به گزارش خبرگزاری دانا،این نوع نگاه باعث می شود که طرف مقابل نیز حس کند که همسر او زندگی مشترک را مانند یک دادوستد مالی می بیند و شاید در مقابل او جبهه بگیرد، اما چرا این اختلاف به وجود می آید؟
● قصه از کجا شروع شد؟
همه ماجرا از یک سوال کودکانه شروع شد. نمی دانم چرا قبل از آن، خودم به این موضوع فکر نکرده بودم. نمی دانم چرا قبلا این انتظار را از همسرم نداشتم. اصلا نمی دانم که این انتظار بجاست یا سوءتفاهمی که من مدام آن را در ذهنم بزرگ می کنم...
من و همسرم ۱۲ سال پیش با هم ازدواج کردیم و ۳ سال پس از ازدواج، خدا پریا را به ما داد. تا قبل از به دنیا آمدن پریا، من هم پابه پای شوهرم کار می کردم و سعی می کردیم زندگی آرامی داشته باشیم. ماه های آخر بارداری، من و همسرم به توافق رسیدیم که تربیت دخترمان از هر کار دیگری واجب تر است و چون مشکل مالی چندانی نداشتیم، از آن به بعد من به یک مادر خانه دار تبدیل شدم.
۷ سال از به دنیا آمدن پریا گذشت، به مدرسه رفت و کم کم خواندن و نوشتن یاد گرفت. یک روز از من پرسید: «این خونه مال کیه؟» گفتم: «مال ما.» باز پرسید: «یعنی مال باباست؟» گفتم: «مال همه مون.» قبض تلفن را که از پشت در برداشته بود، نشانم داد و گفت: «پس چرا اینجا فقط اسم بابا رو نوشته؟»
پریا ۷ سال بیشتر نداشت. خیلی جواب ها برای قانع کردن یک دختر بچه ۷ ساله وجود داشت ولی مساله فقط این نبود. این سوال به ظاهر ساده مرا هم درگیر کرده بود. نه تنها در قبض تلفن، که در هیچ قبض و سند مالی ای که مربوط به خانواده ما بود، نامی از من نبود و تازه وقتی بیشتر به این موضوع دقت کردم، دیدم همین چند ماه پیش با میل خودم، بیشتر جواهراتم را فروختم تا مقدار پولی که برای خرید اتومبیل کم داشتیم، فراهم شود و امروز حتی همین اتومبیل هم به نام شوهرم است. از آن روز خیلی با خودم کلنجار رفته ام تا این موضوع را فراموش و تصور کنم که همه چیز آرام و عادی است ولی نمی شود. سوال دخترم همه ذهنم را مشغول کرده؛ حتی چند بار غیرمستقیم این موضوع را با همسرم در میان گذاشتم ولی او به هیچ وجه حس مرا درک نمی کند. او می گوید: «همه چیز در این زندگی مال توئه» ولی همه اینها فقط تعارف و حرف است. اگر خدای نکرده روزی صحبت از جدایی بین ما پیش بیاید، من از این زندگی چقدر سهم خواهم داشت؟ اطرافیان می گویند: «موضوع را مستقیم به شوهرت بگو» ولی من نمی توانم. نمی خواهم همسرم تصور کند در روزهای خوش زندگی مان، من به فکر گروکشی روز مبادا هستم، اما چه کسی از فردا خبر دارد؟ شاید ما هم... خلاصه، اعتماد به نفسم را از دست داده ام.
● نظر روان شناس
دکتر بهروز بیرشک/ روان شناس، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران
ضعف های توأم قانونی و فرهنگی داریم
حقیقت این است که ما درمورد موضوع شراکت مالی در زندگی مشترک، ضعف های توأم قانونی و فرهنگی داریم که به اصلاح نیاز دارند. در بسیاری از کشورها قوانینی وضع شده است که حقوق زن و مرد را به طور مساوی - البته تقریبا مساوی -در نظر گرفته و زن در کمتر زمانی، در حالی که با شوهر خود زندگی می کند و خوشبخت است، به روزهای سخت پس از جدایی احتمالی می اندیشد. اگر طرفین یک زندگی، هر دو قانون را حامی خود در مشکلات زندگی بدانند و مطمئن باشند که در صورت بروز اختلاف، قانون، حقوق مالی و معنوی آنها را در نظر گرفته است، دیگر نیازی نیست مشکلی را که هنوز به وجود نیامده، وارد زندگی خود و آن را از امروز تلخ کنند. می?توان به این موضوع از چند نظر نگاه کرد:
▪ نگاه اول: اگر عقیده داشته باشیم که یکی از انگیزه های فرد برای ازدواج، برآوردن نیازهای مالی و رسیدن به این نوع اهداف است، یعنی یکی از طرفین، پایه های تشکیل زندگی مشترک را بر دستیابی به هدف های مالی قرار داده باشد، باید انتظار داشته باشیم که پایه های این زندگی همواره متزلزل باشد، زیرا در این صورت جدی ترین عامل پیونددهنده دو طرف، انگیزه مالی است. اگر فردی پیش از ازدواج، یکی از دلایل انتخاب خود را هدف مالی می بیند، بهتر است کمی تامل کند و با این برداشت ازدواج نکند. البته باید گفت این نوع نگاه، بیشتر در مردانی به وجود می آید که همسران آنها، لزوم شراکت مالی در خانواده را نیز مطرح می کنند و این یک روی سکه است.
▪ نگاه دوم: در مقابل باید دید کسی که در زندگی مشترک انتظار شراکت مالی دارد، چطور به موضوع نگاه می کند. شاید اگر طرف مقابل (معمولا مرد) از نگاه همسر خود به این موضوع نگاه کند، بتواند او را نیز تا حدودی محق بداند. متاسفانه نوع استفاده ما از قوانین موجود به نحوی شده است که به مردان آزادی بیشتری می دهد و زنان را وادار به پذیرش می کند. زن در بسیاری موارد می بیند که مرد آزادی های فراوانی دارد (که قانونی هم هست) ولی خود از آنها محروم است. زن در موارد بسیاری از اطرافیان خود با این موضوع مواجه شده که وقتی اختلاف خانواده ها بالا می گیرد و موضوع جدایی به میان می آید، کسی که همواره مغبون و متضرر می شود، زن است. در واقع زن حس می کند همجنس های او با وجود تلاش های پایاپای با مردان در ساختن خانواده، هنگام جدایی هیچ حقی از چیزی که ساخته اند، ندارند چون همه چیز به نام مرد است. به همین دلیل با وجود تمام علاقه ای که به همسر و زندگی خود دارند، باز از آینده احساس ترس دارند و به اصطلاح می خواهند برای آن محکم کاری کنند. در نتیجه موضوع را با همسر خود در میان می گذارند و چون مخالفت همسر خود را - به دلایلی که قبلا ذکر شد می بینند، از ترس خود مطمئن تر می شوند و زندگی آنها همواره مسیری پر از درگیری خواهد شد.
▪ نگاه سوم: اگر این موضوع را در نظر نگیریم که هدف از ازدواج مقاصد مالی است و در نظر نگیریم که آینده زن پس از جدایی احتمالی با مشکل روبرو خواهد بود، باز هم باید به این مساله توجه داشت که ازدواج یک اتفاق بسیار مهم و حیاتی در زندگی است و باید با آگاهی و شناخت کامل انجام شود. به غیر از مسایل قانونی، آنچه باعث این «من و تو» در زندگی مشترک می شود و گاهی آن را به بیراهه می برد، نداشتن شناخت از زندگی مشترک و طرف مقابل است. نکته مهم این است که دو طرف باید پیش از ازدواج با توجه به شناختی که از انتظارات خود از زندگی دارند، این موارد را مطرح و حل و فصل کنند وگرنه اینکه بخواهیم همه چیز را برای بعد از ازدواج بگذاریم و گمان کنیم به تدریج مسایل حل خواهد شد، کار اشتباهی است. متاسفانه این یک مشکل اجتماعی بزرگ در بحث ازدواج است. ما هنوز ازدواج را آن طور که باید و شاید، جدی نمی گیریم و به همین دلیل هم برای شناخت کامل اقدام نمی کنیم و متاسفانه به دلیل نداشتن شناخت کافی، هنگام بروز مشکلات بلافاصله و به راحتی به جدایی می اندیشیم. اگر قرار است توافق مالی بین همسران صورت گیرد، بهتر است این موضوع پیش از ازدواج مطرح شود و به نتیجه برسد.
▪ نگاه چهارم: به عقیده من اگرچه تمام دیدگاه های درست و غلط و اشتباه های زناشویی به خصوص در مباحث مالی بین زن و مرد به وجود می آید ولی ریشه این موضوع را باید در جایی دیگر جستجو کرد. زن حق دارد احساس مغبون بودن کند، چون حس می کند در آینده ای که معلوم نیست به کجا می رسد، هیچ حق مالی ای متوجه او نیست. مرد هم حق دارد از مطرح شدن این موضوع از جانب زن ناراحت شود. او با خود فکر می کند: «چیزی که من در اختیار دارم، حقی است که قانون به من داده و من به دنبال گرفتن آن نبوده ام و قرار هم نیست از آن به نفع خودم استفاده کنم ولی وقتی همسرم خواهان گرفتن این حق و به دست آوردن آن است، حتما می خواهد از آن بهره برداری کند؛ یعنی او در حالی که دارد با من عهد ازدواج می بندد، در عین حال به روز جدایی خود از من هم فکر می کند» و در نتیجه دلگیر می شود.
● نظر کارشناس
دکتر بدری السادات بهرامی/ مشاور خانواده و مدرس دانشگاه
هم شریک زندگی، هم شریک اقتصادی
با توجه به اینکه یکی از مهم ترین مسایلی که باعث ایجاد اختلاف بین زن و شوهر می شود، مساله مالی است، بهتر است آنها از نظر مالی، به قولی یک کاسه باشند یعنی مال من و مال تو نداشته باشند تا از احساس صمیمیتی که با این کار به وجود می آید، لذت ببرند.
برای جلوگیری از چنین اختلافاتی، زن و مرد باید از همان ابتدای زندگی مشترک، برای داشتن یک حساب مشترک، که همه هزینه های خانه از همان حساب تامین شود، اقدام کنند و از پس انداز و مانده حساب هم هر چه خریداری شد، به صورت نصف، نصف برای طرفین در نظر بگیرند و سند بخورد. اغلب زوج های امروزی، هر دو شاغل هستند و درآمد خود را در زندگی مشترک هزینه می کنند و وقتی قصد خرید چیزی دارند، با هم مشورت می کنند. گاهی برای خرید ملک، هر دو یا یکی از طرفین از محل کار وام می گیرند و به خاطر گرفتن وام، باید آن ملک به نام وام گیرنده ثبت شود، اینجاست که سکوت طرف دیگر باعث می شود غمی در وجود او مخفی بماند و این نگرانی فاصله ایجاد می کند. این فاصله، به مرور زمان و به دلیل افکاری که در ذهن پرورده می شوند، بیشتر هم خواهد شد: «چرا همسر من فکر نکرد که من هم مقداری از مبلغ این ملک را پرداخت کرده ام؟» «من هم برای بازپرداخت وام ها تلاش می کنم و حق دارم سهمی داشته باشم.» «به اینجا که رسید، زندگی مشترک بی مشترک!» بیشتر افراد از این دغدغه های ذهنی با هم یا با مشاورحرفی نمی زنند. اما مطرح نکردن این موضوع، باعث می شود که همسرشان فکر کند به او اهمیت نمی دهند یا از علاقه شان کاسته شده و او را نادیده می گیرند. از آنجا که زن و شوهری معمولا از یک نقطه صفر زندگی را شروع و کم کم با هم پیشرفت می کنند، باید نسبت به آینده همسرشان هم درست مانند خود، احساس مسوولیت کنند و نگران احقاق حق او هم باشند، اما اگر شرایطی پیش آمد که این موضوع محقق نشد، مثلا خانه شان وام دارد و سالیان بعد وام به اتمام می رسد یا به دلایلی نمی شود بخشی از ملک را به نام طرف دیگر کرد.
باید در مورد این موضوع صحبت شود. از آنجا که این نگرانی ها باعث فاصله می شود پس بهتر است آنها را در دل نگه نداشت و بیان کرد، اما چگونه تا سوءتعبیر نشود؟
چون هر رابطه ای برای تداوم یافتن به مراقبت نیاز دارد، باید بحث مراقبت از رابطه زناشویی و همسرداری را پیش کشید؛ یعنی باید گفت: «عزیزم! اگر این ملک به نام تو باشد، پدر و مادرت و اگر به نام من باشد، پدر و مادر من، از آنچه حاصل دسترنج ما دوتاست، ارث می برند، اما اگر به نام هر دوی ما باشد، فقط فرزندان ما از تلاش مان سود خواهند برد. پس مواظب باش که حق فرزندان مان ضایع نشود.» بهتر است یک وکالت برای سه دانگ این ملک به نام طرف مقابل تنظیم شود که در صورت بروز حادثه، حق بچه ها ضایع نشود. حتی اگر همسر بگوید من تمام ملک را به نام تو خواهم زد یا وکالت برای تمام ملک به نام تو تنظیم می کنم همسر باید مخالفت کند و بگوید که این بحث مالی من یا تو نیست، بحث مراقبت از رابطه ماست و خیلی مهم است که مواظب باشیم حق بچه ها ضایع نشود. اگر بچه هم نداشته باشند، می توانند بگویند باید مراقب تضییع شدن حق همدیگر باشیم چون ما قدرت دخل و تصرف در برخی مسایل را نداریم و عقل سلیم حکم می کند به تمام مسایل و جوانب زندگی فکر کنیم.
هرگز گمان نکنید این موضوع در گذر زمان فراموش می شود، بلکه کهنه و عمیق خواهدشد. در حال حاضر یک زوج به من مراجعه کرده اند که خانم دندان پزشک و آقا فوق لیسانس مکانیک است. این زوج دچار طلاق عاطفی شده اند و انگار فقط جسمشان کنار هم است. داستان از جایی شروع شده که خانم چند سال پیش خانه ای خریده و هنگام خرید خانه، حدود ۴۰ میلیون تومان از آقا گرفته است. او نه تنها بخشی از خانه را به نام همسر نکرده، بلکه به شوهرش گفته این پولی که دادی، معادل آن است که این خانه را از من رهن کرده باشی و حالا هم باید اجاره آن را به من بدهی تا بتوانم اقساط وام بانکی خانه ام را بدهم! در حالی که اینجا صحبت حساب و کتاب است و این خانم باید معادل پولی که شوهرش داده، بخشی از خانه را به نام او سند بزند. این آقا به من مراجعه کرده اند و به نظر می رسد چون در مورد این دلخوری، صحبتی با همسرش نکرده و سال ها آن را در دل نگه داشته و اندوهی در دلش مانده و او را آزرده است. دلخوری های دیگری در اثر این مساله پیش آمده و این بدون مراقبت رهاشدن رابطه، آنها را از هم دور و دورتر کرده است. نکته مهم این است که اگر شوهر فوت کند، فرزندان و پدر و مادر متوفی از ماترک استفاده می کنند. این اشکالی ندارد که پدر و مادر متوفی از تارک ارث ببرند اما مشکل اینجاست که وقتی ملکی را شما و همسرتان با هم خریده اید، در اصل پدر و مادر متوفی از سهم یک زن بی سرپرست یا مردی تنها ارث می برند و این ضایع شدن حق همسرتان تقصیر شماست.
● قانون در این باره چه می گوید؟
شرط فراموش شده
طبق بند الف عقدنامه؛ هرگاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد و تقاضای طلاق به تشخیص دادگاه ناشی از تخلف زن از وظایف همسری یا سوءرفتار وی نباشد، زوج موظف است تا نصف دارایی خود را که در ایام زناشویی با او به دست آورده یا معادل آن را به شکل بلاعوض به زوجه منتقل نماید. منظور از دارایی زوج آن دسته از اموالی است که در زمان زوجیت و زندگی مشترک حاصل شده است.
شرایط مزبور شامل اموالی که شوهر قبلا به دست آورده نمی شود. برخی از حقوقدان ها و فقها به دلیل اینکه این شرط بر سر اموالی است که هنوز به وجود نیامده و مجهول است، آن را شرطی باطل می دانند.
اما صرف نظر از عقیده این عده، سوال این است که آیا فرهنگ کشور ما ظرفیت پذیرش چنین شرطی را دارد یا خیر؟
شرط انتقال نصف دارایی مرد به زن هنگام طلاق در کشورهای اروپایی بدون قید و شرط پذیرفته شده و آنها به اشتراک روابط مالی زوجین اعتقاد دارند اما کشور ما از جمله کشورهایی است که اعتقاد به جدایی اموال زن و مرد دارد و حتی آن را حق تبعی و منحصرا به نفع زن می داند در صورتی که در عمل هیچ گونه ضمانت اجرایی برای این شرط وجود ندارد. در بیشتر موارد زوج با اقدام به انتقال اموال خود به دیگری، امکان دسترسی زوجه به این دسته از اموال را از بین می برد.
گاهی زنان سال ها در تامین امرار معاش خانه دوشادوش مردان کار می کنند و در اموال مشترک، سهیم هستند اما هنگام جدایی نمی توانند سهم خود را در همین اموال ثابت کنند.
در حال حاضر این شرط تنها به صورت یک امضا هنگام عقد وجود دارد اما در عمل اجرای آن در رویه جاری دادگاه ها مشاهده نمی شود. هم اکنون تعدادی از شروط ضمن عقد در عقدنامه ذکر شده است اما به نظر این شروط کافی نیست. در مورد شرط تنصیف دارایی مرد هنگام طلاق، بهتر است این شرط با عباراتی قانونی، مشخص و منجز بنا به درخواست زوجین مجددا توسط سردفتر در عقد نامه درج شود. مثلا «زوجین متعهد می شوند هنگام مفارقت و جدایی اعم از اینکه به درخواست مرد باشد یا به درخواست زن، تمام اموالی که بعد از ازدواج دائم در زندگی مشترک به دست می آورند بین آنها به تساوی تقسیم شود.»
همچنین بهتر است این شرط به صورت یک ماده قانونی درآید و این حق برای زوجه نیز در نظر گرفته شود تا در صورتی که زوجه هم خواهان طلاق است، بتواند سهمی از اموال مشترک داشته باشد. همچنین اموال شوهر قبل از ازدواج مشخص شود تا اموالی که بعد از ازدواج به دست می آید محاسبه شود و تا حدودی راه انتقال اموال توسط زوج را محدود کند تا به این ترتیب زوج نتواند قبل از طلاق، اموال خود را به دیگری منتقل کند.
منبع:روزنامه سلامت
● قصه از کجا شروع شد؟
همه ماجرا از یک سوال کودکانه شروع شد. نمی دانم چرا قبل از آن، خودم به این موضوع فکر نکرده بودم. نمی دانم چرا قبلا این انتظار را از همسرم نداشتم. اصلا نمی دانم که این انتظار بجاست یا سوءتفاهمی که من مدام آن را در ذهنم بزرگ می کنم...
من و همسرم ۱۲ سال پیش با هم ازدواج کردیم و ۳ سال پس از ازدواج، خدا پریا را به ما داد. تا قبل از به دنیا آمدن پریا، من هم پابه پای شوهرم کار می کردم و سعی می کردیم زندگی آرامی داشته باشیم. ماه های آخر بارداری، من و همسرم به توافق رسیدیم که تربیت دخترمان از هر کار دیگری واجب تر است و چون مشکل مالی چندانی نداشتیم، از آن به بعد من به یک مادر خانه دار تبدیل شدم.
۷ سال از به دنیا آمدن پریا گذشت، به مدرسه رفت و کم کم خواندن و نوشتن یاد گرفت. یک روز از من پرسید: «این خونه مال کیه؟» گفتم: «مال ما.» باز پرسید: «یعنی مال باباست؟» گفتم: «مال همه مون.» قبض تلفن را که از پشت در برداشته بود، نشانم داد و گفت: «پس چرا اینجا فقط اسم بابا رو نوشته؟»
پریا ۷ سال بیشتر نداشت. خیلی جواب ها برای قانع کردن یک دختر بچه ۷ ساله وجود داشت ولی مساله فقط این نبود. این سوال به ظاهر ساده مرا هم درگیر کرده بود. نه تنها در قبض تلفن، که در هیچ قبض و سند مالی ای که مربوط به خانواده ما بود، نامی از من نبود و تازه وقتی بیشتر به این موضوع دقت کردم، دیدم همین چند ماه پیش با میل خودم، بیشتر جواهراتم را فروختم تا مقدار پولی که برای خرید اتومبیل کم داشتیم، فراهم شود و امروز حتی همین اتومبیل هم به نام شوهرم است. از آن روز خیلی با خودم کلنجار رفته ام تا این موضوع را فراموش و تصور کنم که همه چیز آرام و عادی است ولی نمی شود. سوال دخترم همه ذهنم را مشغول کرده؛ حتی چند بار غیرمستقیم این موضوع را با همسرم در میان گذاشتم ولی او به هیچ وجه حس مرا درک نمی کند. او می گوید: «همه چیز در این زندگی مال توئه» ولی همه اینها فقط تعارف و حرف است. اگر خدای نکرده روزی صحبت از جدایی بین ما پیش بیاید، من از این زندگی چقدر سهم خواهم داشت؟ اطرافیان می گویند: «موضوع را مستقیم به شوهرت بگو» ولی من نمی توانم. نمی خواهم همسرم تصور کند در روزهای خوش زندگی مان، من به فکر گروکشی روز مبادا هستم، اما چه کسی از فردا خبر دارد؟ شاید ما هم... خلاصه، اعتماد به نفسم را از دست داده ام.
● نظر روان شناس
دکتر بهروز بیرشک/ روان شناس، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران
ضعف های توأم قانونی و فرهنگی داریم
حقیقت این است که ما درمورد موضوع شراکت مالی در زندگی مشترک، ضعف های توأم قانونی و فرهنگی داریم که به اصلاح نیاز دارند. در بسیاری از کشورها قوانینی وضع شده است که حقوق زن و مرد را به طور مساوی - البته تقریبا مساوی -در نظر گرفته و زن در کمتر زمانی، در حالی که با شوهر خود زندگی می کند و خوشبخت است، به روزهای سخت پس از جدایی احتمالی می اندیشد. اگر طرفین یک زندگی، هر دو قانون را حامی خود در مشکلات زندگی بدانند و مطمئن باشند که در صورت بروز اختلاف، قانون، حقوق مالی و معنوی آنها را در نظر گرفته است، دیگر نیازی نیست مشکلی را که هنوز به وجود نیامده، وارد زندگی خود و آن را از امروز تلخ کنند. می?توان به این موضوع از چند نظر نگاه کرد:
▪ نگاه اول: اگر عقیده داشته باشیم که یکی از انگیزه های فرد برای ازدواج، برآوردن نیازهای مالی و رسیدن به این نوع اهداف است، یعنی یکی از طرفین، پایه های تشکیل زندگی مشترک را بر دستیابی به هدف های مالی قرار داده باشد، باید انتظار داشته باشیم که پایه های این زندگی همواره متزلزل باشد، زیرا در این صورت جدی ترین عامل پیونددهنده دو طرف، انگیزه مالی است. اگر فردی پیش از ازدواج، یکی از دلایل انتخاب خود را هدف مالی می بیند، بهتر است کمی تامل کند و با این برداشت ازدواج نکند. البته باید گفت این نوع نگاه، بیشتر در مردانی به وجود می آید که همسران آنها، لزوم شراکت مالی در خانواده را نیز مطرح می کنند و این یک روی سکه است.
▪ نگاه دوم: در مقابل باید دید کسی که در زندگی مشترک انتظار شراکت مالی دارد، چطور به موضوع نگاه می کند. شاید اگر طرف مقابل (معمولا مرد) از نگاه همسر خود به این موضوع نگاه کند، بتواند او را نیز تا حدودی محق بداند. متاسفانه نوع استفاده ما از قوانین موجود به نحوی شده است که به مردان آزادی بیشتری می دهد و زنان را وادار به پذیرش می کند. زن در بسیاری موارد می بیند که مرد آزادی های فراوانی دارد (که قانونی هم هست) ولی خود از آنها محروم است. زن در موارد بسیاری از اطرافیان خود با این موضوع مواجه شده که وقتی اختلاف خانواده ها بالا می گیرد و موضوع جدایی به میان می آید، کسی که همواره مغبون و متضرر می شود، زن است. در واقع زن حس می کند همجنس های او با وجود تلاش های پایاپای با مردان در ساختن خانواده، هنگام جدایی هیچ حقی از چیزی که ساخته اند، ندارند چون همه چیز به نام مرد است. به همین دلیل با وجود تمام علاقه ای که به همسر و زندگی خود دارند، باز از آینده احساس ترس دارند و به اصطلاح می خواهند برای آن محکم کاری کنند. در نتیجه موضوع را با همسر خود در میان می گذارند و چون مخالفت همسر خود را - به دلایلی که قبلا ذکر شد می بینند، از ترس خود مطمئن تر می شوند و زندگی آنها همواره مسیری پر از درگیری خواهد شد.
▪ نگاه سوم: اگر این موضوع را در نظر نگیریم که هدف از ازدواج مقاصد مالی است و در نظر نگیریم که آینده زن پس از جدایی احتمالی با مشکل روبرو خواهد بود، باز هم باید به این مساله توجه داشت که ازدواج یک اتفاق بسیار مهم و حیاتی در زندگی است و باید با آگاهی و شناخت کامل انجام شود. به غیر از مسایل قانونی، آنچه باعث این «من و تو» در زندگی مشترک می شود و گاهی آن را به بیراهه می برد، نداشتن شناخت از زندگی مشترک و طرف مقابل است. نکته مهم این است که دو طرف باید پیش از ازدواج با توجه به شناختی که از انتظارات خود از زندگی دارند، این موارد را مطرح و حل و فصل کنند وگرنه اینکه بخواهیم همه چیز را برای بعد از ازدواج بگذاریم و گمان کنیم به تدریج مسایل حل خواهد شد، کار اشتباهی است. متاسفانه این یک مشکل اجتماعی بزرگ در بحث ازدواج است. ما هنوز ازدواج را آن طور که باید و شاید، جدی نمی گیریم و به همین دلیل هم برای شناخت کامل اقدام نمی کنیم و متاسفانه به دلیل نداشتن شناخت کافی، هنگام بروز مشکلات بلافاصله و به راحتی به جدایی می اندیشیم. اگر قرار است توافق مالی بین همسران صورت گیرد، بهتر است این موضوع پیش از ازدواج مطرح شود و به نتیجه برسد.
▪ نگاه چهارم: به عقیده من اگرچه تمام دیدگاه های درست و غلط و اشتباه های زناشویی به خصوص در مباحث مالی بین زن و مرد به وجود می آید ولی ریشه این موضوع را باید در جایی دیگر جستجو کرد. زن حق دارد احساس مغبون بودن کند، چون حس می کند در آینده ای که معلوم نیست به کجا می رسد، هیچ حق مالی ای متوجه او نیست. مرد هم حق دارد از مطرح شدن این موضوع از جانب زن ناراحت شود. او با خود فکر می کند: «چیزی که من در اختیار دارم، حقی است که قانون به من داده و من به دنبال گرفتن آن نبوده ام و قرار هم نیست از آن به نفع خودم استفاده کنم ولی وقتی همسرم خواهان گرفتن این حق و به دست آوردن آن است، حتما می خواهد از آن بهره برداری کند؛ یعنی او در حالی که دارد با من عهد ازدواج می بندد، در عین حال به روز جدایی خود از من هم فکر می کند» و در نتیجه دلگیر می شود.
● نظر کارشناس
دکتر بدری السادات بهرامی/ مشاور خانواده و مدرس دانشگاه
هم شریک زندگی، هم شریک اقتصادی
با توجه به اینکه یکی از مهم ترین مسایلی که باعث ایجاد اختلاف بین زن و شوهر می شود، مساله مالی است، بهتر است آنها از نظر مالی، به قولی یک کاسه باشند یعنی مال من و مال تو نداشته باشند تا از احساس صمیمیتی که با این کار به وجود می آید، لذت ببرند.
برای جلوگیری از چنین اختلافاتی، زن و مرد باید از همان ابتدای زندگی مشترک، برای داشتن یک حساب مشترک، که همه هزینه های خانه از همان حساب تامین شود، اقدام کنند و از پس انداز و مانده حساب هم هر چه خریداری شد، به صورت نصف، نصف برای طرفین در نظر بگیرند و سند بخورد. اغلب زوج های امروزی، هر دو شاغل هستند و درآمد خود را در زندگی مشترک هزینه می کنند و وقتی قصد خرید چیزی دارند، با هم مشورت می کنند. گاهی برای خرید ملک، هر دو یا یکی از طرفین از محل کار وام می گیرند و به خاطر گرفتن وام، باید آن ملک به نام وام گیرنده ثبت شود، اینجاست که سکوت طرف دیگر باعث می شود غمی در وجود او مخفی بماند و این نگرانی فاصله ایجاد می کند. این فاصله، به مرور زمان و به دلیل افکاری که در ذهن پرورده می شوند، بیشتر هم خواهد شد: «چرا همسر من فکر نکرد که من هم مقداری از مبلغ این ملک را پرداخت کرده ام؟» «من هم برای بازپرداخت وام ها تلاش می کنم و حق دارم سهمی داشته باشم.» «به اینجا که رسید، زندگی مشترک بی مشترک!» بیشتر افراد از این دغدغه های ذهنی با هم یا با مشاورحرفی نمی زنند. اما مطرح نکردن این موضوع، باعث می شود که همسرشان فکر کند به او اهمیت نمی دهند یا از علاقه شان کاسته شده و او را نادیده می گیرند. از آنجا که زن و شوهری معمولا از یک نقطه صفر زندگی را شروع و کم کم با هم پیشرفت می کنند، باید نسبت به آینده همسرشان هم درست مانند خود، احساس مسوولیت کنند و نگران احقاق حق او هم باشند، اما اگر شرایطی پیش آمد که این موضوع محقق نشد، مثلا خانه شان وام دارد و سالیان بعد وام به اتمام می رسد یا به دلایلی نمی شود بخشی از ملک را به نام طرف دیگر کرد.
باید در مورد این موضوع صحبت شود. از آنجا که این نگرانی ها باعث فاصله می شود پس بهتر است آنها را در دل نگه نداشت و بیان کرد، اما چگونه تا سوءتعبیر نشود؟
چون هر رابطه ای برای تداوم یافتن به مراقبت نیاز دارد، باید بحث مراقبت از رابطه زناشویی و همسرداری را پیش کشید؛ یعنی باید گفت: «عزیزم! اگر این ملک به نام تو باشد، پدر و مادرت و اگر به نام من باشد، پدر و مادر من، از آنچه حاصل دسترنج ما دوتاست، ارث می برند، اما اگر به نام هر دوی ما باشد، فقط فرزندان ما از تلاش مان سود خواهند برد. پس مواظب باش که حق فرزندان مان ضایع نشود.» بهتر است یک وکالت برای سه دانگ این ملک به نام طرف مقابل تنظیم شود که در صورت بروز حادثه، حق بچه ها ضایع نشود. حتی اگر همسر بگوید من تمام ملک را به نام تو خواهم زد یا وکالت برای تمام ملک به نام تو تنظیم می کنم همسر باید مخالفت کند و بگوید که این بحث مالی من یا تو نیست، بحث مراقبت از رابطه ماست و خیلی مهم است که مواظب باشیم حق بچه ها ضایع نشود. اگر بچه هم نداشته باشند، می توانند بگویند باید مراقب تضییع شدن حق همدیگر باشیم چون ما قدرت دخل و تصرف در برخی مسایل را نداریم و عقل سلیم حکم می کند به تمام مسایل و جوانب زندگی فکر کنیم.
هرگز گمان نکنید این موضوع در گذر زمان فراموش می شود، بلکه کهنه و عمیق خواهدشد. در حال حاضر یک زوج به من مراجعه کرده اند که خانم دندان پزشک و آقا فوق لیسانس مکانیک است. این زوج دچار طلاق عاطفی شده اند و انگار فقط جسمشان کنار هم است. داستان از جایی شروع شده که خانم چند سال پیش خانه ای خریده و هنگام خرید خانه، حدود ۴۰ میلیون تومان از آقا گرفته است. او نه تنها بخشی از خانه را به نام همسر نکرده، بلکه به شوهرش گفته این پولی که دادی، معادل آن است که این خانه را از من رهن کرده باشی و حالا هم باید اجاره آن را به من بدهی تا بتوانم اقساط وام بانکی خانه ام را بدهم! در حالی که اینجا صحبت حساب و کتاب است و این خانم باید معادل پولی که شوهرش داده، بخشی از خانه را به نام او سند بزند. این آقا به من مراجعه کرده اند و به نظر می رسد چون در مورد این دلخوری، صحبتی با همسرش نکرده و سال ها آن را در دل نگه داشته و اندوهی در دلش مانده و او را آزرده است. دلخوری های دیگری در اثر این مساله پیش آمده و این بدون مراقبت رهاشدن رابطه، آنها را از هم دور و دورتر کرده است. نکته مهم این است که اگر شوهر فوت کند، فرزندان و پدر و مادر متوفی از ماترک استفاده می کنند. این اشکالی ندارد که پدر و مادر متوفی از تارک ارث ببرند اما مشکل اینجاست که وقتی ملکی را شما و همسرتان با هم خریده اید، در اصل پدر و مادر متوفی از سهم یک زن بی سرپرست یا مردی تنها ارث می برند و این ضایع شدن حق همسرتان تقصیر شماست.
● قانون در این باره چه می گوید؟
شرط فراموش شده
طبق بند الف عقدنامه؛ هرگاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد و تقاضای طلاق به تشخیص دادگاه ناشی از تخلف زن از وظایف همسری یا سوءرفتار وی نباشد، زوج موظف است تا نصف دارایی خود را که در ایام زناشویی با او به دست آورده یا معادل آن را به شکل بلاعوض به زوجه منتقل نماید. منظور از دارایی زوج آن دسته از اموالی است که در زمان زوجیت و زندگی مشترک حاصل شده است.
شرایط مزبور شامل اموالی که شوهر قبلا به دست آورده نمی شود. برخی از حقوقدان ها و فقها به دلیل اینکه این شرط بر سر اموالی است که هنوز به وجود نیامده و مجهول است، آن را شرطی باطل می دانند.
اما صرف نظر از عقیده این عده، سوال این است که آیا فرهنگ کشور ما ظرفیت پذیرش چنین شرطی را دارد یا خیر؟
شرط انتقال نصف دارایی مرد به زن هنگام طلاق در کشورهای اروپایی بدون قید و شرط پذیرفته شده و آنها به اشتراک روابط مالی زوجین اعتقاد دارند اما کشور ما از جمله کشورهایی است که اعتقاد به جدایی اموال زن و مرد دارد و حتی آن را حق تبعی و منحصرا به نفع زن می داند در صورتی که در عمل هیچ گونه ضمانت اجرایی برای این شرط وجود ندارد. در بیشتر موارد زوج با اقدام به انتقال اموال خود به دیگری، امکان دسترسی زوجه به این دسته از اموال را از بین می برد.
گاهی زنان سال ها در تامین امرار معاش خانه دوشادوش مردان کار می کنند و در اموال مشترک، سهیم هستند اما هنگام جدایی نمی توانند سهم خود را در همین اموال ثابت کنند.
در حال حاضر این شرط تنها به صورت یک امضا هنگام عقد وجود دارد اما در عمل اجرای آن در رویه جاری دادگاه ها مشاهده نمی شود. هم اکنون تعدادی از شروط ضمن عقد در عقدنامه ذکر شده است اما به نظر این شروط کافی نیست. در مورد شرط تنصیف دارایی مرد هنگام طلاق، بهتر است این شرط با عباراتی قانونی، مشخص و منجز بنا به درخواست زوجین مجددا توسط سردفتر در عقد نامه درج شود. مثلا «زوجین متعهد می شوند هنگام مفارقت و جدایی اعم از اینکه به درخواست مرد باشد یا به درخواست زن، تمام اموالی که بعد از ازدواج دائم در زندگی مشترک به دست می آورند بین آنها به تساوی تقسیم شود.»
همچنین بهتر است این شرط به صورت یک ماده قانونی درآید و این حق برای زوجه نیز در نظر گرفته شود تا در صورتی که زوجه هم خواهان طلاق است، بتواند سهمی از اموال مشترک داشته باشد. همچنین اموال شوهر قبل از ازدواج مشخص شود تا اموالی که بعد از ازدواج به دست می آید محاسبه شود و تا حدودی راه انتقال اموال توسط زوج را محدود کند تا به این ترتیب زوج نتواند قبل از طلاق، اموال خود را به دیگری منتقل کند.
منبع:روزنامه سلامت