به گزارش خبرگزاری دانا،محسن سی و سه ساله بود که در محیط کار لیلا را دید. یک دختر خوب و با شخصیت. به مرور به او علاقه مند شد. رفتار و کردارش نشان دهنده تربیت خانوادگی خوب و اصالت او بود. محسن در طی چند سال همکاری با او فهمید که یکبار ازدواج کرده و یک فرزند سه ساله دارد.
محسن قبلا تجربه یک زندگی مشترک دو ساله را داشت که با شکست مواجه شده بود. اما از این زندگی فرزندی نداشت. با این وجود، اولین بار که فهمید لیلا فرزندی دارد و با او زندگی می کند، تردید به دلش افتاد. فکر کرد بزرگ کردن بچه دیگران کار سختی است و ممکن است او نتواند پدرخوانده باشد.اما خوبی های لیلا و علاقه ای که در او ایجاد شده بود باعث شد که تصمیم بگیرد در مورد ازدواج با او فکر کند، مدت ها با خود کلنجار رفت که می تواند برای او مثل یک پدر باشد؟ اما آن فرزند خودش پدر دارد پس حضورش در خانه آنها به روابط او و همسرش لطمه می زند.
می دانست که دختر لیلا با او زندگی می کند، می توانست از لیلا بخواهد تا فرزندش با آنها زندگی نکند و فقط آخر هفته ها به منزل آنها بیاید. اما این انصاف نبود! بر فرض اینکه محسن آن بچه را بپذیرد، آیا خانواده اش حاضر می شوند، فرزند عروس شان را مانند نوه خود نگاه کنند؟ چقدر سوال و چقدر موانع بر سر راه ازدواج آنها بود.
محسن هر چه بیشتر فکر می کرد، کمتر به نتیجه می رسید تا اینکه تصمیم گرفت با کسی مشورت کند و سراغ مشاور خانواده رفت. مشاور در ابتدا سعی کرد شرایط را برای محسن کاملا شفاف کند تا بداند دقیقا با چه چیزی رو به رو خواهد بود و در نهایت راهکارهایی برای حل و فصل این مشکل ارائه دهد. خلاصه صحبت های مشاور با محسن را بخوانید:
قدم اول:
اول از همه باید با این موضوع کنار بیایی. پذیرش خانواده ات، همسر آینده و فرزندش یک طرف قضیه است و پذیرش خودت طرف دیگر قضیه. باید خیلی منطقی در مورد تصمیمت فکر کنی. هر دختر و پسری اگر از روی هیجان و احساس به تنهایی تصمیم بگیرند، کار اشتباهی کرده اند اما در مورد تو این اشتباه بیشتر و پررنگ تر است.
قدم دوم:
اگر شخصیت، تجربیات و ویژگی های این خانم و مهم تر از همه علاقه تو به او به گونه ای است که شرایط متفاوت زندگی با او را برایت امکان پذیر می کند، باید ببینی که آیا مدتی بعد از شروع زندگی مشترک هم همین حس را خواهی داشت یا نه. چون چند وقت بعد، زمانی که وارد یک خانه شدید، باید فرزند او را هم همان قدر بپذیری که اگر خودت فرزندی داشتی.
قدم سوم:
اوایل آشنایی و زندگی مشترک، اکثر زوج ها با مشکلاتی روبه رو هستند. سال های اول ازدواج، روزهای شناخت از هم و کنار آمدن با تفاوت هاست. در این سال ها همه زوج ها بیشترین تنش ها را با هم دارند و در واقع یک سال اول زندگی، پرتلاطم ترین سال است.
اول باید درک کنی که این تلاطم ها برای شما در هر صورت وجود دارد و نباید آن را به شرایط خاص همسرت و وجود فرزند او ربط دهی. اما در کنار آن باید بپذیری که شرایط تو قدری با دیگران متفاوت است. تو می خواهی در زندگی بروی که به یکباره پرت می شود در سال چندم آن و حضور یک فرزند که رابطه شما را تحت تاثیر قرار می دهد.
قدم چهارم:
باید ببینی ارتباطت با بچه ها چطور است؟ آیا بچه دوست هستی؟ آیا می توانی سر و صدا و لجبازی بچه ها را تحمل کنی؟ همه ما آدم ها فرزندان خود را دوست داریم اما همه ما تحمل سرو صدا و آزار بچه های دیگر را نداریم. اگر کسی هستی که نسبت به بچه ها احساس خوبی نداری بهتر است به این موضوع فکر نکنی.
قدم پنجم:
باید بسنجی که آیا می توانی آنقدر صبوری کنی تا از مرحله پذیرش فرزند همسرت عبور کنی. شاید مثل فیلم ها او خیلی زود تو را قبول نکند و مدت های زیادی به چشم یک رقیب که مادرش را از او گرفته به تو نگاه کند.
طلاق کابوس بچه هاست و ازدواج دوباره والدین در سنین کودکی باتوجه به اینکه امید به برگشت به زندگی گذشته را در آنها از بین می برد، در بیشتر موارد مورد تنفر است. می توانی با رفتار معقول و منطقی خود کمک کنی تا فرزند همسرت، تو را کنار مادرش بپذیرد؟ باید به این سوالات کاملا منطقی جواب دهی.
اگر بخواهی خودت گرفتار حس حسادت بشوی و نتوانی همسری که تازه به زندگیت آمده را با فرزندش تقسیم کنی، خیلی زود او را خسته می کنی.قرار گرفتن بین تو و فرزندش باعث می شود مدام احساس گناه کند که برای یکی از شما کم می گذارد و این احساس روحیه او را تخریب خواهد کرد.
قدم ششم:
حالا که درباره همه این موارد فکر کردی، وقتی تصمیم به چنین ازدواجی گرفتی، باید نسبت به نحوه نگهداری از فرزند همسرت اطلاع کامل پیدا کنی. همسرت، همسر سابقش را می بیند؟ با او حرف می زند؟ باید بدانی که ارتباط آنها به طور کامل از بین نمی رود چون فرزند مشترکی دارند که برای همیشه آنها را به هم مربوط می کند.
همه زوج های جوان دوست دارند باهم تنها باشند، شما ممکن است ماه عسل را به تنهایی بروید اما در بقیه موارد تنها نخواهید بود و حتی شاید در تمام سفرهای بعدی فرزند همسرتان با شما باشد. می توانید با این موضوع کنار بیایید؟
قدم هفتم:
باید سعی کنی فرزند همسرت را هم مانند فرزند خودت بپذیری و زمانی که پا به خانه تو گذاشت به چشم فرزند کس دیگری به او نگاه نکنی. برخورد تو مشخص می کند که خانواده ات چه رفتاری داشته باشند. مخالفت والدین تو با این ازدواج زمانی واقعا بر طرف می شود که شاهد خوشبختی شما باشند.
هر ازدواجی با خود مشکلاتی را در پی دارد، اینکه شخص مورد علاقه تو صاحب فرزند است در مقابل برخی ازدواج های دیگر، مشکل به حساب نمی آید. فقط باید در تصمیمت استوار باشی و مسائلی که گفتم را رعایت کنی. مهم ترین آنها این است که بدانی کار ارزشمند اخلاقی می کنی و اگر فرزند او را از صمیم قلب دوست داشته باشی، او نیز با تو ارتباط خوبی برقرار می کند.
***
جلسه بعدی که محسن با مشاور گفتگو کرد، گفت که در مورد تمام جوانب موضوع فکر کرده و کسی که برای ازدواج انتخاب کرده است خوبی های زیادی دارد که می تواند بخاطر آنها برخی تفاوت ها را بپذیرد.
مثلا به خاطر تجربیات زندگی پیشین پخته تر است و در عین جوانی پخته تر از همسن و سالانش رفتار می کند، حس مادرانه و تجربه مادری خوبی دارد، زنی است که به فرزندش وفادار مانده و این برای محسن ارزش دارد.
بنابراین همه این ها باعث می شود محسن که خودش یک بار زندگی مشترک را تجربه کرده و در آن شکست خورده، به زنی مثل لیلا اعتماد و علاقه پیدا کند.
سومین جلسه مشاوره قرار شد با حضور لیلا و محسن برگزار شود و مشاور صلاحیت آن ها را برای ازدواج با یکدیگر و تناسب شخصیتی شان را با هم بسنجد.
منبع:تبیان
محسن قبلا تجربه یک زندگی مشترک دو ساله را داشت که با شکست مواجه شده بود. اما از این زندگی فرزندی نداشت. با این وجود، اولین بار که فهمید لیلا فرزندی دارد و با او زندگی می کند، تردید به دلش افتاد. فکر کرد بزرگ کردن بچه دیگران کار سختی است و ممکن است او نتواند پدرخوانده باشد.اما خوبی های لیلا و علاقه ای که در او ایجاد شده بود باعث شد که تصمیم بگیرد در مورد ازدواج با او فکر کند، مدت ها با خود کلنجار رفت که می تواند برای او مثل یک پدر باشد؟ اما آن فرزند خودش پدر دارد پس حضورش در خانه آنها به روابط او و همسرش لطمه می زند.
می دانست که دختر لیلا با او زندگی می کند، می توانست از لیلا بخواهد تا فرزندش با آنها زندگی نکند و فقط آخر هفته ها به منزل آنها بیاید. اما این انصاف نبود! بر فرض اینکه محسن آن بچه را بپذیرد، آیا خانواده اش حاضر می شوند، فرزند عروس شان را مانند نوه خود نگاه کنند؟ چقدر سوال و چقدر موانع بر سر راه ازدواج آنها بود.
محسن هر چه بیشتر فکر می کرد، کمتر به نتیجه می رسید تا اینکه تصمیم گرفت با کسی مشورت کند و سراغ مشاور خانواده رفت. مشاور در ابتدا سعی کرد شرایط را برای محسن کاملا شفاف کند تا بداند دقیقا با چه چیزی رو به رو خواهد بود و در نهایت راهکارهایی برای حل و فصل این مشکل ارائه دهد. خلاصه صحبت های مشاور با محسن را بخوانید:
قدم اول:
اول از همه باید با این موضوع کنار بیایی. پذیرش خانواده ات، همسر آینده و فرزندش یک طرف قضیه است و پذیرش خودت طرف دیگر قضیه. باید خیلی منطقی در مورد تصمیمت فکر کنی. هر دختر و پسری اگر از روی هیجان و احساس به تنهایی تصمیم بگیرند، کار اشتباهی کرده اند اما در مورد تو این اشتباه بیشتر و پررنگ تر است.
قدم دوم:
اگر شخصیت، تجربیات و ویژگی های این خانم و مهم تر از همه علاقه تو به او به گونه ای است که شرایط متفاوت زندگی با او را برایت امکان پذیر می کند، باید ببینی که آیا مدتی بعد از شروع زندگی مشترک هم همین حس را خواهی داشت یا نه. چون چند وقت بعد، زمانی که وارد یک خانه شدید، باید فرزند او را هم همان قدر بپذیری که اگر خودت فرزندی داشتی.
قدم سوم:
اوایل آشنایی و زندگی مشترک، اکثر زوج ها با مشکلاتی روبه رو هستند. سال های اول ازدواج، روزهای شناخت از هم و کنار آمدن با تفاوت هاست. در این سال ها همه زوج ها بیشترین تنش ها را با هم دارند و در واقع یک سال اول زندگی، پرتلاطم ترین سال است.
اول باید درک کنی که این تلاطم ها برای شما در هر صورت وجود دارد و نباید آن را به شرایط خاص همسرت و وجود فرزند او ربط دهی. اما در کنار آن باید بپذیری که شرایط تو قدری با دیگران متفاوت است. تو می خواهی در زندگی بروی که به یکباره پرت می شود در سال چندم آن و حضور یک فرزند که رابطه شما را تحت تاثیر قرار می دهد.
قدم چهارم:
باید ببینی ارتباطت با بچه ها چطور است؟ آیا بچه دوست هستی؟ آیا می توانی سر و صدا و لجبازی بچه ها را تحمل کنی؟ همه ما آدم ها فرزندان خود را دوست داریم اما همه ما تحمل سرو صدا و آزار بچه های دیگر را نداریم. اگر کسی هستی که نسبت به بچه ها احساس خوبی نداری بهتر است به این موضوع فکر نکنی.
قدم پنجم:
باید بسنجی که آیا می توانی آنقدر صبوری کنی تا از مرحله پذیرش فرزند همسرت عبور کنی. شاید مثل فیلم ها او خیلی زود تو را قبول نکند و مدت های زیادی به چشم یک رقیب که مادرش را از او گرفته به تو نگاه کند.
طلاق کابوس بچه هاست و ازدواج دوباره والدین در سنین کودکی باتوجه به اینکه امید به برگشت به زندگی گذشته را در آنها از بین می برد، در بیشتر موارد مورد تنفر است. می توانی با رفتار معقول و منطقی خود کمک کنی تا فرزند همسرت، تو را کنار مادرش بپذیرد؟ باید به این سوالات کاملا منطقی جواب دهی.
اگر بخواهی خودت گرفتار حس حسادت بشوی و نتوانی همسری که تازه به زندگیت آمده را با فرزندش تقسیم کنی، خیلی زود او را خسته می کنی.قرار گرفتن بین تو و فرزندش باعث می شود مدام احساس گناه کند که برای یکی از شما کم می گذارد و این احساس روحیه او را تخریب خواهد کرد.
قدم ششم:
حالا که درباره همه این موارد فکر کردی، وقتی تصمیم به چنین ازدواجی گرفتی، باید نسبت به نحوه نگهداری از فرزند همسرت اطلاع کامل پیدا کنی. همسرت، همسر سابقش را می بیند؟ با او حرف می زند؟ باید بدانی که ارتباط آنها به طور کامل از بین نمی رود چون فرزند مشترکی دارند که برای همیشه آنها را به هم مربوط می کند.
همه زوج های جوان دوست دارند باهم تنها باشند، شما ممکن است ماه عسل را به تنهایی بروید اما در بقیه موارد تنها نخواهید بود و حتی شاید در تمام سفرهای بعدی فرزند همسرتان با شما باشد. می توانید با این موضوع کنار بیایید؟
قدم هفتم:
باید سعی کنی فرزند همسرت را هم مانند فرزند خودت بپذیری و زمانی که پا به خانه تو گذاشت به چشم فرزند کس دیگری به او نگاه نکنی. برخورد تو مشخص می کند که خانواده ات چه رفتاری داشته باشند. مخالفت والدین تو با این ازدواج زمانی واقعا بر طرف می شود که شاهد خوشبختی شما باشند.
هر ازدواجی با خود مشکلاتی را در پی دارد، اینکه شخص مورد علاقه تو صاحب فرزند است در مقابل برخی ازدواج های دیگر، مشکل به حساب نمی آید. فقط باید در تصمیمت استوار باشی و مسائلی که گفتم را رعایت کنی. مهم ترین آنها این است که بدانی کار ارزشمند اخلاقی می کنی و اگر فرزند او را از صمیم قلب دوست داشته باشی، او نیز با تو ارتباط خوبی برقرار می کند.
***
جلسه بعدی که محسن با مشاور گفتگو کرد، گفت که در مورد تمام جوانب موضوع فکر کرده و کسی که برای ازدواج انتخاب کرده است خوبی های زیادی دارد که می تواند بخاطر آنها برخی تفاوت ها را بپذیرد.
مثلا به خاطر تجربیات زندگی پیشین پخته تر است و در عین جوانی پخته تر از همسن و سالانش رفتار می کند، حس مادرانه و تجربه مادری خوبی دارد، زنی است که به فرزندش وفادار مانده و این برای محسن ارزش دارد.
بنابراین همه این ها باعث می شود محسن که خودش یک بار زندگی مشترک را تجربه کرده و در آن شکست خورده، به زنی مثل لیلا اعتماد و علاقه پیدا کند.
سومین جلسه مشاوره قرار شد با حضور لیلا و محسن برگزار شود و مشاور صلاحیت آن ها را برای ازدواج با یکدیگر و تناسب شخصیتی شان را با هم بسنجد.
منبع:تبیان