از خودش در سفر تفریحی گرفته است، صرفا درجه تنهایی او را
نشان می دهد. تنهایی گاهی افراد را وادار به تمنای «توجه» می کند اما ساده ترین و
بی صداترین تمنا، سلفی است. آیا موقعیت های خیلی شاد و پر از هیجان که افراد با
دیگران به اشتراک می گذارند، فرصتی حتی برای فکر کردن به سلفی می ماند؟ شاید اگر
سلفی تا این اندازه «مد» نشده بود، هیچ گاه چنین فرصتی دست نمی داد. واقعیت این
است که معمولا در موقعیت های شاد، افراد به جای خود از یکدیگر عکس می گیرند. سلفی
دقیقا برای اوقات تنهایی است.
سلفی می گیریم که ثابت کنیم خوشبختیم
فوکو از مفهومی به اسم «جامعه محبسی» حرف می زند؛ جامعه ای که در آن آدم ها فکر می
کنند مدام پاییده می شوند و همه رفتار و حرکاتشان رصد می شود. داستان این مفهومی
که فوکو استفاده می کند، به زندان هایی خاص در انگلستان برمی گردد که در آن
ساختمان زندان طوری ساخته شده بود که زندانی ها فکر می کردند زندانبان ها همیشه
آنها را می بینند. ساختمانی که گرد یک نقطه ساخته شده بود و از آن نقطه مرکزی می
شد به تمام سلول ها احاطه داشت و آنها را دید اما زندانی ها قادر نبودندنگهبان ها
را ببینند. زندانی ها نگهبان ها را نمی دیدند اما ساختار زندان و باور آنان طوری
شکل گرفته بود که فکر کنند مدام کسی آنها را می بیند.
برای همین بود که زندانی ها حتی وقتی که نگهبان
ها در آن نقطه مرکزی، آن برجک نگهبانی همیشگی، حضور نداشتند هم با تمام ترس و
احتیاط شان، قوانین زندان را رعایت می کردند.
حالا حکایت ما و خیلی از آدم های دیگر در زندگی مجازی که ساخته ایم، حکایت همین
جامعه محبسی است. جامعه بزرگی که فکر می کنیم در آن همیشه دیده می شویم و شبیه آدم
های خوشبختی که در این جامعه بزرگ، به انسان کامل، به آدم خوشبختی می مانند جلوه
کنیم، گاهی هم تلاش می کنیم بگوییم ما برخلاف دیگران، آدم خوشبختی نیستیم. در واقع
باز هم تلاش می کنیم یک جور خودمان را نشان بدهیم و ثابت کنیم که ما در این زندان
بزرگ، هنوز هستیم و کسی نباید بودن مان را نادیده بگیرد.
سلفی ها نمود عینی، تقلای ما برای اثبات خوب بودن مان در جهان مجازی هستند. ما با
خوشبختی های کوچک مان، با دوستان مان که فکر می کنیم زیبا هستند و چیزی بر زیبایی
ما اضافه خواهند کرد، با غذاهای رنگ رنگ مان، با پدرها و مادرهای مان، با بچه های
با نمک خودمان و اقوام و همسایگان مان، ما حتی با آینه آسانسور سلفی می گیریم که
ثابت کنیم ما هستیم و از قضا شبیه آن چیزی هستیم که انسان امروز در ذهنش از یک آدم
خوشبخت تصویر می کند.
ما سلفی می گیریم که ثابت کنیم خوشبختیم. اگر به مثال جامعه محبسی و زندانی که
فوکو به آن اشاره می کند برگردیم، در واقع ما سلفی می گیریم که ثابت کنیم در نظرم
موجود جامعه ای که در آن زندگی می کنیم و بر اساس معیارها و ارزش های همان، آدم
خوبی هستیم. حالا ممکن است این جامعه، جامعه بچه های یاغی کلاس سوم دبیرستان باشد،
یا مجمع فرهیختگان اهل ادب خراسان بزرگ، یا جامعه زنان خانه دار بوشهری... مهم این
است که به آدم هایی که در جهان ما هستند ثابت کنیم که ما بر اساس قواعد شما، آدم
خوبی هستیم.
سلفی گرفتن نمود دیگری هم دارد و آن وارد کردن دیگران به زندگی بدون سانسور
ماست؛ زندگی بدون روتوشی که در آن از ایستادن شق و رق مقابل دوربین خبری نیست و ما
سعی نمی کنیم زیباترین سه رخ ممکن از خودمان را ارائه بدهیم. ما از صورت کج و معوج
خودمان با قاب بندی نامتناسبی سلفی می گیریم که به آدم ها بگوییم شما را بدون هیچ
روتوشی وارد لحظه به لحظه زندگی خودمان کرده ایم. همه این ها هم برای این است که
دوباره ثابت کنیم ما صادقانه و صمیمی «آدم خوبی» هستیم.
باید دقت داشت که این خوب بودن، بر مبنای مخاطبانی که داریم فرق می کند. یک
جایی خوب بودن سلفی گرفتن با غذایی است که پخته ایم، یک جایی خوب بودن سلفی گرفتن
در آسانسور با آیفون و آخرین لباس هایی است که خریده ایم و یک جای دیگر خوب بودن
به معنی سلفی گرفتن با خال کوبی های جدید و موتور پت و پهنی است که خریده ایم اما
حقیقت این است که این سلفی ها اگرچه در ظاهر و جزییات با هم فرق دارند اما همه
آنها می خواهند یک چیز بگویند؛ ما خوشبختیم. ما سلفی می گیریم که به عالم و آدم
ثابت کنیم آدم های خوبی هستیم؛ آدم های مهمی که دیگران حق ندارند فراموش مان کنند.